با سلام و احترام خدمت دوستان عزیز.
مشکلی چند سالی هست که درگیرش هستم. اوایل خیلی این درگیری ذهنی زیاد نبود ولی اخیرا حس میکنم به یک وسواس داره تبدیل میشه!
من فکر میکردم (و میکنم) انسان ها برای زندگی بهتر و به دور از حاشیه، قوانین مختلفی رو با خرد جمعی تصویب میکنند و اطاعت از اون قوانین در وهله اول موجب آرامش خود فرد و در مقیاس بزرگ تر موجب تعالی جامعه میشه! به همین دلیل خودم همواره سعی میکنم در تمام موضوعات از قانون تبعیت کنم. این موضوع حتی در کوچکترین موارد اجتماعی مثل ورود نکردن به خیابان های یک طرفه در رانندگی هم صادق است! شده بارها مسیرم طولانی تر بشه ولی از راه درست رانندگی کردم.
مشکل از اونجایی شروع میشه که من این توقع رو متقابلا از بقیه افراد هم دارم! یعنی در همین مثال بالا اگر ببینم شخصی ورود ممنوع میاد و به قولی طلبکار هم هست به شدت عصبانی میشم و به هیچ وجه هم راه عبور بهش نمیدم تا متوجه بشه حداقل داره کار اشتباهی میکنه! چون عبور از این خیابان "حق" من است و دلیلی نداره من از حقم به خاطر قانون گریزی دیگران بگذرم.
این موارد رو میتونید به تمام جاهایی که قانون وجود داره تعمیم بدید مثلا قوانین آپارتمان نشینی و ...
گاهی اوقات با خودم میگم اشکالی نداره کم کم مردم هم درست میشند صبور باش ولی گاهی به این نتیجه میرسم این منم که باید خودم رو اصلاح کنم و به قولی هم رنگ جماعت بشم! از طرفی جوامع خارجی رو میبینید که با همین رعایت قانون و نظم به چه پیشرفت هایی میرسند و بعد در ایران باید راجع به ابتدایی ترین قوانین هم حرص و جوش خورد!
هدف از این تاپیک این هست که از تجربیات شما عزیزان استفاده کنم و ببینم آیا مشکل از من است و باید تحت درمان قرار بگیرم تا این سطح از وسواس رو نداشته باشم یا نه مشکل از من نیست!
علاقه مندی ها (Bookmarks)