به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: شهدای شاخص

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    شهدای شاخص

    سلام

    آب دریا اگر نتوان کشید ..................هم به قدر تشنگی باید چشید

    تموم شهدا شاخص ، نامی و تاج سر ما هستند .اما از این میان شهدایی هستند که فرماندهی عملیاتها رو به عهده داشتن و بیشتر بین مردم شناخته شده اند.

    سعی می کنم این شهدای عزیز رو برای ارادتمندانشون معرفی کنم.
    امیدوارم که استفاده کنین.

    التماس دعا
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  2. #2
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام دوستان همراه

    از شهید والا مقام سر لشگر خلبان عباس بابایی شروع می کنم به پاس راهنماییهاشون و اینکه منو به سمت شهدا و شناختشون هدایت کردند .من بوسیله شهید بابایی با شهدا آشنا شدم اینو باور کنید !

    شهید عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود.در سال 1348 در حالی که در رشته پزشکی پزیرفته شده بود ، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد.
    در سال 1355 همزمان با ورود هواپیما های « F-14 » به نیروی هوایی ، شهید بابایی برای پرواز با این هواپیما انتخاب شدند و به پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافتند.
    شهید بابایی در سال 1360 از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقاء پیدا کردند و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شدند.در سال 1362 ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی ، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب گردید و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کردند.
    در سال 1366 به درجه سرتیپی مفتخر شدند و در 15/5/66 برابر با عید اضحی ( قربان) در حالی که 37 سال داشتند در ضمن عملیات برون مرزی به فیض شهادت رسیدند.
    از این شهید والا مقام یک فرزند دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نامهای حسین و محمد به یادگار مانده است.
    یادش گرامی و راهشان پر رهرو باد .

    وصیت نامه شهید عباس بابایی :

    بسم الله الرحمن الرحیم..........انا لله و انا الیه راجعون

    خدایا !خدایا ! تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.به خدا قسم من از خانواده شهدا خجالت می کشم تا وصیت نامه بنویسم.حال سخنانم را برای خداوند و چند جمله ان شاء الله خلاصه می کنم.:
    خدایا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
    خدایا !همسر و فرزندانم را به تو می سپارم .
    خدایا من در این دنیا چیزی ندارم و هر چه هست از آن توست.
    پدر و مادر عزیزم ! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم.

    عباس بابایی
    22/4/61 مصادف با 21 رمضان
    شهادت 15/5/66 مصادف با عید قربان
    همسفر سپیده
    بگزار سرشگ دیده خون گردد
    دل راهی وادی جنون گردد
    بگزار نفس به سینه بفشارم
    تا شرح غمش به ناله بنگارم
    ای یاد تو در صبح و در شام ما
    بر روح بزرگ تو سلام ما
    خورشید بلند آشیان بودی
    سردار سپاه عاشقان بودی
    ای لاله داغدیده بابایی
    ای همسفر سپیده بابایی
    بودی توهمیشه یاور مظلومان
    پیوسته بودی کنار محرومان
    افسوس که از میان ما رفتی
    چون نور دیدگان ما رفتی
    فریاد خدا ، خدا ، خدا کردی
    پرواز به عرش کبریا کردی
    مائیم همیشه داغدار تو
    در سینه ما بود مزار تو
    ای طایر پر شکسته بابایی
    خورشید به خون نشسته بابایی
    اسطوره عشق و شور و ایمانی
    قربانی روز عید قربانی
    چون هست به سوی ما نگاه تو
    همواره دهیم ادامه راه تو


    شاعر : سرهنگ عباس براتی تبار
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 02 اردیبهشت 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    281
    امتیاز
    5,227
    سطح
    46
    Points: 5,227, Level: 46
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 123
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 402 در 153 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: شهدای شاخص

    خسته نباشید فقط یک سوال شما چطور با شهید بابایی آشنایی داشتید ؟ خلبان هستی؟ یه کمی بیشتر توضیح دهید

  4. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام
    جناب omed از توجه تون متشکرم .براتون پیغام گذاشتم.
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  5. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 تیر 90 [ 23:16]
    تاریخ عضویت
    1387-4-01
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    5,107
    سطح
    45
    Points: 5,107, Level: 45
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    696

    تشکرشده 713 در 214 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: شهدای شاخص

    شهید را از روی پلاک و اسم و محل شهادت نمی شناسن ، مهم نیست شهید چند کلاس درس خونده ، چند تا لشکر فرماندهی کرده ، شهید کسیه که خدا عاشقش شده و کشتتش . شهید را باید دید چی کار کرده که خدا عاشقش شده ؟ !!!
    قسمت هایی از نامه شهیدحسین علم الهدی به خواهرش در سال 56 را این جا آوردم ، نامه ای که خیلی تفکر برانگیزه اگه دوست داشتید کل نامه از اینجا بخونید :


    شاندل Shandel متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می‌گوید :

    «انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می‌کند»

    ما زندگی را در رنج می‌گذرانیم تا راحتی و آرامش ایجاد کنیم، تمامی عمر می‌رویم به این امید که لحظاتی بنشینیم، تمام عمر زحمت می‌کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می‌گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی‌کنیم و نمی‌یابیم. زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می‌شود.

    نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم بوجود می‌آورند بوسیله تبلیغات است تلویزیون را روشن می‌کنید و بعد از دو ساعت خاموش می‌کنید به خودتان نگاه می‌کنید، می‌بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلاً لازم نداشتید، قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را می‌شستید امروز حتماً باید پودر... بخرید.

    بوردا می‌خرید زن روز می‌خرید نگاه می‌کنید در فکر تهیه لباسها و مدل‌های آن می‌افتید استعمار فرهنگی و فرهنگ زدایی از طریق تقلید تشبه رقابت مصرف‌های مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد(ص) که من یتشبه یقوم فهو منه که از کلمه شبیه استفاده شده (پی می‌بریم) اگر زندگیمان مثل اروپایی‌ها شد اگر وضع لباسهامان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم... شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه به سوی او شدن میل کرده‌ایم.

    ما می‌بینیم (همراه با درد) که تمام فلسفه‌ها و مذهب‌ها و ایده‌آلها و عشق‌ها و خواسته‌ها و... خلاصه شده در این : اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش زندگی

    آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه؟ برای تکامل؟ برای تعالی؟ برای رفتن به حقیقت؟

    برای رسیدن به ایده‌آلهای مقدس انسانی؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار، او (الله)؟ نه برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی. زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن

    درست همانگونه می‌اندیشیم و همانگونه انتخاب می‌کنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته‌بندی شده از غرب می‌آید، اما خود نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم و خیال می‌کنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است در صورتیکه اندیشه‌ای که قرآن به ما می‌خواهد بدهد درست عکس آن است و با آن در تضاد کامل است.

    خواهش می‌کنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آن را درک کنی الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا (مردم خوابند وقتی که مردند متنبه می‌شوند، بیدار می‌شوند

    مردم خوابند

    ۱. خواب معمولاً در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است.

    ۲. کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق می‌افتد بی خبر است.

    ۳. کسی که خواب است از خود نیز بی خبر است.

    ۴. اگر دشمنی داشته باشد به سادگی می‌تواند او را از بین ببرد یا در دام بیندازد.

    ۵. هنگامی که خورشید که مظهر نور است و روشنایی، طلوع کرد انسان از خواب بیدار می‌شود.

    ۶. کلمه ناس بکار رفته به معنای توده مردم.

    ۷. چه کسی متنبه می‌شود، بیزار می‌شود، پشیمان می‌شود، بعد از آنکه بیدار شد؟ کسی که می‌فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته سرمایه‌های عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده همانند آب راکدی که می‌گندد و بوی بد می‌دهد.

    و در ثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست.

    زین للذین کفروا الحیوه الدنیا و یسخرون من الذین آمنوا والذین اتقوا فوقهم یوم القیامه.

    کسانیکه کفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شده، ایمان آورندگان را مسخره می‌کنند. ولی کسانیکه تقوی پیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است
    منم بچه مسلمان !!! کتابم هست قرآن رسولم داده فرمان .. که وقت صحبگاهی .... کنم شکر الهی ..

  6. کاربر روبرو از پست مفید مسلمان تشکرکرده است .

    مسلمان (چهارشنبه 15 مهر 88)

  7. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام

    25 اسفند ماه سالروز شهادت مردی بزرگ ، شهید مهدی باکری
    فرمانده لشگر31عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)




    سال 1333 ه.ش در شهرستان مياندوآب در يك خانواده مذهبي و باايمان متولد شد. در دوران كودكي، مادرش را – كه بانويي باايمان بود – از دست داد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد و در دوره دبيرستان (همزمان با شهادت برادرش علي باكري به دست دژخيمان ساواك) وارد جريانات سياسي شد.
    پس از اخذ ديپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسيار متاثر بود، به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود. او برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد. شهيد باكري در طول فعاليت هاي سياسي خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزين داخل كشور فعال شود. شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني(ره) – در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليت هاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.
    بعد از پيروزي انقلاب و به دنبال تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت اين نهاد در آمد و در سازماندهي و استحكام سپاه اروميه نقش فعالي را ايفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب اروميه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار اروميه نيز خدمات ارزنده‌اي را از خود به يادگار گذاشت. ازدواج شهيد مهدي باكري مصادف با شروع جنگ تحميلي بود. مهريه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئوليت جهاد سازندگي استان، خدمات ارزنده‌اي براي مردم انجام داد.
    شهيد باكري در مدت مسئوليتش به عنوان فرمانده عمليات سپاه اروميه تلاش هاي گسترده‌اي را در برقراري امنيت و پاكسازي منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعاليت هاي شبانه‌روزي در مسئوليت هاي مختلف، پس از شروع جنگ تحميلي، تكليف خويش را در جهاد با كفار بعثي و متجاوزين به ميهن اسلامي ديد و راهي جبهه‌ها شد.
    با استعداد و دلسوزي فراوان خود توانست در عمليات فتح‌المبين با عنوان معاون فرمانده تيپ نجف اشرف در كسب پيروزي ها موثر باشد. در اين عمليات يكي از گردان ها در محاصره قرار گرفته بود، كه ايشان به همراه تعدادي نيرو، با شجاعت و تدبير بي‌نظير آنان را از محاصره بيرون آورد. در همين عمليات در منطقه رقابيه از ناحيه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از يك ماه در عمليات بيت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پيروزي لشكريان اسلام بر متجاوزين بعثي بود. در مرحله دوم عمليات بيت‌المقدس از ناحيه كمر زخمي شد و با وجود جراحت هايي كه داشت در مرحله سوم عمليات، به قرارگاه فرماندهي رفت تا برادران بسيجي را از پشت بي‌سيم هدايت كند. در عمليات رمضان با سمت فرماندهي تيپ عاشورا به نبرد بي‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و اين بار نيز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحيت، وي مصمم تر از پيش در جبهه‌ها حضور مي‌يافت و بدون احساس خستگي براي تجهيز، سازماندهي،‌ هدايت نيروها و طراحي عمليات، شبانه‌روز تلاش مي‌كرد. در عمليات مسلم بن عقيل با فرماندهي او بر لشكر عاشورا و ايثار رزمندگان سلحشور، بخش عظيمي از خاك گلگون ايران اسلامي و چند منطقه استراتژيك آزاد شد. شهيد باكري در عمليات والفجرمقدماتي و والفجر يك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسيجيان غيور و فداكار، در انجام تكليف و نبرد با متجاوزين، آمادگي و ايثار همه‌جانبه‌اي را از خود نشان داد. در عمليات خيبر زماني كه برادرش حميد، به درجه رفيع شهات نايل آمد، با وجود علاقه خاصي كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنين گفت: شهادت حميد يكي از الطاف الهي است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌اي خطاب به خانواده‌اش نوشت: « من به وصيت و آرزوي حميد كه باز كردن راه كربلا مي‌باشد همچنان در جبهه‌ها مي‌مانم و به خواست و راه شهيد ادامه مي‌دهم تا اسلام پيروز شود.» تلاش فراوان در ميادين نبرد و شرايط حساس جبهه‌ها، او را از حضور در تشييع پيكر پاك برادر و همرزمش كه سال ها در كنارش بود بازداشت. برادري كه در روزهاي سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سياسي و در جبهه‌ها، پا به پاي مهدي، جانفشاني كرد. نقش شهيد باكري و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خيبر و تصرف جزاير مجنون و مقاومتي كه آنان در دفاع پاتك هاي توانفرساي دشمن از خود نشان دادند بر كسي پوشيده نيست. در مرحله آماده ‌سازي مقدمات عمليات بدر، اگرچه روزها به كندي مي‌گذشت اما مهدي با جديت، همه نيروها را براي نبردي مردانه و عارفانه تهييج و ترغيب كرد و چونان مرشدي كامل و عارفي واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت بايد بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نيروهايش درميان گذاشت.
    شهيد باكري، پاسدار نمونه، فرماندهي فداكار و ايثارگر، خدمتگزاري صادق، صميمي، مخلص و عاشق حضرت امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي بود. با تمام وجود خود را پيرو خط امام مي‌دانست و سعي مي‌كرد زندگي‌اش را براساس رهنمودها و فرمايشات آن بزرگوار تنظيم نمايد، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش مي‌داد، آنها را مي‌نوشت و در معرض ديد خود قرار مي‌داد و آنقدر به اين امر حساسيت داشت كه به خانواده‌اش سفارش كرده بود كه سخنراني آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طريق روزنامه بدست آورند. او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آيات الهي است،‌بايد جلو چشمان ما باشد تا هميشه آنها را ببينيم و از ياد نبريم. شهيد باكري از انسان هاي وارسته و خودساخته‌اي بود كه با فراهم بودن زمينه‌هاي مساعد، به مظاهر مادي دنيا و لذايذ آن پشت پا زده بود. زندگي ساده و بي‌رياي او زبانزد همه آشنايان بود. با توانايي هايي كه داشت مي‌توانست مرفه‌ترين زندگي را داشته باشد؛ اما همواره مثل يك بسيجي زندگي مي‌كرد. از امكاناتي كه حق طبيعي‌اش نيز بود چشم مي‌پوشيد. تواضع و فروتني‌اش باعث مي‌شد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دل ها بود. همه دوستش مي‌داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نيز بسيجيان را دوست داشت و به آنها عشق مي‌ورزيد. مي‌گفت: وقتي با بسيجيها راه مي‌روم، حال و هواي ديگري پيدا مي‌كنم، هرگاه خسته مي‌شوم پيش بسيجي ها مي‌روم تا از آنها روحيه بگيرم و خستگي‌ام برطرف شود. همه ما در برابر جان اين بسيجي‌ها مسئوليم، براي حفظ جان آنها اگر متحمل يك ميليون تومان هزينه – براي ساختن يك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشويم، يك موي بسيجي،‌ صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژي پولادين و تسخيرناپذير بود و با دوستان خدا مهربان، سيمايي جذاب و مهربان داشت و با وجود اندوه دائمش، هميشه خندان مي‌نمود و بشاش. انساني بود هميشه آماده به خدمت و پرتوان.
    حجت‌الاسلام والمسلمين شهيد محلاتي در مورد شهيد باكري اظهار مي‌دارند: « وي نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط براي دشمنان بود و به عنوان فرمانده باتقوا، الگوي رأفت و محبت در برخورد با زيردستان بود.»
    همسر شهيد باكري در مورد اخلاق او در خانه مي‌گويد: باوجود همه خستگي‌ها، بي‌خوابي‌ها و دويدن‌ها، هميشه با حالتي شاد بدون ابراز خستگي به خانه وارد مي‌شد و اگر مقدور بود در كارهاي خانه به من كمك مي كرد؛ لباس مي‌شست، ظرف مي‌شست و خودش كارهاي خودش را انجام مي‌داد. اگر از مسئله‌اي عصباني و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعي مي‌كرد با خونسردي و با دلايل مكتبي مرا قانع كند.
    دوستان و همسنگرانش نقل مي‌كنند: به همان ميزان كه به انجام فرايض ديني مقيد بود نسبت به مستحبات هم تقيد داشت. نيمه‌هاي شب از خواب بيدار مي‌شد، با خداي خود خلوت مي كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گريه مي‌خواند. خواندن قرآن از كارهاي واجب روزمره‌اش بود و ديگران را نيز به اين كار سفارش مي‌نمود. شهيد باكري در حفظ بيت‌المال و اهميت آن توجه زيادي داشت، حتي همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر مي‌داشت و از نوشتن با خودكار بيت‌المال – حتي به اندازه چند كلمه – منع مي‌كرد. همواره رسيدگي به خانواده شهدا را تاكيد مي‌كرد و اگر برايش مقدور بود به همراه مسئولين لشكر بعد از هر عمليات به منزلشان مي‌رفت و از آنان دلجويي مي‌كرد و در رفع مشكلات آنها اقدام مي‌كرد. او مي‌گفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و اين نوع زندگي از با فضيلت‌ترين زندگي‌هاست.
    بعد از شهادت برادرش حميد و برخي از يارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودي به جمع آنان خواهد پيوست. پانزده روز قبل از عمليات بدر به مشهد مقدس مشرف شده و از امام رضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفيق شهادت را نصيبش نمايد. سپس خدمت حضرت امام خميني(ره) و حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رسيد و از ايشان درخواست كرد كه براي شهادتش دعا كنند. اين فرمانده دلاور در عمليات بدر در تاريخ 25/11/63، به خاطر شرايط حساس عمليات، طبق معمول، به خطرناك ترين صحنه‌هاي كارزار وارد شد و در حالي كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزديك هدايت مي كرد، تلاش مي‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتك هاي دشمن تثبيت نمايد، كه در نبردي دليرانه، براثر اصابت تير مستقيم مزدوران عراقي، نداي حق را لبيك گفت و به لقاي معشوق نايل گرديد. هنگامي كه پيكر مطهرش را از طريق آب هاي هورالعظيم انتقال مي‌دادند، قايق حامل پيكر وي، مورد هدف آرپي‌جي دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دريا پيوست. او با حبي عميق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقي آتشين به اباعبدالله‌الحسين(ع) و كوله‌باري از تقوي و يك عمر مجاهدت في سبيل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به ديار دوست شتافت و در جنات عدن الهي به نعمات بيكران و غيرقابل احصاء دست يافت. شهيد باكري در مقابل نعمات الهي خود را شرمنده مي‌دانست و تنها به لطف و كرم خداوند تبارك و تعالي اميدوار بود. در وصيت نامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهيدستم، خدايا قبولم كن.شهيد محلاتي از بين تمام خصلت هاي والاي شهيد به معرفت او اشاره مي‌كند و در مراسم شهادت ايشان، راز و نياز عاشقانه وي را با معبود بيان مي‌كند و از زبان شهيد مي گويد: خدايا تو چقدر دوست‌داشتني و پرستيدني هستي، هيهات كه نفهميدم. خون بايد مي‌شدي و در رگ هايم جريان مي‌يافتي تا همه سلول هايم هم يارب يارب مي‌گفت. اين بيان عارفانه بيانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهيد والامقام است كه تنها در سايه خودسازي و سير و سلوك معنوي به آن دست يافته بود.

    منبع:موسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لشگر31 مکانیزه عاشورا



    وصيت نامه
    بسم الله الرحمن الرحیم
    یا الله،‌یا محمد،یا علی،‌یا فاطمة زهرا،‌یا حسن،یا حسین،‌یا مهدی (عج) و تو ای روح الله و شما ای پیروان صادق شهیدان. خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی. ای وای كه سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات كه نفهمیدم. یا ابا عبدالله شفاعت! آه چقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش ، و چه كنم كه تهیدستم،خدایا تو قبولم كن. سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر كفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شكرگزار خدا باشیم كه سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه های درونی ودنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت وخلوص در عمل ،تنها چاره ساز است. ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نمائیم تا بلكه قدری از تكلیف خود را در شكر گزاری بجا آورده باشیم. وصیت به مادرم وخواهران و برادرانم و اهل فامیل بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه بیاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید،‌اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید وفرزندان خود را نیز همانگونه تربیت كنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابولفضل برای اسلام ببار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد. خدایا مرا پاكیزه بپذیر مهدی باكری.


    خاطرات
    همسر شهید :
    باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در كارهای خانه به من كمك می كرد؛ لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش كارهای خودش را انجام می‌داد.
    اگر از مسئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌كرد با خونسردی و با دلایل مكتبی مرا قانع كند.
    دوستان و همسنگرانش نقل می‌كنند:
    به همان میزان كه به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش می‌نمود.
    شهید باكری در حفظ بیت‌المال و اهمیت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می‌داشت و از نوشتن با خودكار بیت‌المال – حتی به اندازه چند كلمه – منع می‌كرد. همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاكید می‌كرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشكر بعد از هر عملیات به منزلشان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌كرد و در رفع مشكلات آنها اقدام می‌كرد.
    او می‌گفت:
    امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت‌ترین زندگی‌هاست.

    ازدواج ما مصادف با شروع جنگ تحميلي بود يعني سال 1359 كه جنگ در شهريور ماه تازه شروع شده بود. شهيد باكري بلافاصله بعد از عقدمان، فردايش به جبهه تشريف بردند تا 3 ماه و بعد از 3 ماه كه تشريف آوردند زندگي مشتركمان را شروع كرديم، مهدي مدت كوتاهي در جهاد سازندگي خدمت كرد بعد از آن فرمانده عمليات سپاه (شهيد مهدي اميني) كه شهيد شد، وارد سپاه شد البته مدتي كه در جهادسازندگي خدمت مي‌كردند هميشه با سپاه هم در ارتباط بودند و در هرگونه عملياتي كه پيش مي‌آمد يا نياز مي‌شد، شركت مي‌كردند. چند مدت در سپاه در پاكسازي مناطق كردستان از كومله و دموكرات، خدمات ارزنده‌اي به آذربايجان غربي كردند. برگرديم به قضيه ازدواج. شهيد باكري پيشنهاد كردند كه من به اهواز مي‌روم با من مي‌آيي؟ بعد از موافقت با هم راهي اهواز شديم. چند ماه قبل از شروع عمليات فتح‌المبين به اهواز رفتيم و اولين عمليات كه ما در اهواز بوديم عمليات فتح‌المبين بود. از عمليات فتح‌المبين تا عمليات بدر كه آن عزيز شهيد شد من در تمامي مناطقي كه لشكر عاشورا عمليات داشت من از اين شهر به آن شهر، اسلام‌آباد، اهواز، يا دزفول همواره همراه اين شهيد بودم.
    سرتاسر زندگي من با مهدي لحظه به لحظه خاطره است ولي خاطره مهمي كه حالا در ذهن من خطور مي‌كند آن‌را بيان مي‌كنم. ايشان در ارتباط با بيت‌المال خيلي حساس بودند ما در زماني كه در اهواز بوديم مسئوليت اداره خانه به من محول شده بود. يك روز قرار بود بچه‌هاي لشكر به عنوان مهمان به خانه ما بيايد. من از آنجا كه فرصت نكرده بودم نان تهيه كنم به مهدي گفتم كه وقتي عصر مي‌آييد، نان هم تهيه كنيد. مهدي كه هم‌ طبق معمول عصرها دير به خانه مي‌آمدند -بنابه شرايط كاري- از آنجا كه نانوايي‌ها بسته بودند نتوانسته بود نان تهيه كند. زنگ زدند كه از لشكر نان بياورند. البته از امكانات لشكر هيچ وقت استفاده نمي‌كردند ولي چون مجبور بوديم اين كار را كردند. نان را كه آوردند مهدي پنج، شش تا برداشت و آورد بالا با تأكيد گفت كه تو حق نداري از اين نان استفاده كني چون كه اين‌ها را مردم براي رزمندگان اسلام ارسال كرده‌اند و چون تو رزمنده نيستي پس حق خوردن از اين نان‌ها را نداري. من هم مجبور شدم از خرده نان‌هايي كه قبلاً در سفر مانده بود استفاده كردم. البته اين مراعات ايشان را مي‌رساند نسبت به بيت‌المال والا خداي ناكرده سوء برداشت نشود.

    خصوصیات :

    يكي از خصوصيات بارز ايشان اين بود كه ايشان مسئوليت سنگيني كه در لشكر داشتند و به خانه خيلي كم سر مي‌زدند، ولي با تمام اينها و عليرغم آن‌ همه خستگي وقتي كه وارد خانه مي‌شدند با روحيه شاد و بشّاش و خيلي متواضعانه برخورد مي‌كردند. شهيد آيت‌الله محلاتي در خصوص ايشان فرموده بودند كه مهدي مظهر غضب خدا است عليه دشمنان. واقعاً اينطور بود با وجود اينكه در مقابل دشمن با خشم و غضب برخورد مي‌كردند ولي در خانه خيلي رئوف، مهربان، متواضع و فروتن بود و هيچ‌گونه اظهار خستگي نمي‌كرد. با روحيه شاد وارد خانه مي‌شد و با نشاط از خانه خارج مي‌شد.
    يكي از خصوصيات بارز شهيد باكري كه خيلي برايم جاليم جالب بود، اين بود كه مسائل محيط كارش را زياد در منزل مطرح نمي‌كرد و معتقد بود كه اگر اينها مطرح شود ممكن است به انسان غرور دست بدهد و اخلاصي كه انسان مي‌تواند نسبت به كارهايي كه كرده است داشته باشد ناگهان از بين برود. لذا به اين علت مسائل جبهه و كارهايي را كه به خودش مربوط بود مطرح نمي‌كرد. يك روز اتفاقاً خودم از ايشان پرسيدم اين همه افراد جبهه مي‌روند و مي‌آيند و كلي درباره آن حرف مي‌زنند، ولي شما اصلاً صحبت نمي‌كنيد با اين همه مسئوليت سنگيني كه داري، چرا حرف نمي‌زني؟ ايشان گفتند: من كه آنجا كاري نمي‌كنم كارها را بسيجي‌ها مي‌كنند و آنقدر به اين بسيجي‌ها علاقه داشت كه همواره از آنها به عنوان فرزند ياد مي‌كردند و مي‌گفتند اين‌ها بچه‌هاي من هستند و هركس كه از بچه‌هاي لشكر شهيد مي‌شد عكس‌اش را به خانه مي‌آورد و به ديوار اتاقش نصب مي‌كرد. اتاقش شده بود يك نمايشگاه عكس. وقتي كه من مثلاً از بيرون مي‌آمدم خانه. مي‌ديدم كه به اين عكس شهدا خيره شده است و زير لبش اشعاري را زمزمه مي‌كند و چشمهايش پر از اشك شده است مي‌خواست گريه كند ولي من كه وارد اتاق مي‌شدم صحنه عوض مي‌شد. در مورد خودش و در مورد شهادت خودش صحبت نمي‌كرد چرا كه معتقد بود كه بادمجان بم آفت ندارد. ولي من يقيناً مي‌دانستم مهدي كه يكي از افراد برگزيده خدا بود، حتماً در آينده نزديك به مقام و درجه رفيع شهادت خواهد رسيد.
    وقتي كه زندگي تمامي شهدا را مورد دقت قرار مي‌دهيم مي‌بينيم كه اينها از زمان كودكي اقدام به خودسازي كرده بودند و خودشان را پرورش داده بودند و از افراد برگزيده خدا بودند البته به اين معني نيست كه اين افراد غير قابل تصور ما باشند و يا ما نتوانيم مثل اين افراد باشيم. اين افراد بنا به فرموده خداوند متعال كه: «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا» وقتي به اين يقين رسيدند كه غير از خدا هيچ‌كس را ندارند و يك مسيري را انتخاب كردند كه خدا و پيغمبر انتخاب كرده‌اند. يك قدم به عقب برنگشتند و در آن مسير با تمام وجود راه افتادند و وجودشان را در طبق اخلاص گذاشتند. شهيد باكري هم از اين لحاظ مستثنا نبودند.
    قطعاً‌ نقش شهدا را در دفاع مقدس هيچ‌كس نمي‌تواند انكار كند و ما همگي مديون خون شهدا هستيم اگر اين شهدا نبودند هيچ‌وقت اين انقلاب و اين جامعه به اين مرحله نمي‌رسيد و تنها راه سعادت و نجات كه به قول شهيد باكري كه در وصيت‌نامه‌شان فرموده‌اند راه سعادت، همان راه اسلام است و انشاءالله خدا توفيق عبادت و اطاعت و ترك معصيت و ادامه راه شهدا را به همه ما عنايت فرمايد.

    آنچه مهدي را به عنوان يک الگوي جاودانه، به طور مرتب به رخ جامعه مي‌کشاند، عبارت است‌از:

    الف) جهاد در راه خدا و تنها براي رضاي خدا.
    ب) فراموش کردن خود و گذشتن از همه چيز خود و در پايان، فدا کردن جان خويش در راه انقلاب اسلامي، که آرمان بزرگ ملت ايران است.
    پ) تلاش براي انجام عمل صالح با مشخصاتي که در قرآن راجع به آن سخن رفته است در تمام طول زندگي.
    ت) داشتن سعه صدر و تحمل ناملايمات در راه هدف خويش و مدارا با ديگران.
    ث) به کارگيري تدبير و ابتکار عمل براي غلبه بر دشمن و دلسوزي فراوان براي رزمندگان حاضر در جبهه‌ها.
    او بنا بر اين آيه قرآن، رفتار جهادي خود را تنظيم مي‌کرد:
    «مُحمدٌ رسولُ اللّهِ و َالّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَليَ الکُفّار رُحَماءُ بَينَهُم»
    او هميشه خود را در محضر خدا مي‌ديد و مي‌خواست که محبوب خدا و جزو کساني باشد که: «انَّ اللّهَ يُحبُّ اّلذينَ يُقاتِلونَ في سَبيله صَفّاً کَاَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوص».
    همسر شهيد مهدي باكري، يكي از فرماندهان دلاور هشت سال دفاع مقدس، در گفت‌وگويي اظهار داشت كه طي زندگي مشتركش، يقين داشته كه همسرش روزي به مقام و درجه رفيع شهادت خواهد رسيد

    منبع : سایت ساجد
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  8. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام

    سخنراني منتشر نشده شهيد باكري پيش از عمليات بدر
    جام جم آنلاين:
    شهيد مهدي باكري در سخنراني پيش از عمليات بدر در جمع رزمندگان به آنها توصيه مي‌كند از زماني كه آماده مي‌شويد براي عمليات 70 مرتبه قل هوالله را بخوانيد. زماني كه شروع به حركت مي‌كنيد بايد لاحول و لاقوه الا بالله العلي العظيم را بگوييد و زماني كه مي‌خواهيد تيراندازي كنيد براي هر تيرتان سبحان‌الله بگوييد.


    اين گوشه‌اي از سخنان منتشر نشده‌ي شهيد باكري فرمانده لشكر 31 عاشورا بود كه پيش از عمليات بدر گفته بود.
    متن كامل اين سخنان در پي مي‌آيد؛

    بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم لاحول و لاقوه الا بالله علي‌ العظيم با درود و سلام به پيشگاه معظم ولي عصر (عج) و نايب برحق او امام امت(صلوات‌ جمع)
    از يك طرف هوا سرد است و برادرها مقداري ناراحت هستند و از طرفي تصور مي‌كنم كه شايد ديگر فرصت نباشد با برادرها آخرين صحبت‌هايم را بكنم لذا چاره‌اي نديدم كه امروز صبح اگر هوا سرد هم باشد با برادرها صحبت كنيم. انشاءالله كه صحبت به درازا نكشيد. حال كه بيش از يك سال از عمليات خيبر مي‌گذرد هم حضرت بقيه‌الله، امام بزرگوار، خانواده شهدا، امت صبور ايران، مستضعفين كه در ساير كشورها قلب‌هايشان بخاطر اسلام و بخاطر انقلاب در تپش است منتظرند تا بار ديگر شاهد حماسه رزم‌آوران اسلام در مقابل كفاري باشند كه قد علم كرده و تصميم گرفته‌اند كه مانع راه خدا باشند و اين مسئوليت بر عهده ملت بزرگوار ماست و جاي بسي شكرگذاري دارد كه خداوند متعال اين افتخار را نصيب ما و شما برادرها كرده است كه اين حماسه با دست‌هاي ما شكل گيرد. همه منتظرند تا اين مسئوليت بزرگ انجام گيرد.
    حال پشتوانه ما چه بايد باشد و خودمان را چطور آماده كنيم. دو سه روز قبل با تعدادي از برادرهاي مسئول توفيق ايجا شد كه سفر 24 ساعته‌اي جهت توسل به آستان مقدس امام رضا برويم در آنجا به اتفاق جمع از حضرت خواستيم كه خودشان در اين عمليات پشتوانه ما باشند (صداي تعداي از حاضرين: يا امام رضا).
    بعد خدمت امام رسيديم فكر مي‌كنم چون شما در حال آموزش بوديد صبحت‌هاي امام را نشنيده باشيد پس من لازم مي‌دانم فرمايشات امام را خدمتتان عرض كنم:
    بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم- اول اين مطلب را بگويم وقتي شما را مي‌بينم خوشحال مي‌شوم. شما چهره‌هايي هستيد كه آبرو به اسلام و كشور داديد. با اطمينان قلب حركت كنيد و مطمئن باشيد كه مركز قدرت كه خداي تعالي است نصرت به شما عنايت داده است قدرت‌هاي ديگر پوشالي هستند اين قدرت خداست كه باقي است و خداست كه وعده كرده است اگر نصرت دهيد او را و شما را پيروز مي‌كند و شكي نيست كه اكنون شما حق تعالي، كشور اسلامي و اسلام را نصرت مي‌كنيد و آن روزي كه انقلاب شروع شد ما هيچ نداشتيم پيروزي ما با دست خالي بدست آمد و بحمدالله تا به اينجا رسيده‌ايم كه امروز مورد توجه تمام قدرت‌هاي بزرگ هستيم و تمام قدرت ها در اين فكرند كه با اين انقلاب چگونه برخورد كنند مطمئن باشيد از قدرت‌ها كاري ساخته نيست شما جنود خدا هستيد و پيروزيد آنهائي كه در ابتدا حركت خودشان را شروع كردند با طمانينه قلبي شروه كردند و از هيچ نترسيدند قدرت‌هاي بزرگ از آن جهتي كه در شما هست كه آن ايمان به خداست خبر ندارند لذا دائم مي‌گويند ما داراي مشك هستيم آنها داراي موشك هستند ولي ايمان ندارند. شما ايمان داريد قلب‌هايتان با مبداء نور و قدرت پيوند خورده است پيوندي ناگسستني اما آنها اين را نمي‌فهمند شما مورد نظر امام زمان هستيد و از آنجا كه ايمان و قدرت و امام زمان را داريد همه چيز داريد، پشتوانه شما الهي است بايد اين پشتوانه را حفظ كنيد و وقتي ما چنين تكيه‌گاهي داريم از هيچ چيز نمي‌ترسيم. الان جمهوري اسلامي يعني اسلام. و اين امانتي است بزرگ كه بايد از آن حفاظت كنيم مطمئن باشيد كه پيروزيد و مورد توجه حق‌تعالي. پيروزي آن است كه مورد توجه حق‌تعالي باشيد نه اينكه كشوري را بگيريد، اسلام دست ما امانت است و ما موظفيم تا اين امانت را حفظ كنيم امروز شما در عبادت هستيد مراكز شما مراكز عبادت است و همانطور كه اشخاص حول كعبه مي‌گردند و عبادت مي‌كنند شما هم در سنگرهايتان عبادت مي‌كنيد. ما دفاع از حق تعالي و اسلام مي‌كنيم و حق تعالي و اسلام شكست خوردني نيست من هر شب به شما دعا مي‌كنم انشاءالله موفق باشيد خداوند شما را در كنف حمايت خودش حفظ كند و توفيق دهد تا به مردم خدمت كنيد سرافراز باشيد انشاءالله و السلام عليكم و رحمةالله.
    اين هم صحبت‌هاي امام بزرگوارمان در رابطه با پشتوانه اين عمليات زماني كه برادرهاي عزيز فرمانده، جناب سرهنگ شيرازي و برادر محسن در خدمت امام صحبت كردند و الحق تمام بردارهاي فرمانده شرمنده بودند موقعي كه گفتند (خدمت امام) برويم همه ما گفتيم كه شرمنده‌ايم يك سال است كه كاري نكرديم برويم به امام چه بگوئيم ولي باز امام اين سخنان را فرمودند. الحمدالله امام بشاش و نوراني و خيلي سرحال بودند و اين جملات امانتي است كه من به شما برادرها بگويم تا نسبت به جمله جمله اين متن توجه بكنيد و بدانيد كه پشتوانه‌ها چيست با اتكا به كدام قدرت و با توكل به كدام مبداء و منبع بايد آماده شويد؟ و در مقابل دشمن صف‌آرايي كنيد؟
    من چند تا مطلب را كه حتما مورد توجه ماست بيشتر مورد توجه قرار مي‌دهم تا به آن اطمينان قلبي كه لازمه ثابت قدمي است لازمه قرص و محكوم شدن قلب است همه‌مان دست پيدا كنم. تا در شرايط سخت ميدان نبرد، در زير شديد‌ترين آتش دشمن در سخت‌ترين محاصره، در شهادت‌ها و مجروحيت‌‌ها و در خون غلطيدن‌ها ذره‌اي تزلزل بخود راه ندهيم و فكر به عقب‌كشيدن در ما پيدا نشود.
    ... مطلب اساسي اين است كه ما پشتوانه قوي مي‌خواهيم تا قادر باشيم در اين عمليات با كفار برخورد قهرآميزي كه شدت و قوت آن مورد توجه و رضاي خداوند متعال باشد داشته باشيم. لذا اول منبع نور و قدرت را براي برادرها از زبان امام بزرگوارمان و فرمانده محترممان عرض كرديم يك سري نكات ديگر است كه توجه برادرها را به آن جلب مي‌كنم. برادرها! اين عمليات سختي است از خدا مي‌خواهيم كه بيش از اين ظلم و جور و ستم رژيم بعثي را بر اين ملت تحمل نكند و اين عمليات را براي ما آخرين عمليات قرار بدهد (انشاءا... جمع حاضر) ولي بدانيم اگر اين هم نباشد بعد از اين هم سختر خواهد شد چرا براي آنكه خداوند متعال هميشه بنده‌هاي مومن خود را رفته رفته آزمايش‌هايش را سختر مي‌كند
    لذا عمليات، عمليات سختي است بايد تصميم بگيريم. با قاطعيت و بدون ابهام تمام برادرها بايد تصميماتشان را قطعي بگيرند تمام علاقه و دلبستگي‌هايي كه در شهرها و روستاهايمان داريم و آنرا پشت سر گذاشته و به اينجا آمده‌ايم و علاقه‌هايي كه در قلبهايمان است و در وجودمان وسوسه مي‌كند كاملا بايد از اينها ببريم. برادرها بايد مصمم، قاطع و با اراده تمام تصميم بگيرند.
    اين عمليات سخت نياز به يك تصميم راسخ دارد والا خداي نكره متزلزل مي‌شويم مردد مي‌شويم و ترديد و ابهام حتي به اندازه نوك سوزن مانع از امداد الهي است هر برادري كه بخواهد شب عمليات با آمادگي كامل جلو برود حتما بايد تصميمش را گرفته باشد. اصلا فردي كه تصميم نگرفته نبايد وارد صحنه شود كسي كه در قلبش خداي نكرده ذره‌اي ترديد باشد نبايد در صحنه وارد بشود. والا خداي نكره صدمه به بار مي‌آرود.
    تمام اين صحبت‌ها كه مي‌كنم برمي‌گرد به اين كه خداوند به ما رحم كند. خداوند وقتي كه استواري و مقاومت رزمنده‌ها را در مقابل كفار ببيند قطعا ياري خواهد كرد و نصرتش را به ما خواهد داد. آياتي كه حاج آقا در اول خواند در آن آيات خداوند فرموده:
    گمان نكنيد شما آنها را مي‌كشيد خدا آنها را مي‌كشد گمان نكنيد آن تيرهايي كه شما مي‌اندازيد به دشمن مي‌خورد، شما مي‌زنيد خدا آنها را مي‌زند.
    لذا مقاومت! مقاومت!‌حتي از يك دسته 22 نفري يك نفر زنده بماند و بقيه شهيد بشوند همان يك نفري كه مانده باز هم مقاومت كند. حتي اگر از يك گردان 3 نفر بمايد يك نفر بماند باز هم بايد مقاومت كرد. فرمانده گردان شهيد شود بايد گروهان - دسته - نفرات همه مقاومت كنند. اين باشد كه خداي نكرده فردي محاصره شود چرا؟ چون فرمانده‌مان شهيد شده كسي نبود، بي‌سرپرست مانديم، نمي‌دانستيم چه كنيم، اين كه كار شيطان است كه بگوئيم فرمانده نبود نمي‌دانستيم چه كار كنيم پس به عقب برمي‌گرديم بعد پراكنده و بي‌سامان مي‌شويم.
    برادران فرمانده ما خداست امام زمان است فرمانده اصلي آنها هستند ما موقتي هستيم. ما وسيله‌ايم كه از اينجا دستتان را بگريم و ببريم آنجا، همين كه رسيديم به داخل دشمن شهيد شديم همه فرمانده‌اند همه توجيه شده‌اند كه تا كجا حركت بايد بكنيد چه كار بايد انجام دهيد لذا تا آخرين نفر بايد مقاومت كنيد. پس انشاءا... به هيچ وجه تصوري براي برگشت و تزلزل نبايد باشد.
    نكته ديگر حفظ آرامش است كه در متن پيام برادر رضايي براي برادرها خوانديم تا لحظه‌اي كه به دشمن نرسيديم و زماني كه براي شما تعيين نشده كه به دشمن آتش كنيد به هيچ وجه كسي حق ندارد تيراندازي كند. حتي زماني كه شما حركت مي‌كنيد به طرف دشمن و تيربار دشمن شما را مورد اصابت قرار دهد. گيرم، از 5 نفري كه با هم هستيد 4 تا هم شهيد شدند و فقط يك نفر باقي بماند آن يك نفر مجاز به تيراندازي نيست و بايد آرامش خود را حفظ كند
    آن برادرهاي كه غواص هستند و به آب مي‌زنند اگر مورد اصابت قرار گرفتند خودش و ديگران به هيچ وجه نبايد عكس‌العمل نشان دهند. تيراندازي نبايد بكند، آرام، آن كه زخمي شده خداي نكرده نبايد نداي واويلا - يا داد سر بدهد .محكم بايد دستمالش را در دهانش بگذارد، دندانهايش را فشار دهد و به هيچ وجه نبايد بگذارد صدايش به دشمن برسد.
    بايد سكوت و آرامش محض باشد. خوفي كه خداوند از اين سكوت و آرامش در قلب سرباز كافري كه در پشت سلاح نشسته مي‌اندازد بيشتر از آتشي است كه بصورت پراكنده و بي‌سازمان از سوي ما اجرا مي‌شود لذا برادرها به اين مطلب نهايت توجه را بكنند.
    فرمانده هانتان دقيقا مشخص مي‌كنند كه به كدام خط رسيديد مجاز هستيد آتش كنيد، كدام لحظه مجاز هستيد آتش كنيد. زماني كه آماده مي‌شويد براي عمليات 70 مرتبه قل هوالله را بخوانيد. زماني كه شروع به حركت مي‌كنيد بايد لاحول و لاقوه الا بالله العلي العظيم را بگوييد و زماني كه مي‌خواهيد تيراندازي كنيد براي هر تيرتان سبحان‌الله بگوييد. برادرها دقيقا تمام آنچه را گفتم در يادشان نگه دارند و با آن قلب پاكتان انشاء‌الله بجا بياوريد (انشاء‌الله جمع)
    اين آمادگي در تك تك برادرها بايد باشد كه تا لحظه‌اي كه عمليات تمام نشده و از طرف فرمانده دستور داده نشده، منطقه را تخليه نكنيد و به عقب برنگرديد حتي اگر تعدادي از برادرها شهيد شوند، تعدادي زخمي شوند، استعداد يك گردان بشود يك گروهان، به هيچ وجه نبايد اين باشد كه بگوييم ديشب عمليات كرديم خسته شديم خيس شديم هوا سرد است و امثال اينها، يك گروهان هم باقي بماند بايد سازماندهي شود و ادامه دهد تا زماني كه تعيين شده بايد ادامه دهيم و هدف را به جاي خودش برسانيم.
    فقط نفراتي كه شهيد مي‌شوند، مجروح مي‌شوند، به عقب برمي‌گردند نفراتي كه سالم هستند در هر جايي كه باشند و رسيدند انجام ماموريت مي‌كنند، عمليات مي‌كنند، با زمان استراحتي كه فرمانده تعيين كرده استراحت مي‌كنند و با سازماندهي جديدي كه فرمانده به آنها مي‌دهد مجددا به ادامه عمليات مي‌پردازند. لذا اين آمادگي را برادرها داشته باشند ه با يك شب عمليات خسته نشوند. هر چند شبي كه لازم باشد ما با دشمنانمان مي‌جنگيم، نكند كه در عرض يك شب تمام نيروها تمام شود و فردا شب، پس فردا شب خداي نكرده در مقابل دشمن عاجز شويم. لذا از خدا بخواهيم كه آن قدرت را به جسم‌هاي ما بدهد تا بتوانيم از عهده اين مهم برآئيم.
    البته به برادرها جسارت نشود چون من موظف هستم بگويم اين مطالب را گفتم بنا به مسئوليتي كه دارم موظف هستم تذكر بدهم فرماندهان بايد افتاده‌تر و متواضع‌تر نسبت به بقيه برادرها باشند. و آن برادرهايي كه مسئوليت‌هاي بزرگ دارند فرمانده گردان، گروهان و دسته و برادرهاي رزمنده به لحاظ تجربه عملياتي كه دارند و زمان و مدتي كه در جنگ هستند خداي نكرده تصور نكنيم كه خيلي مي‌دانيم، لذا آموزش، تفكر و تدبير را بيشتر بكنيد.
    امروز ما بايد احساس كنيم كه تازه به جبهه آمده‌ايم و حتي در هيچ عملياتي هم نبوده‌ايم كه خداي نكرده از اين جنبه، وسوه‌اي از طرف شيطان رجيم نباشد كه ما از فكر كردن و تدبير كردن محروم بمانيم. فرمانده‌ها نبايد فكر كنند كه اين نيروي ما عمليات ديده است. بنابراين تذكراتي كه لازم است در شب عمليات به رزمنده‌ها گفته بشود و آن را رعايت بكنند بگويد و نگويد كه حالا آنها بلد هستند و مي‌داند و چند تا عمليات ديده‌اند. جزئي‌ترين مسائل را بايد يادآور شويد، تذكر دهيد و تدبيرهايي كه لازم است به عمل بيايد همه آنها را مورد نظر قرار بدهيد.
    برادرها از اين چند شب محدود كه مانده حداكثر استفاده را در آموزش بكنيد، گرچه هوا سرد است و مقداري اذيت مي‌شويد ولي چاره‌اي نيست و شايد اين سرماهم يك آزمايش است والا اگر هوا مناسب باشد در آب گرم همه مي‌شود اين كار را انجام داد، شايد اين خودش يك آزمايش است كه خدا مي‌خواهد در اين سرما شما را مورد امتحان بيشتري قرار دهد. لذا حداكثر استفاده را بكنيد و با دقت آموزش‌ها را دنبال كنيد آنها را به هيچ وجه ساده نگيريد، امكانات و وسايلي كه در اختيار داريد و بايد ببريد عمليات خوب نگهداري كنيد، بلمهايتان غرق نشود اگر پارو با دقت بيشتر شما نمي‌شكند، دقت كنيد كه نشكند، اهمال نكنيد كه بگوييد خب شكست به جايش مي‌آيد. اگر مي‌دانيد بلم را محكم به زمين بگذاريد مي‌شكند اين كار را نكنيد، يا آنهايي كه قايق موتوري دارند فكر كنيد تا آخر بايستي از همين موتورها استفاده كنيد.
    اضافه نيست كه به جاي آن بگذاريد و يكي ديگر بدهند اگر خداي نكرده اهمال كنيد صدمه بخورد شب عمليات يكي از امكانات خودتان كم خواهد شد. بنابراين به بدبختي خواهيم افتاد. يا آن لباس‌هاي غواصي كه در اختيار برادرهاست مواظب باشند نفت والور، گرما به آنها نخورد دقت كنيد اگر پاره بشود، خاصيت خود را از دست خواهد داد. اينها خيلي با سختي تهيه شده خيلي با زحمت تهيه شده بالغ بر يك سال است كه اين امكانات را تهيه مي‌كنند علاوه بر پول زيادي كه به آنها داده شده از چند كانال با چه سختي‌هايي به دست شما رسيده است. دشمن وقتي مختصري نسبت به احتياجات ما پي مي‌برد نمي‌گذارد كه اين امكانات بدست ما بيايد، لذا در حفظ وسايل خيلي دقت كنيد. البته برادرهاي مسئول تا آنجا كه بتوانند براي شما امكانات تهيه مي‌كنند و در اختيار ما مي‌گذارند.
    در اين چند شب از خدا بخواهيد تا انشاء‌ا... مار ا بيشتر مورد عنايت خودش قرار دهد برادرها كارهايشان را انجام دهند تا به حول و قوه الهي اين انتظاري كه از ماها دارند به جا بياوريم. من خيلي وقت گرفتم. واسلام عليكم و رحمت‌الله و بركاته
    منبع؛ سايت ساجد
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  9. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام

    امروز نوبت آقا مهدی زین الدین هست.
    سردار شهید والا مقام مهدی زین الدین ، فرمانده لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع)

    این خط سرخ ، این راه عشق ، این کلام پر از حماسه و شور و این نام پاک شهیدان کی می رود ز یاد ؟ کی می شود تمام ؟.......

    تولد :مهدی در سال 1338 ه‍.ش در کانون گرم خانواده ای مذهبی ، متدین ، سیاسی و از پیروان مکتب سرخ تشیع در شهر تهران دیده به جهان گشود مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود . مهدی كه گوئی روح پرفتوحش پیش از تولد هدایت یافته بود، قدم‌های اولیه آشنایی بادین و مذهب را در داخل خانواده برداشته، همچنانكه مادرش می گفت: من تا آنجائیكه برایم مقدور بود با وضو به او شیر می‌دادم داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردادن فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم مي‌داد.
    مهدی از ابتدای كودكی نبوغ و استعداد عجیبی داشت و در اوان كودكی موفق شد كه قرآن را بدون معلم و استاد عجیبی یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيکاري به پدرش که کتابفروشي داشت، کمک مي‌کرد و به عنوان يک فرزند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري مي‌داد
    .
    شهید مهدی زین الدین از همان ابتدای زندگی دارای روحی بزرگ و پرتلاش بود و خود را در امور زندگی شریك می‌دانست و به پدر و مادرش در امور زندگی كمك می‌كرد.
    خانواده شهید مهدی زین الدین رابطه نزدیكی با شهید محراب، « آیت اله مدنی » داشتند لذا مهدی بیشتر اوقات خویش را در كنار حضرت آیت اله مدنی (ره ) می‌گذراند و روح تشنهْ خود را با نصایح ارزنده آن شهید بزرگوار سیراب می كرد و به همین خاطر بود كه مهدی می‌گفت: خود را آیت اله مدنی می‌دانم.
    مهدی عزیز مبارزات سیاسی خود را از دوران دبیرستان بود كه حزب رستاخیز به زور و تهدید از دانش آموزان برای عضویت امضاء می‌گرفت، شهید مهدی و یكی از دوستانش تنها دانش آموزانی بودند كه به عضویت حزب در نیامدن و به همین علت از مدرسه اخراج شدند. شهید مهدی زین الدین پس از پیروزی انقلاب در بدو تشكیل سپاه بر حسب احساس وظفه و مشورت وارد سپاه گشته و بر حسب مدیریت و روح مذهبی‌اش در قسمت پذیرش سپاه مشغول به خدمت شد. و بعد به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انتخاب گردید. در زمانی كه غائله خلق مسلمان شروع شد نقش فعالی در سركوبیی آن از خود نشان داد و سپس برای نابودی اشرار راهی كردستان گردید و در آزادی سنندج مردانه جنگید.
    شهید زین الدین با شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از انقلاب اسلامی ایران، پس از آموزش كوتاهی همراه یك گروه صد نفری خود را به جبهه‌های جنوب رساند و با كافران بعثی وارد مبارزه شد، پس از مدتی به عنوان مسئول اطلاعات عملیات محورهای شهر سوسنگرد انتخاب گردید.
    در عملیات بیت المقدس، مسئولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را پذیرفت و به خاطر لیاقت و شجاعت بی نظیر خود بعنوان مسئول تیپ علی ابن ابی طالب (ع) تعیین گردیده و بعد از تبدیل شدن تیپ به لشگر، به عنوان مسئول اطلاعات عملیات محورهای شهر سوسنگرد انتخاب گردید.
    در عملیات بیت المقدس ، مسئولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را پذیرفت و به خاطر لیاقت و شجاعت بی نظیر خود بعنوان مسئول تیپ علی ابن ابیطالب (ع) تعیین گردیده و بعد از تبدیل شدن تیپ به لشگر، بعنوان فرمانده لشگر منصوب گردید.


    ویژگیهای اخلاقی


    از خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شکني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتکها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي که اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود.

    مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد.

    شهيد زين‌الدين در کنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت که جبهه‌هاي نبرد، مکاني مقدس است و انسان دراين مکان، به خدا تقرب پيدا مي‌کند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌کرد که به تزکيه نفس و جهاد اکبر بپردازند.

    او همواره سعي مي‌کرد که با وضو باشد. به ديگران نيز تاکيد مي‌نمود که هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت.

    به دليل اهميتي که براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران کودکي در زندگي مهدي متجلي بود.

    با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌کرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشکر سرکشي مي‌نمود و مشکلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌کرد. همواره به برادران سفارش مي‌کرد که نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهکار بدانند و يقين داشته باشند که آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند.

    شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي که از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌کرد که همان را ملاک عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نکند. مي‌گفت:

    ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن کانون و مرکز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يک جان که سهل است، اي کاش صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌کرديم.

    او در سخت‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها کرد.

    حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي که قرار داشت نهايت دقت خود را به کار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت:

    در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم.

    در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌کرد.

    او خود را آماده رفتن کرده بود و همواره براي کم کردن تعلقات مادي تلاش مي‌کرد. ايثار و فداکاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود.

    براي اخلاص و تعهد آن شهيد کمتر مشابهي مي‌توان يافت.

    او جز به اسلام و انجام تکليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تکرار مي‌کرد:

    اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز کن.

    از آنجا که برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌کردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد.

    او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مکتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يک برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنکه لشکر را بسازد، خود را ساخته بود.

    اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش که داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني که با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود.

    شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت کادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشکر به گونه‌اي برنامه‌ريزي کرده بود که در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان کارها باشند. مي‌گفت:

    من خيالم از لشکر راحت است. اگر چند ماه هم در لشکر نباشم مطمئنم که هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد.

    در کنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌کشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌کردند.

    او يکي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي که نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت کرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشکر، نماز شب مي‌خواندند.

    سردار رحيم صفوي جانشين محترم فرماندهي کل سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود که هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود


    . نحوه شهادت

    شهید مهدی زین الدین پس از دلاوریها و رشادت‌هایی كه در عملیات رمضان ، محرم ، والفجر مقدماتی 3و4 و خیبر از خود نشان داد، سرانجام در 29 آبان سال 1363 به همراه برادرش مجيد (که مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشکر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حرکت مي‌کنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم که خودم و برادرم شهيد شديم!


    موقعي که عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده کرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يکي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم.


    فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش را از اين جسم خاکي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند.

    همان طور که برادران را توصيه مي‌کرد:

    ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛

    حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛

    حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز کشيدن در زندگي؛

    اي کاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌کرديم؛

    از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل کرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت

    اکنون سالهاست مهدی و برادرش مجید در کنار هم آرام غنوده اند.امروز اگر به گلزار شهدای قم وارد شوی در همان ابتدا و پیش پای شهدای جنگ ، سنگ قبری را می بینی که نام این دو عزیز را بر روی خود دارد.اگر همه چیز در این عالم خاکی خلاصه می شد و بس، شاید حتی اثری از این دونام حک شده بر سنگ هم باقی نمانده بود ، اما حقیقت دیگری نیز وجود دارد ، حقیقتی که آنرا آیه مبارکه « وَ لا تَحسَبَنَ الَذینَ قُتِلوُا فِی ... » جاودانه کرده است.و برای همیشه زین الدین ها و همه شهدای راه خدا را زنده و جاوید نگه داشته است و یاد آنها را پاینده و ماندگار .
    از بیانات عالم گرانقدر جواد محدثی



    شادی روح کلیه شهدا وشهیدان زین الدین صلوات .

    منابع :

    1- سایت سرداران
    (Sardaran.mihanblog.com)

    2- خامه یار ، محمد ، سردار عشق

    3-پیامبر .پارسی بلاگ .کام
    (payaambar.parsiblog.com)
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  10. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام دوستان

    مهمون امروزمون « سردار شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) » هستن. بهشون خوش آمد میگیم و میریم که باهاشون آشنا بشیم و از محضرشون نهایت استفاده رو ببریم .ان شاء الله تعالی.

    زندگینامه شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی)



    http://www.kowsarnoor.net/images/monasebatha/shahid_20Bagheri.jpg



    فعاليتهاي قبل از انقلاب

    در سال 1354 پس از اخذ ديپلم رياضي، در رشته دامپروري دانشكده كشاورزي شهر اروميه تحصيلات عالي خود را آغاز كرد. در اين ايام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام يافته در زمينه مسائل اسلامي، با سخنراني در جمع دانشجويان و برقراري كلاسهايي در زمينه اصول عقايد براي دانش‌آموزان مدارس، فعاليت مذهبي خود را دنبال مي كرد و بارها با بعضي از اساتيد غرب زده كه فرهنگ اسلامي را انكار و مظاهر منحط غربي را ترويج مي‌نمودند، به بحث مي‌نشست و ماهيت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا مي‌كرد. از اين رو، وي به عنوان يك عنصر مذهبي و فعال حساسيت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگيخته بود، كه در نهايت به دليل اين فعاليتها پس از يك سال و نيم تحصيل، از دانشگاه اخراج گرديد.
    در اين ايام در جواب يكي از نزديكانش كه به او گفته بود: تو يك سال و نيم از عمرت را بي‌خود تلف كردي. پاسخ مي‌دهد: من وظيفه‌ام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم براي كسب مدرك نبود، بلكه براي رشد خودم بود و مي‌خواستم كه ديگران را هم به صحنه بياروم. شهيد باقري در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازي اعزام شد و پس از طي دوره آموزشي در پادگان جلديان نقده به ايلام منتقل گرديد.
    در دوره كوتاه خدمت سربازي با توجه به آشنايي كه با مسائل اسلامي داشت به ارشاد و هدايت فكري سربازان پرداخت و همزمان با علماي شهر ايلام از جمله آيت‌الله صدري (امام جمعه قبلي ايلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ايشان اطلاع مي‌داد. به دنبال اين فعاليتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وي از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده يك افسر جزء به كار گماردند.

    نقش شهيد در پيروزي انقلاب

    همزمان با گسترش انقلاب اسلامي و فرمان حضرت امام خميني(ره) مبني بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازي را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پيوست و به صورت تمام وقت در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي به فعاليت پرداخت. به هنگام تشريف فرمايي حضرت امام خميني(ره) به ميهن اسلامي، در فعاليتهاي كميته استقبال شركت چشمگيري داشت و به دليل برخورداري از آموزش نظامي، به همراه ساير اعضاي خانواده و دوستانش در تصرف كلانتري 14 و پادگان ولي‌عصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزي داشت.

    پس از پيروزي انقلاب اسلامي

    تا خرداد 1358، در كميته انقلاب اسلامي و برخي نهادهاي ديگر فعاليت داشت و با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي، همكاري فعال خود را با اين روزنامه در زمينه‌هاي مختلف آغاز كرد. در اين مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزه‌اي به لبنان و اردن انجام داد كه طي اين سفر، گزارش تحليلي جامعي از اوضاع نابسامان مسلمين در آن منطقه تهيه كرد. در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ ديپلم ادبي شد. سپس در امتحان ورودي دانشگاه شركت كرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران قبول گرديد. او در مدت حضور در محيط دانشگاه، نقش فعال و مؤثري در مقابله با توطئه‌هاي ضدانقلاب و گروهكها داشت. شهيد باقري اوايل سال 1359 به عضويت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمينه شناسايي و مقابله با گروهكهاي منحرف و وابسته، فعاليت خود را استمرار بخشيد و در اين واحد بود كه نام مستعار «حسن باقري» براي ايشان در نظر گرفته شد.
    .
    حضور در جبهه‌هاي دفاع مقدس

    تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي كشور اسلامي و آغاز جنگ تحميلي، نقطه عطفي در زندگي شهيد باقري بود. با احساس تكليف در دفاع از اسلام و ميهن اسلامي بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌اي از برادران پاسدار راهي جبهه‌هاي جنوب شد و تا آخرين لحظه حيات، در اين سنگر باقي مانده و در بسياري از صحنه‌هاي پيروز دفاع مقدس حضور فعال و تعيين كننده داشت. عمده عناوين فعاليتهاي وي در صحنه رزم با دشمن عبارتند از: تاسيس و راه‌اندازي واحد اطلاعات و عمليات رزمي شهيد باقري از ابتداي ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پايگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستيابي به اطلاعات مناسب از موقعيت دشمن، به جمع‌آوري نقشه‌ها و پياده كردن وضعيت مناطق عملياتي روي آنها، اقدام كرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتي، جهت كسب اطلاع دقيق از دشمن، به شناسايي محورها و نقاط مورد نظر مي‌پرداخت و در برخي از موارد نيز تا عقبه نيروهاي دشمن براي ارزيابي توان و استعداد آنها، با چالاكي و شجاعت بي‌نظيري پيش مي‌رفت. فعاليتهاي مثبت او در اين زمينه با سازماندهي عناصر اطلاعاتي و برگزاري آموزش مختصري براي آنها، منجر به راه‌اندازي واحد اطلاعات عمليات در ستاد عمليات جنوب (گلف) گرديد. واحدهاي اطلاعات عمليات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامي محورهاي جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسايي و تعيين وضعيت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام كردند. با اين تلاش، اطلاعات چشم فرماندهي در ميدان جنگ شد و يكي از ضعفهاي بزرگ ( نداشتن اطلاع از وضعيت دشمن ) برطرف گرديد. شهيد باقري علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتي بالايي در تحليل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حركات احتمالي دشمن در آينده راپيش بيني مي نمود و حتي به زمان و مكان آن هم اشاره مي كرد. از آن جمله پيش بيني وي در دي ماه سال 1359 مبني بر حركت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد براي ارتباط جفير و بستان بود.كه دشمن در كمتر از يك هفته با نصب پل هاي نظامي متعدد و تلاش گسترده اين كار را انجام داد.(البته اين منطقه بعدها با عنايت الهي در عمليات طريق القدس آزاد گرديد.) از اقدامات بسيار مؤثر شهيد باقري كه در اين دوره پايه‌ريزي شد، بايگاني اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بي‌سيم هاي دشمن بود.از ديگر فعاليتهاي وي طراحي گردانهاي رزمي و تعيين تركيب سازمان نفرات و تجهيزات و ادوات رزمي و واحدهاي پشتيباني از رزم بود

    قائم مقام فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
    در باور هیچ کس نمی گنجید یک دانشجوی 25 ساله رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران، با تاسیس واحد اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واحدی که بعدها نبض دفاع مقدس هشت ساله مردم ایران را به دست گرفت، مسیر جنگ را عوض کند.
    راهبرد شهید باقری مبنی بر ورود نیروهای مردمی به صحنه جنگ و ادغام ارتش و این نیروها در اولین عملیات بزرگ ایران معجزه کرد.ارتش عراق که تا آن روز چهار عملیات ایران را دفع کرده بود و غیر قابل شکست نشان می داد، در این عملیات کیلومترها از خاک ایران عقب نشینی کرد.
    در عملیات بعدی که طریق القدس نام داشت، ایران با استفاده از این راهبرد،شکست سختی به ارتش عراق وارد کرد.در این عملیات فقط 15000 افسر و سرباز عراقی به اسارت ایران در آمدند.
    وقتی در نهم اردیبهشت سال 1361 شمسی فرماندهان جنگ 40 هزار نیروی جنگی را برای بازستانی خرمشهر از عراق آماده رزم کردند، صاحب نظران نظامی دنیا هیچگاه فکر نمی کردند با مدیریت و فرماندهی ایرانی، این عملیات بزرگ با موفقیت به پایان برسد.
    راهبرد شهید باقری در این عملیات به اوج خود رسید و ایران با قدرت نمایی خیره کننده در طول یک نبرد 23 روزه، خرمشهر را از عراق بازپس گرفت، 16000 از نیروهای دشمن را کشت و 19000 نفر را اسیر کرد.
    حالا حسن باقری یا حسن افشردی با ارائه ایده های راه گشا و طراحی عملیات ماهرانه و... به عنوان معاون فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزیده شده بود. او در زمستان سال 1361 وقتی در جبهه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی عملیات بعدی بود، در سنگر دیده بان مورد اصابت گلوله خمپاره عراقی ها قرار گرفت و شهید شد. او درآن روز 27 سال داشت و جمله معروفی که از او به یادگار مانده است، این است (( باید به خود جرات داد، ما می توانیم))

    همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سرباز را رها کرد و به موج خروشان و توفنده امت حزب‌الله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت.
    به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای کمیته استقبال شرکت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری 14 و پادگان ولی‌عصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت.

    تا خرداد 1358، در کمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همکاری فعال خود را با این روزنامه در زمینه‌های مختلف آغاز کرد. در این مدت بنا به دعوت سازمان آمل، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزه‌ای به لبنان و اردن انجام داد که طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلین در آن منطقه تهیه کرد.
    در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان وررودی دانشگاه شرکت کرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید.
    او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و موثری در مقابله با توطئه‌های ضدانقلاب و گروهکها داشت.
    شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهکهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود که نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد.
    تهاجم دشمن بعثی به مرزهای کشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود. با احساس تکلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عده‌ای از برادران پاسدار راهی جبهه‌های جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی مانده و در بسیاری از صحنه‌های پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین کننده داشت.
    عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:


    تاسیس و راه‌اندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی

    شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به جمع‌آوری نقشه‌ها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام کرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی، جهت کسب اطلاع دقیق از دشمن، به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر می‌پرداخت و در برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان و استعداد آنها، با چالاکی و شجاعت بی‌نظیری پیش می‌رفت.
    فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راه‌اندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید.
    واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام کردند. با این تلاش، اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یکی از ضعفهای بزرگ – نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن – برطرف گردید.
    شهید باقری علاوه برا ارائه اطلاعات، توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حرکات احتمالی دشمن در آینده را پیش‌بینی می‌نمود و حتی به زمان و مکان آن هم اشاره می‌کرد. از آن جمله پیش‌بینی وی در دی ماه سال 1359 مبن بر حکت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود. که دشمن در کمتر از یک هفته با نصب پلهای نظامی متعدد و تلاش گسترده این کار را انجام داد. (البته این منطقه بعدها با عنایات الهی در عملیات طریق‌القدس ارائه گردید).

    از اقدامات بسیار موثر شهید باقری که در این دوره پایه‌ریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بی‌سیمهای دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین ترکیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.

    معاونت ستاد عملیات جنوب

    شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی که داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یکی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شکست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات الله‌اکبر و دهلاویه نقش به‌سزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا می‌شد که عملیات منظم نیروهای خودی با مشکل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه می‌ماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود که ثابت کنند می‌توان دشمن را شکست داد.
    با برکناری بنی‌صدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی کل قوا شرکت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و کاردان شناخته شد.
    فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامن‌الائمه(ع)
    شهید باقری که فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شکست حصر آبادان در طرح‌ریزی، سازماندهی و کسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش موثری داشت.

    معاونت فرماندهی عملیات طریق‌القدس

    در عملیات طریق‌القدس که برای اولین بار قرارگاه مشترک بین سپاه و ارتش تشکیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی کل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترک حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیش‌بینی حرکتهای دشمن و پی‌گیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.
    شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آماده‌سازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید.

    برادر شهید در این مورد می‌گوید:

    در بیمارستان در لحظاتی که معلوم نبود زنده می‌ماند یا خیر و با اینکه به سختی سخن می‌گفت می‌پرسید: پل سابله کارش به کجا کشید؟
    بشدت به فکر عملیات و نگران آن بود. با اینکه یک ماه دستور استراحت مطلق پزشکی به او داده بودند، پس از یک هفته، بیمارستان را ترک کرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه می‌داد.
    پس از عملیات موفق طریق‌القدس، دشمن بعثی دست به یک حمله در تنگه چزابه زد، شهید باقری با وجود ضعف جسمی، تلاش زیادی برای تثبیت این نقطع استراتژیک و مهم به عمل آورد و با استقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه‌ای استراحت، به هدایت عملیات پرداخت و حتی دریک مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شد و تپه‌ای را که 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف درآورد.

    فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان

    فتح‌المبین:
    قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یک را مشخص کرد.
    با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای کنترل و هدایت عملیات مشخص گردید.
    جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترک ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینکه در قرارگاه مرکزی کربلا نیز در کنار فرماندهی کل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار موثری داشت.
    در مرحله اول عملیات فتح‌المبین، قرارگاه نصر با موفقیت کامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاکید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبی‌خات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت که پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری کشف گردید.

    بیت‌المقدس

    بلافاصله پس از عملیات فتح‌المبین آماده‌سازی عملیات بیت‌المقدس آغاز گردید.
    شهید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرح‌ریزی عملیات نیز حضور داشت و می‌گفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلکه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط کند.
    با اینکه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاکید او پس از فتح خرمشهر آشکار شد.
    در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش موثری را ایفا کرد.
    از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود.
    پس از دو مرحله عملیات موفقیت‌آمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل کرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید.

    رمضان

    پس از عملیات بسیار موفق بیت‌المقدس، طرح‌ریزی و آماده‌سازی عملیات رمضان آغاز گردید.
    در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقض عمل کننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیش‌بینی شده بود، ولی با روحیاتی که شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همکاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتکهای بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار موثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی که شهید باقری جهت کنترل دقیقتر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاکتیکی قرارگاه نصر را پشت خاکریزهای خط مقدم مستقر کرد و تا تثبیت شرایط، در همانجا حضور داشت.

    فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب

    پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی کل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه کربلا و جانشین فرماندهی کل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید.
    در شرایطی که طرح‌ریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم‌بن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه کربلا با شناسایی و پی‌گیری مستمر، عملیات محرم را طرح‌ریزی کرد و با کسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد.
    با توجه به کسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شکل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید

    ویژگیهای برجسته شهید

    اتکال شهید باقری به خداوند تبارک و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سخت‌ترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل می‌کرد.
    او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(ع) و آقا امام زمان(عج) و امام خمینی(ره) داشت.
    شهید باقری بی‌ریا و بی‌تکلف در مصائب امام حسین(ع) می‌گریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه کتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه کربلا داشت.
    استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به کمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود.
    یکی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین می‌گوید:
    با اینکه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرات می‌توانم بگویم افکار او دو سال از من بالاتر بود.
    شهید باقری همواره با هوشمندی و ذکاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیش‌بینی و تحلیل می‌کرد و در کنار آن با قدرت بالای فکری، راههای کار و طرح‌ریزی عملیاتی خود را ارائه می‌نمود و بدون هراس از مشکلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه می‌پرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلکه همواره نسبت بهبرتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت می‌کرد.
    قاطعیت و قدرت تصمیم‌گیری شهید باقری به عنوان یک فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرات کامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و موثر را ارائه و در این باره تصمیم‌گیری می‌کرد.
    یکی از فرماندهان نظامی ارتش که با وی همکاری مشترک داشت می‌گوید:
    در مرحله‌ای از عملیات بیت‌المقدس یکی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتک دشمن قرار گرفته بود که فرمانده آن واحد در تماس اعلام کرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت.
    شهید باقری در پاسخ گفت:
    در مقابل دشمن باید مقاومت کنید و مسئولیت تلفات را هممن به گردن می‌گیرم.
    کادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همکاران خود داشت. در تربیت کادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام می‌کرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار کرد که بعدها این برادران در واحد اطلاعات – عملیات تیپها مسئولیتهای مهمی را عهده‌دار شدند.
    توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود که تجلی آن در هدایت عملیات – خصوصاً عملیات مشترک ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترک نصر) – مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار می‌گرفتند، بخصوص در مقطعی که ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شرکت می‌کرد.
    شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینکه یک مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناسایی‌ها شرکت می‌کرد. در صحنه‌های رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور می‌یافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل می‌شد.
    این شهامت در کلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح می‌دانست بیان می‌کرد و از نظرات خود دفاع می‌نمود.
    از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا می‌داشت.
    تواضع و فوتنی شهید باقری – با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ – بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمی‌گرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گوه‌ای بود که علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد می‌کرد.
    تا مدتها همسرش نمی‌دانست که او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال که در جبهه چه می‌کند، می‌گفت: من سقای بچه‌های بسیجی‌ام.

    نحوه شهادت

    پس از عملیات رمضان در شهریور ماه 1361 که مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یکی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:
    هنوز که کار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاک ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی می‌روم که حرفی برای گفتن داشته باشم.
    چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارک دهه فجر در حالی که تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فکه) در سنگر دیده‌بانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، رضوانی و ... به لقاءالله شتافت.
    آخرین کلامی که از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذکر شهادتین، نام مبارک امام شهیدان، حسین(ع) بود.
    شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهه‌های جنگ تنها یکبار، آنهم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.
    .
    .
    فرازهايي از خاطرات همرزمان شهيد

    - پس از عمليات امام مهدي(عج) نگاهم به شخصي افتاد كه سطلي به دست گرفته بود و فشنگهاي روي زمين را جمع مي‌كرد. اين شخص كسي نبود جز برادر باقري كه مي‌گفت:
    اينها حيف است و بايد از آنها استفاده كرد.
    وقتي راجع به عمليات يا مسائل كاري انتقاد مي‌كرديم با مهرباني مي‌گفت:
    بسيار خوب، حالا شما بياييد و كار را در دست بگيريد و درست كنيد، چه فرقي مي‌كند.
    در عمليات بيت‌المقدس وقتي يكي از تيپ ها در وضعيت دشواري قرار گرفته بود، فرمانده آن دراثر فشار مشكلات مي‌گويد: مگر بالاتر از سياهي هم رنگي هست؟ شهيد باقري پاسخ مي‌دهد:
    آري، بالاتر از سياهي، سرخي خون شهيد است كه روي زمين مي‌ريزد، قوه محركه شما خون شهداست.
    پس از فتح خرمشهر بارها تذكر مي‌داد:
    برادران! مبادا غرور اين پيروزي ها شمارا بگيرد، خودتان را گم نكنيد، فكر نكنيد ما اين كار را كرده‌ايم، همه‌اش خواست خدا بوده است.
    حساسيت عجيبي به انتقال شهدا و مجروحين داشت و مي‌گفت:
    ما جواب خانواده‌اي را كه جنازه شهيدش روي زمين مانده چه بدهيم؟!
    سرانجام در اثر اين تأكيدها و ضرورت مدنظر قرار دادن حقوق شهدا، مسئول تعاون قرارگاه نيز شهيد شد.
    وقتي در ارتباط با جريانات سياسي از وي مي‌پرسند در چه خطي هستي؟ مي‌گويد:
    ما در خط ثواب هستيم.
    شهيد باقري درمورد نيروهاي بسيجي مي‌گفت: اين بسيجي ها امانتي الهي هستند كه بايد قدرشان را بدانيم و تمام سعي خود را در حفظ آنها بكار بريم. اين بسيجي است كه جنگ را اداره مي‌كند تا زماني كه نيروي ايمان در آنها وجود دارد، جنگ به پيروزي مي‌انجامد. شهيد باقري همواره به دوستانش مي‌گفت: تا خالص نشوي خدا ترا برنمي‌گزيند. لذا بايد سعي كنيم كه خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.

    شهید حسن باقری ( غلامحسین افشردی )

    فرزند مجید

    محل ولادت – تهران

    سال ولادت – 20/12/1334

    محل شهادت – فکه

    سال شهادت – 9/11/1361

    محل دفن – گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران – قطعه 24

    منابع :

    1-سایت ساجد http://www.sajed.ir
    2- http://kanoonweb.blogfa.com
    3- http://www.zendgizibast.blogfa.com/
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

  11. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    145
    Array

    RE: شهدای شاخص

    سلام به دوستان خوبم

    دوستان گرامی با اینکه شهید عباس بابایی خیلی به گردن این حقیر حق دارند اما من در حقشون کوتاهی کردم و مثل دوستاشون ایشون رو معرفی نکردم هر چند هیچیک از شهدای عزیزمون نیازی به معرفی از طرف من یکی ندارند ، اما می خوام شهید بابایی رو یک بار دیگه و اینبار کمی مفصلتر معرفی کنم.امیدوارم استفاده کنین خصوصا" برادرمون آقای omed

    زندگي نامه سرلشگر خلبان شهيد عباس بابايي



    شهيد عباس بابايي، بزرگ مردي كه در مكتب شهادت پرورش يافت مجاهدي كه زهد و تقوايش بسان دريايي خروشان بود و هر لحظه از زندگانيش موج ها در برداشت. مرد وارسته اي كه سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگي و كرامت بود، رزمنده اي كه دلاور ميدان جنگ بود و مبارزي سترگ با نفس اماره ي خويش. از آن زمان كه خود را شناخت كوشيد تا جز در جهت خشنودي حق تعالي گام برندارد. به راستي او گمنام، اما آشناي همه بود. از آن روستاييِ ساده دل، تا آن خلبان دلير و بي باك.
    شهيد بابايي در سال 1329، در شهرستان قزوين ديده به جهان گشود. دوره ي ابتدايي و متوسطه را در همان شهر به تحصيل پرداخت و در سال 1348، به دانشكده خلباني نيروي هوايي راه يافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتي براي تكميل دوره به آمريكا اعزام شد. شهيد بابايي در سال 1349، براي گذراندن دوره خلباني به آمريكا رفت. طبق مقررات دانشكده مي بايست به مدت دو ماه با يكي از دانشجويان آمريكايي هم اتاق مي شد. آمريكايي ها، در ظاهر، هدف از اين برنامه را پيشرفت دانشجويان در روند فراگيري زبان انگليسي عنوان مي كردند، اما واقعيت چيز ديگري بود.
    چون عباس در همان شرايط تمام واجبات ديني خود را انجام مي داد، از بي بند و باري موجود در جامعه آمريكا بيزار بود. هم اتاقي او در گزارشي كه از ويژگي ها و روحيات عباس نوشته، يادآور مي شود كه بابايي فردي منزوي و در برخوردها، نسبت به آداب و هنجارهاي اجتماعي بي تفاوت است. از رفتار او بر مي آيد كه نسبت به فرهنگ غرب داراي موضع منفي مي باشد و شديداً به فرهنگ سنتي ايران پاي بند است.
    همچنين اشاره كرده كه او به گوشه اي مي رود و با خودش حرف مي زند، كه منظور او نماز و دعا خواندن عباس بوده است. خود وي ماجراي فارغ التحصيلي از دانشكده خلباني آمريكا را چنين تعريف كرده است: «دوره خلباني ما در آمريكا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتي كه در پرونده خدمتم درج شده بود، تكليفم روشن نبود و به من گواهينامه نمي دادند، تا اين كه روزي به دفتر مسئول دانشكده، كه يك ژنرال آمريكايي بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست كه بنشينم. پرونده من در جلو او، روي ميز بود، ژنرال آخرين فردي بود كه مي بايستي نسبت به قبول و يا رد شدنم اظهار نظر مي كرد.
    او پرسش هايي كرد كه من پاسخش را دادم . از سوال هاي ژنرال بر مي آمد كه نظر خوشي نسبت به من ندارد. اين ملاقات ارتباط مستقيمي با آبرو و حيثيت من داشت، زيرا احساس مي كردم كه رنج دوسال دوري از خانواده و شوق برنامه هايي كه براي زندگي آينده ام در دل داشتم، همه در يك لحظه در حال محو و نابودي است و بايد دست خالي و بدون دريافت گواهينامه خلباني به ايران برگردم. در همين فكر بودم كه در اتاق به صدا در آمد و شخصي اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا براي كار مهمي به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتي را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه كردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، كاش در اينجا نبودم و مي توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم براي آمدن ژنرال طولاني شد.
    گفتم كه هيچ كار مهمي بالاتر از نماز نيست، همين جا نماز را مي خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه اي از اتاق رفتم و روزنامه اي را كه همراه داشتم به زمين انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم كه متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه كنم؟ نماز را ادامه بدهم يا بشكنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه مي دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام كردم و در حالي كه بر روي صندلي مي نشستم از ژنرال معذرت خواهي كردم. ژنرال پس از چند لحظه سكوت نگاه معناداري به من كرد و گفت: چه مي كردي؟ گفتم: عبادت مي كردم. گفت: بيشتر توضيح بده. گفتم: در دين ما دستور بر اين است كه در ساعت هاي معين از شبانه روز بايد با خداوند به نيايش بپردازيم و در اين ساعات زمان آن فرا رسيده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده كردم و اين واجب ديني را انجام دادم. ژنرال با توضيحات من سري تكان داد و گفت: همه اين مطالبي كه در پرونده تو آمده مثل اين كه راجع به همين كارهاست . اين طور نيست؟ پاسخ دادم: آري همين طور است. او لبخندي زد. از نوع نگاهش پيدا بود كه از صداقت و پاي بندي من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمريكا خوشش آمده است.
    با چهره اي بشاش خود نويس را از جيبش بيرون آورد و پرونده ام را امضا كرد. سپس با حالتي احترام آميز از جا برخاست و دستش را به سوي من دراز كرد و گفت: به شما تبريك مي گويم. شما قبول شديد . براي شما آرزوي موفقيت دارم. من هم متقابلاً از او تشكر كردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولين محل خلوتي كه رسيدم به پاس اين نعمت بزرگي كه خداوند به من عطا كرده بود، دو ركعت نماز شكر خواندم.»
    با ورود هواپيماهاي پيشرفته اف – 14 به نيروي هوايي، شهيد بابايي كه جزء خلبان هاي تيزهوش و ماهر در پرواز با هواپيماي شكاري اف – 5 بود، به همراه تعداد ديگري از همكاران براي پرواز با هواپيماي اف–14 انتخاب و به پايگاه هوايي اصفهان منتقل شد. با اوج گيري مبارزات عليه نظام ستمشاهي، بابايي به عنوان يكي از پرسنل انقلابي نيروي هوايي، در جمع ديگر افراد متعهد ارتش به ميدان مبارزه وارد شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، وي گذشته از انجام وظايف روزمره، بعنوان سرپرست انجمن اسلامي پايگاه، به پاسداري از دستاوردهاي پرشكوه انقلاب اسلامي پرداخت. شهيد بابايي با دارا بودن تعهد، ايمان، تخصص و مديريت اسلامي چنان درخشيد كه شايستگي فرماندهي وي محرز و در تاريخ 7/5/1360، فرماندهي پايگاه هشتم هوايي بر عهده ي او گذاشته شد.
    به هنگام فرماندهي پايگاه با استفاده از امكانات موجود آن، به عمران و آباداني روستاهاي مستضعف نشين حومه پايگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامين آب آشاميدني و بهداشتي، برق و احداث حمام و ديگر ملزومات بهداشتي و آموزشي در اين روستا، گذشته از تقويت خط سازندگي انقلاب اسلامي، در روند هر چه مردمي كردن ارتش و پيوند هر چه بيشتر ارتش با مردم خدمات شايان توجهي را انجام داد. بابايي، با كفايت، لياقت و تعهد بي پاياني كه در زمان تصدي فرماندهي پايگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاريخ 9/9/1362 با ارتقاء به درجه سرهنگي به سمت معاون عمليات نيروي هوايي منصوب و به تهران منتقل گرديد. او با روحيه شهادت طلبي به همراه شجاعت و ايثاري كه در طول سال ها، در جبهه هاي نور و شرف به نمايش گذاشت، صفحات نوين و زريني به تاريخ دفاع مقدس و نيروهاي هوايي ارتش نگاشت و با بيش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپيماهاي جنگنده، قسمت اعظم وقت خويش را در پرواز هاي عملياتي و يا قرارگاه ها و جبهه هاي جنگ در غرب و جنوب كشور سپري كرد و به همين ترتيب چهره آشناي «بسيجيان» و يار وفادار فرماندهان قرارگاه هاي عملياتي بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بيش از 60 مأموريت جنگي را با موفقيت كامل به انجام رسانيد. شهيد براي پيشرفت سريع عمليات ها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اكتفا نمي كرد، بلكه شخصاً پيشگام مي شد و در جميع مأموريت هاي جنگي طراحي شده، براي آگاهي از مشكلات و خطرات احتمالي، اولين خلبان بود كه شركت مي كرد.
    سرلشكر بابايي به علت لياقت و رشادت هايي كه در دفاع از نظام، سركوبي و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاريخ 8/2/1366، به درجه سرتيپي مفتخر گرديد. تيمسار بابايي معاون عمليات نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به هنگام بازگشت از يك مأموريت برون مرزي، هدف گلوله ضد هوايي قرار گرفت و به شهادت رسيد. تيمسار عباس بابايي صبح روز پانزدهم مرداد ماه روز عيد قربان همراه يكي از خلبانان نيروي هوايي (سرهنگ نادري) به منظور شناسايي منطقه و تعيين راه كار اجراي عمليات، با يك فروند هواپيماي آموزشي اف–5 از پايگاه هوايي تبريز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. تيمسار بابايي پس از انجام دادن مأموريت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزي، هدف گلوله هاي تيربار ضد هوايي قرار گرفت و از ناحيه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسيد.
    يكي از راويان مركز مطالعات و تحقيقات جنگ درباره اين واقعه نوشته است:«به دنبال اصابت گلوله به هواپيماي تيمسار بابايي و اختلالي كه در ارتباط هواپيما و پايگاه تبريز به وجود آمد، پايگاه مزبور به رابط هوايي سپاه اعلام كرد كه يك فروند هواپيماي خودي در منطقه مرزي سقوط كرد براي كمك به يافتن خلبان و لاشه آن هر چه سريعتر اقدام نماييد. مدت كوتاهي از اعلام اين موضوع نگذشته بود كه فرد مذكور مجدداً تماس گرفت و در حالي كه گريه امانش نمي داد گفت: هواپيماي مورد نظر توسط خلبان به زمين نشست، ولي يك از سرنشينان آن به علت اصابت تير در داخل كابين به شهادت رسيده است.»
    راوي در مورد بازتاب شهادت تيمسار بابايي در جمع برادران سپاه نوشته است: «برخي از فرماندهان ارشد سپاه در جلسه اي مشغول بررسي عمليات بودند كه تلفني خبر شهادت تيمسار بابايي به اطلاع برادر رحيم رسيد . با شنيدن اين خبر، جلسه تعطيل شد و اشك در چشمان حاضرين به خصوص آنان كه آشنايي بيشتري با شهيد بابايي داشتند ، حلقه زد.» نقل شده كه وي چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاري هاي بيش از حد دوستانش جهت عزيمت به مراسم حج گفته بود: «تا عيد قربان خودم را به شما مي رسانم.» بابايي در هنگام شهادت 37 سال داشت، او اسوه اي بود كه از كودكي تا واپسين لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداكاري و ايثار زندگي كرد و سرانجام نيز در روز عيد قربان، به آروزي بزرگ خود كه مقام شهادت بود نائل گرديد و نام پرآوازه اش در تاريخ پرا فتخار ايران جاودانه شد.


    عباس بابایی از تولد تا عروج:
    تولد : 14 آذر 1329
    اعزام به آمريكا جهت تكميل دوره خلباني : 1348
    بازگشت به ايران : 1351
    ازدواج با صديقه (مليحه ) حكمت: 4 شهريور 1354
    شهادت : 15 مرداد 1366

    شهید بابایی از نگاه همرزمان :

    رحيم صفوي :

    اعتقاد من اين است كه سرلشگر خلبان عباس بابايي فرمانده اي مومن و شجاع بود كه نقش ايشان در نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران يك نقش برجسته و بي نظير جلوه مي كند , بخصوص در عملياتها و در بعد سازماندهي و آمادگي هاي عملياتي نيروي هوايي ارتش .
    بدون ترديد شهيد بابابي مي تواند يك الگو و اسوه براي افسران جوان ارتش جمهوري اسلامي ايران باشد چرا كه داراي مجموعه خصوصياتي همچون دين باوري , انقلابي بودن , تخصص و فداكاري در راه استقلال و عظمت و تماميت ارضي ايران بود و اين خصوصيات مي تواند يك افسر مومن براي ارتش جمهوري اسلامي ايران بسازد.
    سرلشكر بابايي يك بسيجي بود با يك روحيه بسيجي . با بسيجيان و پاسداران فرقي نداشت . هر كسي كه ايشان را از نزديك مي ديد فكر نمي كرد يك خلبان باشد , رفتار , خلق و خو و لباس پوشيدن ايشان بيشتر به يك بسيجي و يا يك پاسدار شباهت داشت ما واقعا شهيد بابايي را در سلوك , رفتار , اخلاص , عاطفه و عشق به امام و ولايت همچون يك بسيجي مي ديديم . قلب سليم و نوراني سرلشگر شهيد عباس بابايي به حقيقت يك عالم روشن بود و به اين خاطر اين زرق و برق دنيا مقام و موقعيت والاي ايشان در نيروي هوايي ارتش هيچ تاثيري در رفتار , ايمان , تواضع و فروتني ايشان نسبت به درجه داران و افسران نداشت , زيرا چشم حقيقت بين ايشان به حقايق آن عالم روشن شده بود.
    از نظر من او نمونه يك امير ارتش حزب الله است و از افتخارات نيروي هوايي ارتش .
    اينجانب از روزهاي اول انقلاب با اين افسر مومن , متقي و انقلابي آشنا شدم . زماني كه ما در سال اول انقلاب كميته دفاع شهري و بعد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را در استان اصفهان تشكيل داديم ايشان افسر پايگاه هشتم شكاري بودند و بعدها به فرماندهي آن پايگاه منصوب گرديدند. در آن موقعيت بنده به عنوان فرمانده عمليات سپاه استان اصفهان با ايشان يك ارتباط تنگاتنگ و صميمي برقرار كرده بودم بطوريكه نسبت به يكديگر شناخت دو طرفه پيدا كرديم و همان شناخت و روابط صميمانه از اوايل پيروزي انقلاب باعث شد كه هم آن بزرگوار و هم ما در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته باشيم .
    در مورد چگونگي پشتيباني نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي و عملياتهاي بزرگي چون فتح المبين , بيت المقدس كه به صورت مشترك بين ارتش و سپاه انجام مي شد و از يك قرارگاه مشترك عملياتي برخوردار بودند چه فرماندهي مشترك , اين عملياتها را اداره مي كرد و چه بعدها در اين فاصله سپاه بصورت مستقل عملياتهاي بزرگي چون فاو , كربلاي پنج و يا عملياتهاي ديگر را انجام مي داد شهيد بابايي براي طرح ريزي پشتيباني هاي هوايي و اينكه چه عملياتي در چند ماه آينده خواهيم داشت و منطقه عملياتي كجاست و مشخصات آن چيست كمكهاي شاياني به ما كرد و چون به علت اجراي اصل غافلگيري و براي اينكه بتوانيم ضربات محكمي را در اين عملياتها به دشمن وارد كنيم نياز به پشتيباني هوايي داشتيم ايشان زحمات زيادي را در انتخاب خلبانها و تيم پروازي و همچنين در حين عمليات در تخليه مجروحين متقبل شد.

    ارتباط ما با سرلشگر شهيد بابايي يك ارتباط تنگاتنگ و بسيار صميمانه بود. روزها و شبها به قرارگاه فرماندهي مي آمد و ما معمولا با هم در يكجا بوديم و ايشان هميشه سعي مي كرد با لباس بدون درجه بيايد يعني لباس ساده بسيجي . وقتي هم مي آمد همانجا راحت روي زمين مي خوابيد و استراحت مي كرد و مثل همه ما از همان غذاهاي ساده قرارگاه استفاده مي نمود.
    روحيات او واقعا يك روحيه سرشار از عشق به حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) بود. هر ساله در منزلشان واقع در قزوين مراسم مي گرفت و پدر بزرگوارشان (رحمت الله عليه ) مراسم تعزيه خواني برگزار مي كرد.
    يك سال توفيق داشتيم با دعوت ايشان به مراسم آنها برويم . حقيقتا بنده بسيار تحت تاثير قرار گرفتم . گاهي اوقات وقتي ما در قرارگاه زيارت عاشورا مي خوانديم , فصلهايي از زيارت عاشور را خود ايشان با صداي بسيار زيبا تلاوت مي كرد و اشك مي ريخت . واقعا اين امير ارتش اسلام عاشق حسين (ع ) بود.

    شهيد بابايي در سازماندهي نيروهاي ارتش نقش عظيمي داشت . شايد وجود فرمانده شهيد امير سرلشگر ستاري بعنوان فرماندهي نيروي هوايي ارتش نيز موثر بود ولي در كنار شهيد بابايي يعني شهيد بابايي و شهيد ستاري هر دو يك نقش كليدي داشتند. اگرچه دوستان عزيز شهيد بابابي همچون سرلشگر مصطفي اردستاني و ديگر شهداي ارتش نيز در اين رابطه نقش بسزايي داشتند همچنين بزرگواراني كه الحمدالله تعداد زيادي از آنها امروز در قيد حيات هستند و در مقامات بالايي همچون فرماندهي نيروي هواي ارتش همچون سرتيپ خلبان پرديس و نيز امير بقايي در حال خدمت مي باشند.
    انصافا اين عزيزان در كنار اين شهداي عزيز در نگهداري نيروي هوايي در آن زمان كه همه قطعات و سيستمهاي ما از خارج پشتيباني مي شد , نقش اساسي داشتند و امثال افراد مومني چون امير سرلشكر بابايي بودند كه توانستند نيروي هوايي ارتش را سر پا نگهدارند و ضربات قاطع و محكمي را بر قلب ارتش بعثي در عملياتها بزنند.
    من خودم شاهد فداكاريهاي اين عزيزان در عملياتهاي مختلف بودم و از خداوند منان مي خواهم كه اين شهيدان را با شهداي كربلا و امام شهدا(ره ) محشور گرداند و ياد و خاطره اين شهيدان همواره در قلب بسيجيان و بر قلب پاسداران و ارتشيان جاودانه باشد.

    ظهر يك روز شهيد بابايي آمد قرارگاه تا به اتفاق هم براي نمازجماعت به مسجد قرارگاه برويم . ايشان موي سر خود را چون سربازان تراشيده و لباسي خاكي بسيجي پوشيده بود , وقتي وارد مسجد شديم به ايشان اصرار كردم به صف اول نماز برويم ولي ايشان قبول نكرد و در همان ميان مانديم , چرا كه ايشان هميشه سعي مي كرد ناشناخته بماند.
    در نماز هم يك حالات خاصي داشت . مخصوصا در قنوت . در برگشت از نماز رفتيم براي نهار , اتفاقا نهار آن روز كنسرو بود و سفره ساده اي پهن كرده بودند. ايشان صبر كرد و آخر از همه شروع كرد به غذا خوردن . او آن چنان رفتار مي كرد كه كسي حتي شك هم نمي كرد كه او فرمانده عمليات نيروي هوايي ارتش است بلكه بيشتر وانمود مي كرد كه يك بسيجي است .
    انشاالله خداوند همه ما را وفادار به آرمان شهدا گرداند و ما را در راه دفاع از ملت و كشور قرار دهد. حقيقتا شهيد بابايي شناخته نشده , اميدواريم كه با تلاش دوستان قسمتي از عمق درياي عرفان و عمق زحمات ايشان در 8 سال دفاع مقدس براي نسلهاي آتي شناخته شود.


    پدر شهيد بابايي مي گويد :
    زماني که کوچکتر بود معمولاً در تعزيه هاي ما به اتفاق يکي از دوستانش نقش دو طفلان مسلم را بازي مي کرد و بعد که بزرگتر شد نقش حضرت علي اکبر (ع) و ديگران را اجرا مي کرد و در مراسم سوگواري اباعبدالله الحسين (ع) مداحي مي کرد و اين کار تا آخرين روزهاي شهادتش ادامه داشت .
    بزرگترين افتخار او اين بود که نوکر امام حسين (ع) است .

    شهيد بابايي در بيانات مقام معظم رهبري :
    اين شهيد عزيزمان انساني مومن و متقي و سربازي عاشق و فداکار بود و در طول اين چند سالي که من ايشان را مي شناختم ، هميشه بر همين خصوصيات ثابت و پابرجا بود .

    سيد محمد خاتمي ( رياست جمهوري ) :
    اگر در تمام دوران تاريخ قزوين جز شهيد رجايي و شهيد بابايي کسي را نداشته باشد براي افتخار شما همين دو شهيد بزرگوار کافي است .

    آقاي هاشمي رفسنجاني :
    ( سرلشگر شهيد عباس بابايي يکي از وفادارترين افسران ارتش جمهوري اسلامي و از پيشتازان انقلاب بود . )
    ( مشکلي که وجود داشت اين بود که شهيد بابايي نمي توانست خود را از صحنه جنگ جدا کند و با اين که ايشان معاون عملياتي فرماندهي نيروي هوايي بود ،‌اما هميشه در ميدانهاي جنگ حضور داشت و مي گفت : اگر پرواز نکنم ، احساس ضعف خواهم کرد زيرا هستي خود را در ميدان جنگ مي بينم . )
    ( البته اين منطق ايشان ، از نظر رواني قوي بود ، ولي از لحاظ سياسي و نظامي قابل قبول نبود و بالاخره در يکي از همين مأموريتها شهيد شد ، اما خوشبختانه اين شهيد عزيز ياران و شاگردان خوبي تربيت کرده و آنها انشاالله جاي خالي شهيد بابايي را پر خواهند کرد .

    خاطرات درباره شهید بابایی

    خدايا دستت را روي سرم بگذار
    عباس نمازش را بسيار با آرامش و خشوع مي خواند . در بعضي وقتها که فراقت بيشتري داشت آيه ( اياک نعبد و اياک نستعين ) را هفت بار با چشماني اشکبار تکرار مي کرد .
    به ياد دارم از سن هشت سالگي روزه اش را به طور کامل مي گرفت . او به قدري نسبت به ماه رمضان مقيد و حساس بود که مسافرتها و مأموريتهايش را به گونه اي تنظيم مي کرد تا کوچکترين لطمه اي به روزه اش وارد نشود . او هميشه نمازش را در اول وقت مي خواند و ما را نيز به نماز اول وقت تشويق مي کرد .
    فراموش نمي کنم ، آخرين بار که به خانه ما آمد ، سخنانش دلنشين تر از روزهاي قبل بود . از گفته هاي او در آن روز اين بود که :
    وقتي اذان صبح ميشود ، پس از اين که وضو گرفتي ، به طرف قبله بايست و بگو اي خدا ! اين دستت را روي سر من بگذار و تا فردا برندار .
    به شوخي دليل اين کار را از او پرسيدم . او در پاسخ چنين گفت :
    اگر دست خدا روي سرمان باشد ، شيطان هرگز نمي تواند ما را فريب دهد .
    از آن روز تا به حال اين گفته عباس بي اختيار در گوش من تکرار مي شود .



    كتابشناسي سرلشكر خلبان،شهيد عباس بابايي

    مهم‌ترين كتاب‌هايي كه تاكنون درباره شهيد سرلشكر خلبان عباس بابايي منتشر شده‌اند، عبارتند از:
    ـ پرواز تا عرش خدا / فاطمه حاجی‌بابایی / سازمان نهضت سواد آموزی، دفتر تحقیق و تألیف‏.
    ـ یادنامه سردار پرافتخار اسلام سرلشکر خلبان عباس بابایی / ارتش جمهوری اسلامی ایران، سازمان عقیدتی سیاسی، معاونت روابط عمومی و تبلیغات‏ / 1376.
    ـ در آغوش آسمان‏ (خاطرات خلبانان نیروی هوایی) / به کوشش سیدحسین میرپور / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / 1372.
    ـ صنوبرهای سرخ‏ (جلد 1) / غلامعلی رجایی / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / 1373.
    ـ لحظه‏های اضطراب‏ / احمد دهقان‏ / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / 1373.
    ـ پرواز تا بی‌نهایت‏ / سیدحکمت‏ قاضی‌میرسعید و محمد طاهری‌آذر / ارتش جمهوری اسلامی ایران، نیروی هوایی، سازمان عقیدتی سیاسی / 1374.
    ـ اوج پرواز / ماه‏منیر کهباسی / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1376.
    ـ روزها و رویدادها (جلد 2) / علی بری دیزجی و علی اصغر کریمی شرفشاده / نشر رامین‏ / 1378.
    ـ پرواز سفید / داوود بختیاری / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / 1379.
    ـ بابایی به روایت همسر شهید(نیمه پنهان ماه؛ ج 5)/ علی مروج‏ / روایت فتح‏ / 1380.
    ـ اسطوره‏ها / به‌کوشش خلیل عبدالحسینی / نشر شاهد / 1380.
    ـ افلاکیان زمین‏ (جلد 9: عباس بابایی) / محمدحسین عباسی ولدی / نشر شاهد / 1384.
    ـ علمدار آسمان / به‌اهتمام محمدعلی صمدی / پیام فاطمیون (مشهد) و موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی / 1384.
    ـ پرواز تا دیدار با خدا / تهیه و تنظیم حمید بوربور / ارتش جمهوری اسلامی ایران، سازمان عقیدتی سیاسی / 1386.
    ـ همسفر ملائک / علي پاك / كتاب مسافر / 1386.
    ـ دفتر عباس بابایی / شمسی خسروی / نهاجا (نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران) / 1386.

    وصیت نامه شهید بابائی - وصیت نامه اول

    ( بسم الله الرحمن الرحیم )
    همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد
    . . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .
    . . . ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.

    ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.

    هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.

    ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن ، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .

    . . . ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .

    ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی . همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .

    . . . اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .

    . . . همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . .

    ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .

    وصیت نامه شهید بابائی - وصیت نامه دوم


    بسم الله الرحمن الرحيم
    انا لله و انا اليه راجعون
    خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .
    خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
    خدايا ، همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
    خدايا ، در اين دنيا چيزي ندارم ، هرچه هست از آن توست .
    پدر و مادر عزيزم ، ما خيلي به اين انقلاب بدهکاريم .
    عباس بابايي
    22/4/61
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.