موضوع: خانوادم مخالفن

سلام از سایت خیلی خوبتون ممنون . من دختری 19 ساله هستم مدت 3 ماه هست که عاشق پسر داییم شدم . هم پسر داییم هست و هم پسر عمه قبلا خواهرمو می خواسته ولی خانوادم قبول نکردند خواهرم هم هیچ علاقه ای به اون نداشت . خانواده هامون از اول آشنایشون تا الان چند سال قهر بودند چند سال آشتی تا اینکه الان خواهر من ازدواج کرده و بعد از مدتی پسر داییم به من اس ام اس زد ولی خودشو معرفی نکرد اول گفت می خوام دردو دل کنم ولی بعدا که معرفی کرد ما با هم رفتیم بیرون تا اینکه بعد از مدتی به هم علاقه مند شدیم و الان نزدیک 3 هفته هست که هم دیگرو ندیدیم چون خانواده من فهمیدن الان منو تو خونه محدود کردن حتی بابام منو تحدید کرد که اگه دوباره باهاش ارتباط بر قرار کنم منو می کشه . اون 27 سالشه و هیچی نداره ولی داره کار میکنه تا سوم راهنمایی درس خونده من هم رشته ام کامپیوتر هست. الان داره کار می کنه ما قرار گذاشتیم که چند ساله دیگه این موضوعو به خانواده ام دوباره بگیم . خانوادم می گن اون می خواد انتقام بگیره ولی من میگم نه عشقو تو چشماش می خونم حالا می خوام نظر شما رو بدونم :302

سلامfarnoosh2
دختر خوب شما خيلي احساساتي با اين قضيه برخورد مي كنيد شما الان در سني هستيد كه به راحتي و با نشان دادن محبت از جانب فرد ممكن است كه به او علاقه مند بشيد اگه اين آشنايي با هر فرد ديگه اي هم بود واو هم مي تونست شما رو به سوي خود جذب كنه شما ممكن بود عاشق وي مي شديد زندگي خيلي پيچيده تر از اين است كه شما بخواهيد به اين سادگي ها وارد اون بشيد واز عشق و عاشقي سخن بگوييد اولا به نظر بنده ارتباط شما بدون اطلاع خانواده در وحله اول اشتباه بوده وهمين باعث ايجاد علاقه و وابستگي شده كه بعد از مدتي قطع رابطه هم به خودي خود از بين خواهد رفت بر فرض ممكن هم كه شما او رو دوست داريد و او هم شما رو اما بايد توجه كنيد به گفته خودتون ايشون 27 سالشونه و سواد و تحصيلشان هم نسبت به شما خيلي پايين تر است آيا شما هميشه در افكارتان ومعيارهاي ازدواج دنبال چنين شخصي وبوديد كه الان شيفته او شديد ثانيا فردي در سن 27 سال به جاي عشق وعاشقي الان بايد به وضعيت زندگي خود سروسامان مي داد و راهي براي بهتر زندگي كردن و آينده خود پيدا مي كرد نه اينكه با احساسات شما و خود دست به گريبان شود بهتر اين بود كه ايشان كه از مخالفت خانواده شما اطلاع داشت سعي بر اين مي كرد تا ابتدا از طريق پادرمياني فاميل وبه طور رسمي با خانواده شما ارتباط برقرار مي كرد نه اينكه شما را وابسته خود كند تا به خواسته اش برسد پس كمي منطقي باشيد و در مورد زندگي وآينده خود تصميم درستي بگيريد معيارهاي يك زندگي خوب رو مجسم كنيد و به آينده وبعد از ازدواج فكر كنيد و مشكلاتي كه بر سر راه شما خواهد بود يه كم عاقلانه فكر كنيد و به دلايل مخالفت خانواده كه حتما صلاح شما رو مي خوان پي ببريد در هر صورت شما بايد خيلي بيشتر از اينها به زندگي جواني و شخصيت خودتون بها بديد اين عشقها در اين سن مثل باد هاي پاييزي مياد ميره پس عجول نباشيد و همه چي رو به خدا بسپاريد وهيچ رابطه اي بدون اجازه خانواده نداشته باشيد يادتان باشد كه اگر شما هنوز زياد پخته نشده ايد اون جوان 27 ساله حداقل در تصميم گيري خيلي بايد عاقلانه تر از شما و با تدبير عمل مي كرد پس نشان مي دهد كه ايشان نيز در برقراري روابط اجتماعي ضعفهايي دارد چون براي يك جوان اگر اعتماد به نفس و دانش كافي در او باشد حل كردن مشكل مخالفت و درميان گذاشتن خواسته خود با خانواده شما بايد خيلي راحتتر از اينها باشد. دل ربودن كار خيلي آسونيه مهم اينه كه آيا جواني كه در اين راه قدم بر مي داره كارش درسته و ارزش اينو داره كه بخواد زندگي آسايش و آرامش يك خانواده رو بگيره يا خير . موفق وخوشبخت باشيد .

با درود؛به تالار خوش آمدی عرفان جان و آشکار است که همه همراهان با همراهی *پرکار و کوشا* آشنا شده اند . . . .
با کمال احترام،انتقادی به نحوه خطاب شما به فرنوش دارم و آن اینکه بهتر است از بکار بردن واژگانی که نشانه تحقیر یا تصغیر است،خودداری نماییم.(دختر خوب!!!)ضمن اینکه معترفم خود بنده هم در نوشتار حجاب طرز سخنم با *دانی* درست نبوده است . . . . . . .
با آرای عرفان همراهم و اینکه افزون بر آن،از فرنوش مشفقانه می خواهم که به مطالب سایت همدردی و دیگر موضوعاتی که مانند مشکل ایشان است،حتما عنایت لازم را بفرمایند.

سلام
به نظر من 3هفته زمان بسیار کمیه و شما باید بیشتر از اینها با هم باشید تا کاملا" همدیگرو بشناسید وقتی که مطمئن شدین بعد از حداقل یک سال اونوقت با صبر و گفتگو میشه خانواده اتون رو هم راضی کنین چون خانواده در نهایت راهی به غیر از راضی شدن پیدا نمیکنن.

من نمي دانم چه طور مشكلاتم را با شما در ميان بزارم مرا راهنمايي كنيد