به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 87 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1387-10-08
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    3,187
    سطح
    34
    Points: 3,187, Level: 34
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام

    امام(ع) در سـوم يا چهارم شعبان سال چهارم هجرى در مـدينه ديده به جهان گشـود. 6 سال در زمان جـدش, 30 سال در كنار پـدرش و 10 سال در كنار بـرادر و پـس از آن 10 سال در اوج قـدرت معاويه با وى مبارزه كرد و سـرانجام در محـرم 61 هجـرى در كـربلا به شهادت رسيد.


    تولد امام حسين(ع)

    امام رضا(ع) مى فرمايد: چون حسيـن(ع) متولد شد و او را نزد رسول اكرم(ص) آوردند, حضرت در گـوش هاى وى اذان و اقامه گفت و مراسـم نامگذارى به پايان رسيد. پيامبـر (ص) او را بـوسيـد و گـريه كـرد و فرمـود: ((تـو را مصيبتـى عظيـم در پيـش است. خـداوند لعنت كند كشنده او را.)) در روز هفتم نيز پس از ايـن كه برايش ((عقيقه)) كرد, از شهادت او خبـر داد و فرمـود: ((گروهـى كافـر ستمكار از بنى اميه او را خواهند كشت.))


    فطرس ملك آزاد شده حسين است

    از حضـرت صادق(ع) روايت شـده كه فطـرس ملكـى از حاملان عرش الهى بـود و به سبب تعلل, مغضـوب خـداوند شـد. بالـش درهـم شكسته در جزيره اى مشغول عبادت بود.
    چـون جبرئيل و جمعى از فرشتگان براى تهنيت گـويـى ولادت حسيـن(ع) مىآمدند, او نيز همراه آنان آمد; خـود را به گهواره حضرت ماليد و تـوبه اش قبـول شـد و به وضع اول برگشت.
    چون ((فطرس)) به آسمان بالا مى رفت, مى گفت: ((كيست مانند من, مـن آزاد شده حسيـن بـن على و فاطمه و محمد(ص) هستـم.)) شهيد مطهرى مـى گـويد: داستان فطرس ملك, رمزى است از بركت وجـود سيدالشهداء كه بال شكسته ها با تماس به او صاحب بال و پر مـى شـوند, افراد و ملتها اگـر به راستـى خـود را به گهواره حسيـن(ع) بمـالنـد, از جزايـر دور افتـاده رهـايـى يـافته و آزاد مـى شـوند.


    امـام حسيـن(ع) همـراه و همـرزم پـدر و برادر

    حضرت در دوران نـوجـوانى روزى وارد مسجد پيامبر(ص) شد, ديد عمر بالاى منبر است. گفت: از منبر پدرم پاييـن بيا و بالاى منبر پدرت برو. عمر گفت: پـدرم منبر نـداشت. او در هرسه جنگ حضرت علـى(ع) شـركت فعال داشت و هنگام حـركت نيـروهاى امام مجتبـى(ع) به سمت شـام, همـراه آن حضـرت در صحنه نظامـى حضـور يافت.


    اوضـاع سيـاسـى و اجتمـاعى دوران امـام حسيـن(ع)

    انحراف از اصـول و مـوازيـن اسلامـى, از ((سقيفه)) شروع شـد, در زمان عثمان گستـرش يافت و در زمان امام به اوج رسيـد تا جائى كه اصل اسلام تهديـد مـى شـد. براى شناخت بهتر ايـن انحراف, لازم است قبلا بنى اميه را بشناسيم.


    ابوسفيان

    او در فتح مكه چاره اى جز تسليـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پيـامبـر(ص), به ظاهـر اسلام را پذيرفت.
    روزى چشمـش به پيامبر افتاد و با خود گفت: ((ليت شعرى باى شيىء غلبتنـى)); كاش مـى دانستـم به چه وسيله اى بـرمـن پيـروز شـدى؟! پيامبر سخـن او را شنيد يا ضميرش را خـوانـد و فرمـود: ((بالله غلبتك يـا ابـاسفيـان)) روزى ابـوسفيـان در خـانه عثمــان گفت: ((يا بنى اميه تلقفوها تلقف الكره اما والذى يحلف به ابـوسفيان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لكـم و لتصيـرن الـى ابنـائكـم وراثه.)) حكـومت را مانند كره (تـوپ) به يكديگر پاس دهيد. آگاه باشيد, قسـم مى خـورم نه بهشتـى و نه آتشـى در كار است. آنچه را براى شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهيد. در دوران حكومت عثمان, روزى از احد عبور مى كرد, بالگد به قبر ((حمزه بـن عبـدالمطلب)) زد و گفت: چيزى كه ديروز بـر سـر آن با شمشيـر با شما مـى جنگيـدم امـروز در دست كـودكان ما افتاده و با آن بـازى مى كنند.


    دوران معاويه

    مطرف بن مغيره بـن شعبه مـى گـويـد: با پـدرم به شام نزد معاويه رفتـم. پدرم هرگاه از پيش معاويه مىآمد, از او تمجيد مى كرد. يك شب ناراحت بازگشت, گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد ناپاكتريـن افراد مىآيـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاويه گفتـم: اكنـون (بعد از صلح با امام حسـن(ع)) پير شدى و كار در دست تـوست, بر بنى هاشـم كه اقـوامت هستند سخت نگير. او ناراحت شد و گفت: چه مـى گـويـى؟ ابـوبكر, عمر و عثمان مردند نامى از آنان باقى نماند; اما ايـن پسـر هاشـم (پيامبـر(ص)) روزى پنج بار به نام او فـرياد (اذان) مى زنند.
    مسعودى مـى نـويسـد: كار اطاعت مردم از معاويه به جايـى رسيد كه هنگام رفتـن به صفين, نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه كرد. معاويه به عمروبـن عاص گفت: بامن بيعت كن. گفت: بردينم مى ترسم; بيعت مى كنـم به شرط آنكه از دنيايت بهره گيرم. معاويه حكومت مصر را به او داد.
    معاويه سخنـان پيـامبـر را به تمسخـر گرفت
    وقتـى وارد مدينه شد و چشمـش به ((ابـوقتاده)) افتاد, گفت: چرا شما جماعت انصار به ديدنـم نيامديد؟ ابـوقتاده جواب داد: وسيله سوارى نداشتـم. معاويه با تمسخر پرسيد: شتران آبكـش خـود را چه كرديد؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوى تو از دست داديـم. پيامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشايست بر ما مقدم مـى شـوند. معاويه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر كنيـم. معاويه: پـس صبـركنيـد تـا او را ببينيـد.
    در زمـان معاويه, آزادگـان به شهادت رسيـدند
    حجربـن عدى (شخصيت وفادار به علـى(ع), و چندتـن ديگر, چـون به استاندار كـوفه اعتراض كردند, به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: على(ع) را لعن كنيد. آنان گفتنـد: ((ان الصبر علـى حـرالسيف تاءيسـر علينا مماتـدعونا اليه)); گرمـى شمشير بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـى خـواهيـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.
    ابن ابـى الحـديد مـى گـويد: زيادبـن ابيه دوستان علـى(ع) را زير هرسنگ و كلـوخـى يافت, به قتل رسانـد, دست و پاها را قطع كرد و آنان را بـردار آويخت تـا جايـى كه حتـى يك نفـر معروف در عراق باقـى نمانـد. معاويه, برخلاف حكـم پيامبـر(ص) زياد را به پـدرش ابـوسفيان ملحق كرد. در زمان او سب على(ع) به صورت سنت در آمد. علامه امينـى مـى گـويد: ((70 هزار منبر بر پا شـد كه سب علـى(ع) كنند.)) مبـارزات امـام حسيـن(ع) بـا حكومت معاويه در آن شرايط كه كسـى جراءت اعتراض نداشت, امام در برابر ستمهاى او به مبارزه برخاست. در اين مقاله, سه گـواهى تاريخـى بر ايـن امر ارائه مى دهيم.


    1 ـ سخنـرانيها و نـامه هـاى اعتراض آميز

    الف) مخالفت با وليعهدى يزيد
    معاويه به دنبال فعاليت هاى دامنه دار براى تثبيت وليعهدى يزيـد, سفرى به مـدينه داشت و با بزرگان آنجا, بخصـوص امام حسيـن(ع) و عبـدالله بـن عبـاس, ديـدار و مـوضـوع اصلـى را مطـرح كرد.
    امام با ذكر مقـدمه اى فرمـود: ((... تـو در برترى و فضيلتـى كه براى خـود قايلى, دچار لغزش شدى و... يزيد را چنان تـوصيف كردى كه گـويا شخصـى را مـى خـواهى معرفـى كنـى كه زندگـى او بر مردم پـوشيده است... يزيد را آن چنانكه هست, معرفـى كـن, يزيد جـوان سگباز و كبـوتـرباز و بـوالهوسـى است كه عمـرش با ساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى شود.))

    ب) نگـرانـى معاويه از قيـام امـام و پـاسخ امـام
    مروان بـن حكم ـ حاكـم مدينه ـ به معاويه نوشت: گروهى با حسيـن بـن علـى رفت و آمـد دارنـد و اطمينـان نـدارم او قيـام نكنـد. معاويه به امام نوشت: گزارش پاره اى از كارهاى تـو به مـن رسيده است. مـواظب خود باش و به عهد و پيمان خـود (صلح امام حسـن(ع)) وفا كـن و از تفرقه امت بپرهيز. امام نـوشت: ((... اما آنچه در باره مـن به گـوش تـو رسيده, يك مشت سخنان بـى اساس است... . از اينكه بـرضـد تـو و دوستان ستمگر و بـى دينت, كه حزب ستمگـران و بـرادران شيطـاننـد, قيـام نكـرده ام از خـدا مـى تـرسـم.
    آيا تـو قاتل ((حجربـن عدى)) و يارانـش نبـودى, پـس از آنكه به آنـان امـان دادى و سـوگنـدهـاى اكيـد ياد كـردى...؟ تـو قـاتل ((عمـروبـن حمق)) آن مسلمان پارسا, كه از كثـرت عبـادت, چهره و بدنـش فرسـوده شده بود, نيستـى...؟ آيا تـو نبـودى كه زياد پسر سميه را, كه ـ پدرش مشخص نبود. ـ پسر ابـوسفيان قلمداد كردى در حـالـى كه پيـامبـر فـرمـود: (( نـوزاد به پـدر (شـرعى) ملحق مى گردد.))... و او با اتكا به قدرت تـو مسلمانان را كشت, دستها و پـاهايشان را قطع كـرد و بـر شـاخه هاى نخل به دار آويخت .... آيا تـو قاتل ((حضرمـى)) نيستـى...؟ اى معاويه, مـن هيچ فتنه اى بزرگتر و مهمتـر از حكـومت تـو بـر ايـن امت سراغ نـدارم....))

    ج) سخنـرانـى افشـاگـرانه در كنگـره عظيـم حج
    يكـى دو سـال قبل از مـرگ معاويه, كه فشـار نسبت به شيعيان اوج گرفت, امام حسيـن(ع) به حج مشرف شد. در منـى از صحابه و تابعان و بنى هاشـم دعوت كرد در چادرش جمع شوند. بيش از هفتصدنفر تابعى و دويست نفر صحابـى آمـدنـد. حضـرت در بخشـى از خطبه اش فرمـود: ((ديديد ايـن مرد زورگو و ستمگر (معاويه) با ما و شيعيان ما چه كرد...؟ وقتى به شهرهاى خـود برگشتيد, با افراد مورد اعتماد در ميان بگذاريد و آنان را به رهبرى ما دعوت كنيـد; زيرا مـى ترسـم حق نابود گردد.))
    در تحف العقـول خطبه اى از حضـرت نقل شـده كه ظاهـرا هميـن خطبه ((منى)) مى نمايد. در بخشى از ايـن خطبه مى فرمايد: ((... شما به چشـم خود مى بينيد كه پيمانهاى الهى را مى شكنند...; ولى بيـم و هـراس به خـود راه نمـى دهيـد... . مصيبت شما عالمان امت از همه بيشتـر است. زمام امـور بايـد در دست كسانـى باشـد كه عالـم به احكام خـدا و امين بر حلال و حرام اوينـد. ... آنان را بـر ايـن مقام مسلط نساخت مگر گـريز شما از مرگ و دلبستگى تان به زنـدگـى چند روزه دنيا... .)) حضرت در پايان عرض مـى كنـد: ((پروردگارا! ايـن حـركت ما نه به خاطر رقابت بـر سر حكـومت و قـدرت و نه به منظور به دست آوردن مـال دنيـاست, بلكه به خـاطــر آن است كه نشانه هاى ديـن تـو را به مـردم نشان دهـم و اصلاحات را در كشـور اسلامى اجرا كنم....)).


    2 ـ ضبط اموال دولتى

    در همان ايام كاروانـى از يمـن, كه حـامل مقـدارى از بيت المال بود, از طريق مدينه رهسپار دمشق بـود. امام حسيـن(ع) آن را ضبط و در ميان مستمنـدان بنـى هاشـم و ديگران تقسيـم كـرد. آنگاه به معاويه نوشت: ((كاروانى از اينجا عبـور مى كرد كه حامل امـوال و پـارچه ها و عطـرياتـى بـراى تـو بـود تا آنها را به خزانه دمشق سرازير كنى و به خويشانت, كه تاكنون شكمها و جيبهاى خـود را از بيت المال پر كرده اند, ببخشـى. مـن نياز به آن امـوال داشتـم و آنها را ضبط كردم.)) بى شك ايـن عمل امام يك گام در جهت نامشروع نمايانـدن حكـومت معاويه و مخـالفت با آن بـود. حضـرت بـا ايـن اقـدام, خـود را ولـى امـور و صـاحب اختيـار بيت المـال دانست.
    پيامبر خلق كريـم خـود را از هيچ كـس دريغ نمـى كرد, ولـى روشـى محتـاط داشت و تـا زنـده بـود بنـى اميه در حكـومت جـاى پـايـى نيافتنـد. بعد از پيامبـر در زمان عمـر, معاويه والـى شام شـد.
    عثمان كه خود از بنى اميه بـود بيت المال و مناصب حكومتى را در اختيـار آنـان گذاشت و آنـان چهار عامل مهم ثـروت, روحــانيت (اجيـركـردن امثال ابـوهـريـره) و ديانت (بـا بهانه قـرار دادن پيراهـن عثمان) و قـدرت را به دست گرفتند. در ايـن امر چند چيز دخالت داشت:

    1 ـ تيزهوشى معاويه
    2 ـ سوء تدبير خلفا
    3 ـ جهالت مردم


    علت مبـارزه بنـى اميه بـا اسلام دو چيز بـود

    1 ـ رقـابت نژادى كه در سه نسل متـراكـم شـده بـود.
    2 ـ تباين قـوانيـن اسلام با نظام زندگى (جابرانه) روساى قريـش, خصـوصـا امـويها. قـرآن كـريـم مـى فـرمـايد:
    ((و ما ارسلنا فى قريه مـن نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون))(سوره سبا, آيه 34.)


    حكومت فاسد يزيد

    بعضـى از مفـاسـد حكـومت يزيـد عبارت است از:

    1 ـ سگبازى و ميمون بازى
    علاقه وافـر او به شكار و تفـريح, مانع رسيـدگـى به امـور مملكت مـى شـد و علاقه به حيـوانات, كارهاى او را به صـورت مسخـره اى در آورده بود. يك عده بوزينه داشت. يكى ابـوقيـس كنيه داشت. او را در مجلس شراب خويـش حاضر مى كرد و لباس ابريشـم و حرير مى پوشاند و به مسابقه مى فرستاد.

    2 ـ ارتباط نامشروع با محارم
    عبدالله بـن حنظله با عده اى به نمايندگـى از سـوى اهل مدينه به شـام آمـد تـا اوضـاع حكـومت را از نزديك ببيننـد. عبـدالله در بازگشت, گفت: ((والله ماخـرجنا علـى يزيـد حتـى خفنا ان نـرمـى بـالحجاره مـن السماء ان رجلا ينكح الامهات و البنات و الاخـوات و يشرب الخمر و يدع الصلوه والله لـولـم يكـن معى احـد لابليت لله فيه بلاء حسنا))

    3 ـ شرابخوارى
    يزيـد دائم الخمر بـود. به قـولـى, حتـى مردنـش در اثر افراط در نوشيدن شراب و از بيـن رفتـن كبد تحقق يافت. (در سـن 37 سالگى) او مى گـويد: ((دع المساجد للعباد تبشرها) وقف دكه الخمار تزئينا

    4 ـ گرايش به مسيحيت تحريف شده
    مى گـويند مادر يزيد در اصل, مسيحـى بـود. بديـن سبب, به مسيحيت گرايـش داشت. به نظر گروهى از مورخان, از جمله ((لامنـس)), بعضى از استادان يزيد از مسيحيان شام بـودند. يزيد تربيت پسرش را به يك مسيحـى سپـرد. او دربـاره شـراب مـى گـويـد:
    فان حرمت يـوما على دين محمد فخذها علـى ديـن المسيح بـن مريـم

    5 ـ عيش و طرب پيوسته
    يك سال معاويه او را بـراى جنگ فـرستاد, شخصيت وى را بالا بـرد. سفيـان بـن عوف را نيز بـا وى همـراه ساخت.
    يزيد زن مـورد علاقه اش ((ام كلثـوم)) را همراه برد. در محلـى به نام ((غذقذونه)) سـربـازان به تب و آبله مبتلا شـدنـد. يزيـد در منزلى با معشوقه اش سرگرم بـود كه خبر بيمارى سربازان را دريافت كرد. در اين هنگام اشعارى خواند كه معنايش چنين است: مـن با ام كلثـوم خـوشـم و به مـن چه ربطـى دارد كه سـربازان از آبله رنج مى برند.

    6 ـ كفر
    هنگام ورود اسرا به مجلـس يزيد, او فكر مى كرد ديگر رقيب ندارد, با شعر معروف ((لعبت هاشـم بالملك...)) كفر خود را آشكار ساخت. سه جنايت بزرگ در سه سال حكومت
    در سـال اول حكـومت ننگيـن خـويـش, امـام حسيـن(ع) را به شهادت رساند.
    در سال دوم دستـور داد مـدينه را به خاك و خـون بكشند و سه روز تمام جز خانه امام سجاد(ع) آنچه را در مـدينه بـود (مال, جان و نـامـوس مـردم) بـر سپـاهيـان خـود حلال كـرد.
    در سال سـوم بـراى دستگيرى ((عبـدالله بـن زبيـر)), كه عليه او قيام كـرده و به مسجـدالحـرام پناهنـده شـده بـود, كعبه را بـا منجنيق به آتـش كشيد. با روى كار آمـدن يزيـد, اصل اسلام در خطر قرار گرفت. مردم اين خطر عظيـم را به خوبى درك نمى كردند. بديـن سبب, بايد يك مـوج ايجاد مـى شد تا براى هميشه اسلام را تضميـن و وجدان خفته مردم را بيدار كند.


    امام حسين(ع) و قيامى خونين

    امـام حسـن(ع) در سـال چهل و نهم هجـرى به شهادت رسيـد و امـام حسيـن(ع) امامت را عهده دار شـد. او به همان دلايل كه برادرش صلح كرده بـود, عليه معاويه قيام نكرد و در پاسخ نامه هايى كه به او نوشته شده بود, فرمود: ((وجدان مـن اجازه نمى دهد, پيمانى را كه با معاويه بسته ايـم, بشكنـم و تا معاويه زنـده است, برهمان عهد پايدار هستـم و پس از درگذشت او, در تصميم خود تجديد نظر خواهم كرد.)) معاويه در شصت هجـرى, پـس از آنكه به رغم پيمان خـود با امام حسـن(ع), يزيـد را به فـرمانروايـى مسلمانان منصـوب كرد و براى او بيعت گرفت, درگذشت.
    روزى كه مروان مـى خـواست از امام حسيـن(ع) نيز براى يزيـد بيعت بگيرد, امام فرمود:
    ((انالله و انا اليه راجعون و علـى الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد. )) همانا از خداييم و به سوى او باز مى گرديـم و بر اسلام بايد فاتحه خـوانـد; زيرا امت به رهبرى مثل يزيـد مبتلا شده است.
    و اسلام در خطر قرار گرفت و تنها قيامى خـونيـن مى تـوانست وجدان خفته مردم را بيدار و كاخ ظلم را متزلزل سازد, امام(ع) در ايـن راه گام نهاد و براى آگاه كردن مردم كـوفه طى نامه اى اعلام كرد:
    ((فلعمرى ما الامام الاالعامل بالكتاب و القائم بالقسط و الـدائن بديـن الحق.)) به جانـم سوگند, امام جز كسى كه عمل به كتاب خدا كنـد و عدالت را به پـا دارد و راه حق را مـى پيمـايـد, نيست.
    او, در وصيت نـامه اى كه قبل از خـروج از مـدينه به ((محمـدبـن حنفيه)) نـوشت, هـدف قيـام خـود را ايـن گـونه تـرسيـم كــرد: ((مـن بـراى طغيان و خـوددارى از قبـول حق و فساد و ستـم خـارج نشدم, بلكه براى اصلاح امـور امت جدم خارج مى شـوم. اراده كرده ام امـر به معروف و نهى از منكـر كنـم و روش جـدم و پـدرم علـى بـن ابى طالب(ع) را پيـش گيرم. در بيـن راه مكه و كـوفه (منزلگاه ذى حسـم) در خطبه اى به يـارانـش فـرمـود:
    ((الاتـرون الى الحق لايعمل به و الـى الباطل لايتناهـى عنه ليرغب المـومـن فـى لقاء الله محقـا فـانـى لا ارى المـوت الاالسعاده و الحياه مع الظالميـن الا برما.)) آيا نمى نگريد به حق عمل نمى شود و از باطل جلـوگيرى نمى گردد؟ بنابرايـن, اشتياق مـومـن به لقاى خدا (و شهادت طلبى) سزاوار و لازم است. مـن در ايـن وضع, مرگ را جز سعادت و زنـدگـى بـا ستمگـران را جز رنج و شكست نمـى دانــم. سرانجام امام رسالت خـويـش را با ترسيـم خط سرخ شهادت به پايان برد.


    آثار قيام امام حسين(ع)

    1 ـ درهم شكستـن چهارچوب ساختگى دينى كه امويان تسلط خود را بر آن پايه استوار ساخته بـودند و رسوا كردن روح لامذهبى جاهليت كه روش حكومت آن زمان بود.
    2 ـ شهادت امام موجى شديد از احساس گناه در مردم به وجـود آورد و ايـن احساس پيـوسته بر افروخته ماند تا انگيزه انتقام از بنى اميه وجـود داشته باشد و در نتيجه سقوط بنى اميه و نجات ديـن از بـدعتهاى آنان, كه مـى رفت ديـن را نابـود كنـد, ثـابت بمـانـد.
    3 ـ هدف معاويه بالا بردن محبـوبيت بنى اميه و از بيـن بردن محبت آل على و رسـول اكرم(ص) بود, با ايـن نهضت محبـوبيت آل علـى(ع) فزونـى يـافت و بنـى اميه منفـور شــد.
    4 ـ پـس از قيـام امـام, در مكتب روح انقلابـى دميـده شد و انقلاب هايى از قبيل:
    انقلاب مـدينه در روز اول محرم سال 63 هجـرى, قيام مختار در سال 66 هجرى در عراق, قيام تـوابيـن در كـوفه در سال 65 هجرى, قيام مطرف بن مغيره در سال 77 هجرى, قيام ابـن اشعث در سال 81 هجـرى و نهضت زيـد بـن علـى در سـال 122 هجـرى تحقق يافت.
    ايـن روح انقلابـى مكتب همـواره در طـول تـاريخ منشاء بسيارى از انقلابها, شـورشها و قيامها عليه مستبـدان و مستكبران گرديد. در زمان مـا نيز انقلاب اسلامـى ايـران بـا الهام از آن قيـام و روح انقلابـى مكتب به رهبـرى امـام خمينـى(ره) به ثمـر رسيــد.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 87 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1387-10-08
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    3,187
    سطح
    34
    Points: 3,187, Level: 34
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام


  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 87 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1387-10-08
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    3,187
    سطح
    34
    Points: 3,187, Level: 34
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام

    زندگینامه امام حسین علیه السلام



    ابو عبد اللّه حسين بن على بن ابى طالب(ع)، امام سوم از ائمه اثنى عشر(ع)و پنجمين معصوم از چهارده معصوم(ع)است .فرزند دوم على بن ابى طالب(ع) و حضرت فاطمه(ع)در سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدينه منوره به دنيا آمد.مدت حملش را شش ماه و ده روز نوشته‏اند.تفاوت سن او با برادر بزرگترش امام حسن(ع)كمتر از يك سال بود.
    پس از تولدش بشارت به رسول اكرم(ص)بردند و حضرت شادمانه به ديدار فرزند و فرزندزاده خود شتافت، در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را با اشتقاق از نام حسن(ع)»حسين«(يعنى حسن كوچك)-كه تا آن زمان در عرف عرب سابقه نداشت-نهاد.روز هفتم ولادتش گوسفندى عقيقه كرد و فرمود موى سرش را برچينند و هم وزن آن نقره صدقه دهند.
    پيامبر اكرم(ص)او را پسر و پاره تن خود، گل خوش بوى خويش و سيد جوانان اهل بهشت خواند.او را بر دوش خود سوار مى‏ كرد و به سينه خود مى‏چسبانيد و دهان و گلوى او را مى‏بوسيد و محبوبترين انسانها نزد اهل آسمانهايش معرفى مى‏كرد.
    ائمه اهل سنت به اسناد متعدد روايت كرده‏اند كه رسول اللّه(ص) از شهادت و مشهد امام حسين(ع)خبر داد و نصرت او را واجب و قاتلانش را لعنت كرد.(اسد الغابة، 123، 349)حسين را از خود و خود را از حسين دانسته و فرمود: خدايا دوست بدار هر كه حسين را دوست بدارد.(صحيح ترمذى، 307/2)
    عمر شريفش، 57 سال بود كه 7 سال آن در آغوش رسول اللّه(ص)، 30 سال در زمان امامت پدر و بقيه را در صحبت برادر يا در مقام امامت بود.كنيه‏اش ابو عبد اللّه و مشهورترين لقب پس از شهادتش سيد الشهداء مى‏ باشد.سجع خاتمهاى شريفش»لكل أجل كتاب«، »حسبى اللّه«و»إن اللّه بالغ أمره«بود.از او شش پسر و سه دختر به وجود آمدند كه سه پسرش در كربلا شهيد شدند و يكى از پسرانش على اوسط زين العابدين(ع) امام چهارم شيعيان است.
    حسين(ع) چراغ هدايت و كشتى نجات و سالار شهيدان و ثاراللّه(كسى كه خونخواه او خدا است)مى ‏باشد، در تربت پاكش شفا و در زير قبه‏اش استجابت دعا و در زيارت قبر مطهرش ثواب بسيار روزى مى ‏شود.امام احمد بن حنبل روايت كرده است كه حسين(ع) فرمود: هر كس در مصيبت من حتى يك بار اشك بريزد خداى عز و جل بهشت را روزى او خواهد فرمود.
    قيام آن حضرت بر ضد يزيد بن معاويه و امتناع از بيعت با يزيد، كه او را به هيچ وجه شايسته خلافت مسلمين نمى ‏دانست و مقاومت بى‏مانند او و يارانش در برابر سپاه يزيد و سر فرود نياوردن او به ننگ تسليم و استقبال او از شهادت در راه عقيده خود و در راه اسلام، برنامه حكومت آل ابى ‏سفيان را كه انقراض اسلام و باز گردانيدن آثار جاهليت بود نابود كرد و او را از برجسته‏ترين چهره‏هاى دينى و سياسى تاريخ اسلام نمود.
    شيعيان قدر فداكارى بى‏ نظير او را در راه آرمانهاى اسلام بخوبى شناخته‏اند و ياد او را چنان گرامى مى‏ دارند كه در هيچيك از اديان و مذاهب عالم سابقه ندارد.عزادارى امام حسين(ع)و شهداى كربلا كه در سرتاسر سال بطور عموم و در ايام محرم بطور خاص در ميان شيعيان مرسوم است، به صورت رمزى براى اقامه شعائر دين و زنده نگاهداشتن شور و شوق عميق مذهبى و تمثل و مقاومت در برابر ظلم ظالمان و سرپيچى از حكم حكام جور زمان درآمده است.
    شيعيان با اقامه مراسم سوگوارى بر سيد الشهداء(ع)در حقيقت از بى‏عدالتى و زورگويى نفرت مى ‏جويند و انزجار خود را از گردنكشان زمانه اظهار مى‏دارند و اشكشان بر فضيلت و تقوا و فداكارى در راه اعتقاد و لعنتشان بر رذيلت و فسق و پايمال ساختن حقوق ضعيفان است و اين تولى و تبرى را به صورت قالبى دينى و عبادى درآورده‏اند و با اين مراسم و با اين اشكها در حقيقت درخت تقوا را آبيارى مى‏كنند و آن را بارور مى ‏سازند و مهمتر از همه آنكه دين را به صورت نهادى سياسى كه سر فرود نياوردن در مقابل سلطه جويان جهان و سر فرود آوردن در برابر حكومت عدل الهى باشد در مى‏آورند.
    شيعيان علاوه بر آنكه حسين(ع)را»رحمت واسعه الهى«و»باب نجات امت«مى‏دانند حكومتهاى جابر جهان را به مبارزه مى‏طلبند و عمل حسين(ع)و يارانش را سرمشق كوشش در راه عدالت و آزادى و استقلال و»اباى از ضيم«مى ‏شمارند.شهادت امام حسين(ع)حماسه شرف و فضيلت و درس ايمان و استقامت و مثل اعلاى فداكارى و حميت در راه كسب خشنودى خداوند است.
    به قول ماربين فيلسوف آلمانى در كتاب سياست اسلامى حركت امام حسين از مكه به كربلا با زنان و فرزندان و استقبال از مرگ تذكارى خونين براى شيعيان بود تا از بنى اميه انتقام بگيرند.هم او گويد: تاريخ كسى را سراغ ندارد كه خود و عزيزترين كسان خود را براى احقاق حق به كام مرگ فرستد جز حسين كبير آن يگانه مردى كه دانست چگونه دولت عظيم و وسيع بنى اميه را متلاشى كند و اركان سلطنت ايشان را فرو ريزد.حادثه طف سرّ بقاى اسلام و موجب درخشندگى و تداوم تاريخ اين شريعت مقدس گرديده است.
    شيخ محسن حويزى آل ابى الحب در قصيده غراى حائريه خود به همين مفهوم اديبانه(از قول امام)اشاره مى ‏كند كه:
    إن كان دين محمد لم يستقم إلا بقتلي يا سيوف خذيني
    اگر دين محمد جز با كشته شدن من استقامت خود را نمى ‏يابد اى شمشيرها مرا فرا گيريد.
    از بعضى اخبار و روايات برمى‏ آيد كه امام حسين(ع)از صلح برادر خود امام حسن(ع)با معاويه راضى نبود ولى به احترام اينكه او برادر بزرگتر است اعتراضى نكرد.اما اين معنى از نظر مسأله امامت در اعتقادات شيعه درست نمى ‏آيد، زيرا بنا به اعتقاد شيعه امام مفترض الطاعه است و اقوال و افعال او بر حسب مصالح امت و خواست الهى صورت مى ‏گيرد و به عبارت ديگر امام معصوم و برى از خطا است و از اين رو مستوجب اعتراض نيست.
    بنا به اخبار و روايات موجود امام حسين(ع)پس از وفات برادرش تا زمانى كه معاويه زنده بود، در ظاهر مخالفتى با معاويه نكرد زيرا بر حسب ظاهر و بنا بر مصلحت با معاويه بيعت كرده بود و اين بيعت اگر چه به معنى شناختن او به عنوان خليفه مسلمين نبود اما به اين معنى بود كه امام در ظاهر مخالفتى با او ندارد و نمى‏ خواهد بر ضد او قيام كند.
    امام اين بيعت ظاهرى و صورى را نمى ‏خواست نقض كند و آن را به صلاح امت نمى ‏دانست.ولى اين امر به معنى موافقت و رضايت آن حضرت با اعمال خلاف حق و خلاف اسلام معاويه نبود، اعمالى از قبيل استلحاق زياد بن ابيه ، كشتن حجر بن عدى كه مردى مسلمان و متقى بود، ناسزاگويى و جسارت او به مقام حضرت امير(ع)، بيعت گرفتن براى پسرش يزيد و صرف بى‏ محابا و بى ‏حساب اموال مسلمين در راه مقاصد سياسى خود.
    هنگامى كه معاويه در سال 56 ه.ق. تصميم گرفت كه پسرش يزيد را جانشين خود سازد و در زمان حيات خود براى او از مردم بيعت بگيرد تا مخالفى برايش نماند، از جمله كسانى كه بيعت ايشان بسيار مهم شمرده مى‏ شد، امام حسين(ع)و عبد اللّه بن زبير و عبد الّه بن عمر بودند.اين اشخاص در موقعيتى قرار داشتند كه محل توجه عموم و در نظر عامه شايسته وصول به مقام خلافت بودند.
    هيچ يك از اين سه تن از پيشنهاد معاويه براى بيعت با يزيد استقبال نكردند و به همين جهت معاويه در سفرى كه به مكه و مدينه نمود ابتدا روى خوشى به ايشان نشان نداد اما بعد در ظاهر ايشان را بگرمى پذيرفت و در باطن تهديد كرد كه اگر در هنگام اعلام جانشينى يزيد اظهار مخالفت كنند كشته خواهند شد.با اين تهديد اين سه تن خاموش ماندند بى ‏آنكه اظهار موافقت يا مخالفتى كرده باشند.
    معاويه در سال شصت هجرى از دنيا رفت و پسرش يزيد تصميم گرفت كه از اين سه تن كه در نظر مردم مدعيان خلافت بودند براى خلافت خود بيعت بگيرد و به وليد بن عتبة بن ابى سفيان حاكم مدينه نوشت تا به زور از اين سه تن بيعت بگيرد.
    وليد نتوانست از ايشان بيعت بگيرد و امام و عبد اللّه بن زبير تصميم گرفتند كه از مدينه بيرون بروند و به مكه پناه ببرند زيرا مكه به دستور قرآن نبايد محل فسوق و جدال باشد و هر كس وارد آن شد بايد در امان باشد.به گفته طبرى امام حسين(ع)شب يكشنبه دو روز مانده به آخر ماه رجب سال شصت هجرى از مدينه بيرون شد و بسوى مكه به راه افتاد.فرزندان و برادران و اولاد برادران و تمام اهل بيتش با او همراهى كردند بجز محمد حنفيه كه در مدينه ماند.
    سفر امام پنج روز طول كشيد و روز سوم شعبان وارد مكه شد.امام حسين(ع)در مكه مورد توجه عموم قرار گرفت و شخصيت والاى او شخصيت عبد اللّه بن زبير را تحت الشعاع قرار داد چنانكه عبد اللّه بن زبير ناچار شد هر روز با مردم ديگر نزد امام برود.
    جماعتى از شيعيان و هواخواهان حضرت على(ع)در كوفه پس از شنيدن خبر مرگ معاويه در منزل سليمان بن صرد خزاعى گرد آمدند و نامه‏اى به امام حسين(ع)نوشتند كه در آن پس از اظهار خوشحالى از مرگ معاويه اظهار داشتند كه امامى ندارند و منتظر قدوم او به كوفه هستند تا شايد خداوند به وسيله او مردم را به دور حق جمع كند.پس از اين نامه، نامه‏ هاى ديگرى هم نوشتند و رسولانى فرستادند و امام را به حركت به سوى كوفه ترغيب كردند.
    امام حسين(ع) در پاسخ نامه‏هاى ايشان نامه‏اى نوشت و پسر عم خود مسلم بن عقيل را فرستاد تا از وضع كوفه و احوال مردم آگاهى دهد و اگر اوضاع را مطابق نامه‏ ها و پيغامهايشان يافت او را خبر دهد تا او نيز بسوى ايشان حركت كند.
    چون مسلم بن عقيل به كوفه رسيد، مردم زيادى در ابتدا با او بيعت كردند و والى كوفه از طرف يزيد كه نعمان بن بشير نام داشت بر او سخت نگرفت. مسلم به امام حسين(ع)نامه نوشت و گفت كه هر چه زودتر به سمت كوفه حركت كند.هواداران بنى اميه نامه‏اى به يزيد نوشتند و او را از ضعف و سستى نعمان بن بشير در برابر مسلم و اتباع او آگاهى دادند.يزيد پس از مشورت با سرجون كه از موالى معاويه بود، عبيد اللّه بن زياد والى بصره را مأمور كوفه كرد و دستور داد كه مسلم را تعقيب كند تا آنكه يا او را از شهر بيرون كند و يا به قتلش برساند.
    عبيد اللّه بن زياد بيدرنگ روانه كوفه گرديد و به تنهايى وارد آن شهر شد و زمام حكومت را به دست گرفت و مردم را با وعده و وعيد به خود جلب كرد.مسلم سرانجام در روز هشتم يا نهم ذى الحجه سال شصت در كوفه خروج كرد و دار الاماره را محاصره كرد.اما اشراف كوفه و رؤساى قبايل كه دل با عبيد اللّه داشتند، افراد طوايف خود را از پيروى از مسلم بر حذر داشتند و در اين كار موفق شدند، چنانكه مسلم تنها ماند و به تفصيلى كه در كتب تاريخ مذكور است گرفتار و كشته شد.
    امام حسين(ع)پيش از آنكه از خبر قتل مسلم آگاه گردد عازم خروج از مكه و حركت به سوى كوفه گرديد.عده‏اى از بزرگان قوم از جمله عبد اللّه بن عباس او را اندرز دادند كه در مكه بماند و به كوفه كه مردم آن قابل اطمينان نيستند نرود و حتى عبد اللّه بن عباس پيشنهاد كرد كه بجاى كوفه به يمن برود و از آنجا داعيان و مبلغان خود را به اطراف بفرستد ولى امام هيچ يك از اين پيشنهادها را نپذيرفت و در حركت بسوى كوفه جازم و مصمم ماند.
    در اينجا اين سؤال پيش مى‏آيد كه مگر امام با آن همه سابقه و آگاهى كه خود از نزديك به احوال مردم كوفه داشت، خطر غدر و نفاق كوفيان را پيش بينى نمى‏كرد؟
    پاسخ آن است كه قطع نظر از مسأله امامت در نظر شيعه كه به موجب آن امام از عواقب امور آگاه‏تر و بصيرتر از مردم ديگر است، امام حسين(ع)حتما عواقب خروج خود را از مكه و رفتنش را به ميان مردم كوفه تصور مى‏ كرد و بهتر از ديگران مى‏ دانست كه چگونه مردم كوفه پدر او را در برابر معاويه تقويت نكردند و چگونه برادرش را تنها گذاشتند و نزديك بود كه او را تسليم معاويه كنند.بنابر اين نامه‏هاى مردم كوفه او را اغفال نمى ‏كرد.او مى‏دانست كه مردم كوفه مى ‏توانستند از حجر بن عدى و ديگران حمايت كنند و حكومت زياد بن ابيه را گردن ننهند و سب امام على(ع) را بر بالاى منابر تحمل نكنند.امام مى ‏دانست كه كوفيان ممكن است به وعده خود وفا نكنند و او را تنها بگذارند.پس چرا به نامه‏ هاى ايشان پاسخ مثبت داد و به مذاكرات ياران و نزديكان خود توجه نكرد و با پاى خود بسوى قتلگاه شتافت؟
    پاسخ آن است كه امام حسين(ع)نمى ‏توانست حكومت يزيد بن معاويه را بر مسلمين تحمل كند، چه او را اصلا شايسته خلافت نمى ‏دانست و اطاعت از مردى را كه روزگارش در لهو و لعب و شكار مى‏گذشت و حتى به فسق مشهور بود جايز نمى‏دانست.اشتهار يزيد به فسق چنان بود كه حتى عبيد اللّه بن زياد نيز به آن اقرار داشت.
    هنگامى كه يزيد او را در سال 63 مأمور كرد كه به مدينه برود و عبد اللّه بن زبير را در مكه محاصره كند، عبيد اللّه از اين مأموريت سر باز زد و گفت نه! من براى اين فاسق(يعنى يزيد)دو چيز را با هم جمع نمى ‏كنم: قتل حسين فرزند رسول خدا و تاختن به كعبه، و از اين مأموريت عذر خواست.عبد اللّه بن زبير نيز پس از شنيدن شهادت سيد الشهداء(ع) سخنانى ايراد كرد و در ضمن آن گفت: »حسين(ع) كسى نبود كه قرآن را به غناء بدل سازد و گريه از ترس خدا را به حداء(نوعى آواز)مبدل كند و شرب خمر را جانشين روزه و شكار را جايگزين مجالس ذكر خداوند كند«.مقصود ابن زبير كنايه به يزيد بن معاويه و فسوق او بود(كامل، ابن اثير، 98/4، 112)و نيز رسيدن يزيد به مسند خلافت بر خلاف اصول مقرر در اسلام بود و معاويه در حيات خود با زور و تطميع براى او بيعت گرفته بود.خلافت مسلمانان امرى مهم است كه به اعتقاد شيعه بايستى به نص رسول الله (ص)يا امام معصوم(ع)باشد و به اعتقاد اهل سنت بايستى به انتخاب اهل حل و عقد مسلمانان، و از روى اختيار و آزادى باشد و هيچ يك از اين شرايط در خلافت يزيد حاصل نشده بود و اين كار معاويه راه را براى روش سلطنتى و امپراطورى كه در آن حكومت از راه ارث است نه شايستگى، باز مى‏كرد كه بر خلاف اصول و مبانى اسلامى بود.
    نيز امام خود را به حق شايسته ‏تر از همه كس براى مقام خلافت مى ‏ديد و نامه‏هاى كوفيان، با آنكه قابل اطمينان نبود، براى او تكليفى شرعى ايجاد مى‏كرد تا با تمام قوا در راه انجاز مقاصد اسلامى بكوشد و هر گونه تعلل را در اين كار مخالف اين وظيفه و تكليف شرعى خود مى‏ دانست.
    باز اين سئوال پيش مى ‏آيد كه اگر امام مى ‏دانست خروج او از مكه و رفتنش به كوفه خطرناك است و به اغلب احتمالات موجب قتل و شهادت او خواهد گرديد چرا خود را به مهلكه انداخت؟
    در پاسخ بايد گفت كه امام با اين عمل خود مى‏خواست راه فداكارى و»اباى از ضيم«و نرفتن زير بار زور و نيز دفاع از حقيقت و پافشارى در راه عقيده را به ديگران بياموزد.اگر امام اين كار را نمى‏كرد و سر به اطاعت يزيد فرود مى‏آورد و پاسخ نامه ‏هاى كوفيان را نمى ‏داد، چگونه مى‏ توانست سربلند و با افتخار در ميان مردم زندگى كند و در جواب مردمى كه او را نمونه تقوا و مثل اعلاى يك فرد اسلامى مى‏دانستند چه مى‏گفت؟
    پس امام مى‏دانست كه كشته خواهد شد و ترجيح داد كه اين امر در بيرون كعبه و مكه صورت گيرد تا توهين و هتك حرمتى به خانه خدا وارد نيايد و حرمت قرآن و اسلام محفوظ بماند.
    باز هم سؤالى پيش مى‏آيد كه چرا امام مطابق اندرز عبد اللّه بن عباس به يمن نرفت كه مردم آنجا لااقل سابقه غدر و عهد شكنى نداشتند.پاسخ آن است كه امام مى ‏خواست مخالفت خود را با حكومت جور بنى‏اميه آشكارا بر جهانيان معلوم دارد و اين امر در عراق كه بزرگترين مركز تجمع اسلامى بود و شهرهاى بزرگ كوفه و بصره در آن قرار داشتند بهتر ميسر بود تا در يمن كه دور از مراكز اسلامى بود.
    ابن زياد پس از قتل مسلم(ع)مرزهاى عراق را با حجاز بست و فرستاده‏هاى ديگر امام را در كوفه گرفت و كشت و سپاهى را براى گرفتن و كشتن امام حسين(ع)و اصحاب او آماده ساخت.چون خبر شهادت مسلم(ع)و ساير فرستادگان در راه كوفه به گوش امام رسيد روى به همراهان خود كرد و فرمود تا هر كه مى خواهد برگردد و او ايشان را از عهد و ميثاقى كه با او بسته بودند آزاد مى‏ كند.
    بسيارى از همراهان او پراكنده شدند و فقط ياران و اهل بيت او كه از مكه با او همراه بودند باقى ماندند.
    در بطن عقبه، مردى عرب به او رسيد و او را سوگند داد كه برگردد زيرا اين راهى كه ميرود بسوى شمشيرها و سر نيزه‏ها است.اگر مردمى كه به او نامه نوشته بودند راه را براى او باز مى‏كردند و امر را براى او آماده مى‏ساختند رفتن او وجهى داشت اما اكنون كه اين وضع پيش آمده است رفتن او صلاح نيست.حضرت در پاسخ فرمود: »آنچه تو گفتى بر من پوشيده نيست ولى كسى نمى ‏تواند بر امر خدا غالب شود«.آنگاه از آن محل دور شد.
    در منزلى به نام»شراف«، حر بن يزيد رياحى با هزار نفر از سوى حصين بن نمير تميمى كه مأمور حفاظت مرزهاى عراق بود رسيد و گفت مأمور است تا او را پيش عبيد اللّه بن زياد ببرد.امام به او سخت پرخاش كرد و حر گفت او مأمور جنگ نيست و فقط مأمور است كه او را به كوفه ببرد.حضرت خطبه‏اى ايراد فرمود و خود را شناسانيد و نامه‏هاى كوفيان را يادآورى كرد و غدر و نفاق ايشان را متذكر شد و تأكيد فرمود كه يزيد و اتباع او از شيطان اطاعت مى ‏كنند و فساد را آشكار كرده و حدود الهى را به حال تعطيل درآورده‏اند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام ساخته‏اند و قيام او و آمدنش از مكه براى همين امر است.در اين ميان چهار تن از كوفه رسيدند و خبر آوردند كه اشراف كوفه با گرفتن پول و رشوه به مخالفت با امام و موافقت با يزيد برخاسته‏اند و مردم ديگر اگر چه دلهايشان با امام حسين(ع)است اما شمشيرهايشان بسوى او آخته است. نيز خبر آوردند كه قيس بن مسهر فرستاده امام به قتل رسيده است.
    البته امام با آنكه خبر شهادت مسلم را شنيده بو باز عازم كوفه بود و شايد اميد مى ‏داشت كه با رفتن او به كوفه هواخواهانش قيام كنند و حكومت ابن زياد را سرنگون سازند.اما با آمدن حر بر ايشان مسلم گرديد كه ابن زياد بر اوضاع مسلط شده است و هواخواهان واقعى او در كوفه بسيار اندك هستند و در حالت اختفا بسر مى ‏برند.به همين جهت از رفتن به كوفه منصرف شد و مى‏خواست به مدينه باز گردد كه حر مانع او گرديد.در اين ميان قاصدى از ابن زياد رسيد كه امام حسين(ع)را در تنگنا بگذارد و او را در فضايى باز كه حصن و پناهگاه و آب نداشته باشد فرود بياورد تا امر بعدى او برسد.
    امام بناچار روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و يك هجرى در محلى به نام كربلا فرود آمد و فرداى آن روز عمر بن سعد بن ابى وقاص با چهار هزار تن از سوى عبيد اللّه بن زياد رسيد و مأمور بود كه از امام حسين(ع)براى يزيد بيعت بگيرد.امام حسين(ع)پيشنهاد كرد كه راه را براى او باز بگذارند تا به مدينه باز گردد يا جاى ديگر برود.عمر بن سعد اين پيشنهاد را به ابن زياد فرستاد و او مى‏خواست بپذيرد ولى شمر بن ذى الجوشن مانع شد و گفت اگر امام حسين(ع)را رها كنند نيرو خواهد گرفت و گرفتن بيعت از او ممكن نخواهد شد.
    ابن زياد پس از شنيدن سخنان شمر نامه‏اى به عمر بن سعد نوشت و گفت امام حسين(ع)يا بايد تسليم شود و يا كشته شود.فاجعه كربلا از اينجا آغاز مى‏گردد.امام حسين(ع)سر تسليم فرود نياورد و به ياران خود اختيار داد كه شبانه او را ترك كنند و او را تنها بگذارند زيرا او تسليم نخواهد شد و به قتل خواهد رسيد و از اين رو نمى ‏خواهد كه اصحاب به سرنوشت او دچار شوند.اما اصحاب و خويشان او همچنان وفادار ماندند و با دليرى بى‏ مانندى از او دفاع كردند و جان خود را در راه او باختند.شرح شجاعت و جنگ سرسختانه سيدالشهداء(ع)و اصحابش را مى‏توان در تاريخ طبرى(وقايع سال 61 هجرى)ملاحظه كرد.
    دفاع دليرانه امام (ع) حيرت انگيز بود.شخصى به نام عبد اللّه بن عمار كه شاهد عينى ماجرا بوده مى‏گويد نديدم مردى كه فرزندان و اهل بيت و يارانش كشته شده باشند، قويتر و مطمئنتر و دليرتر از حسين بن على(ع) كه پيادگان دشمن مانند گوسفند از پيش او مى‏گريختند.اين شجاعت را بازماندگان او نيز از خود نشان دادند و در برابر كسانى كه ايشان را اسير كردند و در مجلس ابن زياد و يزيد - با اينكه در حال اسارت بودند - قوت نفس بى ‏مانندى از خود نشان دادند. نمونه كامل اين قدرتِ اراده و تسلط بر نفس و عدم تسليم، در وجود حضرت زينب (ع)متجلى شد كه پايدارى و سخنان تند و سخت او در برابر ابن زياد معروف است.
    عبد اللّه بن زبير با اينكه خود را رقيب امام حسين (ع)مى‏ديد و با اهل بيت رسول الله(ص) عداوت خاصى داشت چون خبر شهادت او را شنيد گفت: »اگر چه خداوند كسى را آگاه نمى‏ كند كه كشته خواهد شد امام حسين مرگ شرافتمندانه را بر زندگى پست ترجيح داد...آنها كسى را كشتند كه طول شب را نماز مى ‏خواند و روزها را روزه مى ‏گرفت و در امر خلافت از آنها سزاوارتر بود و در دين و فضيلت بر ايشان برترى داشت.(تاريخ طبرى، 366/2)
    شهادت حضرت سيد الشهداء(ع)و برادران و برادرزادگان و فرزندان و اصحاب بزرگوار او روز دهم ماه محرم سال شصت و يك هجرى رخ داد.زنان و كودكان خاندان رسالت همه به اسارت كوفيان درآمدند.خيمه‏ هاى آنها را آتش زدند و بر جنازه شهدا اسب تاختند و سرهاى شهيدان را از تن‏ها جدا و بر نيزه‏ها كردند.سر امام(ع) را سنان بن انس يا شمر بن ذى الجوشن از تن جدا كرده با سرهاى شهداى ديگر به كوفه نزد عبيد اللّه بن زياد برد.
    اعراب بنى اسد بعد از پايان جنگ كربلا تن‏هاى بي‏ سر شهدا را دفن كردند.درباره مدفن سر امام به يقين نمى ‏توان اظهار عقيده كرد، در دمشق و مصر و كربلا مشاهدى به نام»رأس الحسين«زيارتگاه شيعيان است.
    حسين بن على(ع)به حكم رسول اللّه(ص)و وصيت برادرش حسن(ع)از روز پنج شنبه 28 صفر سال 50 ه.ق. بعد از شهادت برادر به امامت رسيد و حدود 11 سال اين وظيفه خطير را عهده‏ دار بود.تربت پاكش زيارتگاه شيعيان جهان و ذكر مصيبات و گريه بر مظلوميتش پاك كننده گناهان است.مزار امام حسين(ع)را نخستين بار اعراب بنى اسد مشخص نمودند و پس از آن بارها دستخوش تبديل و تغيير و تخريب و تعمير گرديد تا به سال 767ه.ق. در عهد سلطان اويس ايلخان بناى فعلى روضه مطهره حسينى ساخته شد.



    منابع
    مقاتل الطالبيين، 51، 52
    ارشاد، شيخ مفيد، 24/2، 137


    فصول المهمه، ابن صباغ مالكى، 170، 200
    اعلام الورى باعلام الهدى، امين الاسلام طبرسى، 213، 251
    خصائص نسائى، 122، 124
    تاريخ بغداد، 204/2
    ذخائر العقبى
    محب الدين طبرى
    (http://www.ashora.ir/bio.htm)

  4. 2 کاربر از پست مفید یا ثارالله تشکرکرده اند .

    یا ثارالله (شنبه 08 بهمن 90)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 دی 87 [ 21:40]
    تاریخ عضویت
    1387-10-08
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    3,187
    سطح
    34
    Points: 3,187, Level: 34
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام


  6. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    257
    Array

    RE: گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام

    حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام :

    آگاه‌ باشيد كه‌ يكى‌ از نعمتهاى‌ الهى‌ بر شما حاجات‌ و نيازهاى‌ مردم‌ به‌ شما است‌،
    پس‌ از اين‌ نعمتها بيزار نشويد كه‌ برمى‌گردند و به‌ جاى‌ ديگر مى‌روند.


    (بحار الانوار، ج‌ 78، ص‌ 121)

    مي تونيم اسم اين حديث رو بذاريم حديث همدردي

  7. 2 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (شنبه 08 بهمن 90)

  8. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    339
    Array

    RE: گامى به سوى شناخت امام حسين عليه السلام



    أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء
    عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند

    (بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)

  9. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    ویدا@ (شنبه 08 بهمن 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. باز هفت سين سرور
    توسط roya در انجمن عیدانه های همدردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 اسفند 88, 17:54
  2. حسينيه اعظم زنجان
    توسط parnian1 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 آذر 88, 21:26
  3. هفت سين خود را آنلاين بچينيد !!!
    توسط آرمان 26 در انجمن عیدانه های همدردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 87, 11:23
  4. طنز :طرز ترک دادن شوهر سيگاري
    توسط lord.hamed در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 87, 21:15
  5. حسين حسين ... مشق نام لیلی می کنم.. خاطر خود را تسلي مي كنم
    توسط مدیرهمدردی در انجمن معارف و مناسبت ها
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مهر 86, 09:31

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.