به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 88
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array

    آیا مغزم مشکلی پیدا کرده؟

    سلام.

    ببخشید من دوباره تاپیک زدم. زیاد مزاحمتون نمیشم. راهنمایی لازم نیست. فقط خیلی ممنون میشم اگر ممکنه کسانی که رشتشون روانشناسی یا روانپزشکی بوده به دید تشخیصی نظر بدن. در حد پاسخ به سوال آخر تاپیکم کافی است.

    اصلا جدیداها یه اتفاق عجیب غریبی توی مغزم داره میفته. جدی جدی دارم نگران میشم.

    من کلا عادت دارم موقع کارای خونه و... برای خودم آواز میخونم. ولی معمولا تا یه مدت یه آهنگی که بشنوم و خوشم بیاد میفته سر زبونم و هی اونو میخونم.

    ولی جدیدا یهو به خودم میام میبینم آهنگ های که بیش از ۱۵ سال پیش شنیده ام و اصلا هم اخیرا گوششون نکرده ام رو دارم میخونم. کاملا ناآگاهانه.

    دوباره باز یهو تصویر آدمهایی یهو میاد تو ذهنم (با جزییات مکان و فضایی که توش هست) که اصلا نمیشناسمشون. ولی در یک لحظه نمیاد پ بره. بلکه اونقدر طولانی اون تصویر رو میبینم که انگار مثل یه ناظر بیرونی فرصت نسبتا طولانی برای دقت به جزییات تصویر دارم. ... یکی دو بار شده برای بقیه گفتم یه آقای فلان شکلی توی ذهنمه توی یه خونه فلان شکلی... و مامان و بابا گفتن چه خوب یادته تو اون موقع سه چهار ماهت بوده و اون اقاهه مثلا فلانی بوده. ولی بعضیاش رو هم که گفتم گفتن همچین کسی یادشون نمیاد.

    یعنی خیلی ناخودآگاه یه سری خاطرات خیلی دور یا نسبتا دور میاد تو ذهنم با یه حس تجربه عمیق . یعنی دریافتهای حسیش هم میاد همراهش انگار.

    چند روز هم هست مرتب یه تاپیک میاد تو ذهنم.

    من یکم دارم میترسم که نکنه دارم دچار اختلالی چیزی میشم!

    آیا چنین تاپیکی وجود داشته؟ یا یه چیز الکی تو ذهنمه؟

    یه تاپیک بود فکر کنم در ابان یا آذر سال ۹۴. یه آقا پسر بود که یه سری کارهای غیراخلاقی انجام داده بود و حالا پشیمون بود ولی افرادی بودن که ازش مدرک از کارهاش داشتن و تهدیدش کرده بودن که یا میای دوباره توی همین کار یا مدارکی که ازت داریم رو رو میکنیم. و ایشون متوسل شده بود به امام حسین... و به طرز معجزه آسایی تمام همین افراد در شبی که اگر ایشون نمیرفت سر قرار، تهدیدشون رو اجرایی میکردن، در یک سانحه رانندگی از بین رفتن.

    اصلا نمیدونم چرا این مرتب میاد تو ذهنم و هر بار مو به تنم سیخ میشه و چشمام سیاهی میره و سرم گیج میره و بعدش هم میزنم زیر گریه و نمیتونم کنترل کنم خودمو.

    همچین تاپیکی وجود داشته؟

    این حالتهام داره نگرانم میکنه.

    راستش چند ماه هم هست که سرگیجه دارم. حتی چند بار به شدتی شد که قادر به حفظ تعادل نبودم. ولی مدام یه سرگیجه خفیف ولی محسوسی رو دارم.
    همینطور توی این چند ماه کابوس هم زیاد پیش میاد ببینم. و توی اکثرش حیوانات وحشی بهم حمله میکنند. راستش شده تا یکی دو ساعت بعد ازبیدار شدن و مشغول کارهای روزانه شدن هم، همچنان درد و سوزش مثلا نیش یا گازی که اون حیوان گرفته بود رو واقعا حس میکنم.

    یه بار هم خواب بودم و یهو حس کردم یکی از پشت بغلم کرد. از خواب پریدم پشت سرمو نگاه کردم دیوار بود‌. روبرو رو نگاه کردم هم اتاقیم داشن درس میخوند. ولی هنوز بدنم حسش میکرد و خیلی اروم اروم اون گرما و فشار روی بازوهام از بین رفت.


    ممنون میشم اگر این حالتها علایم مشکل خاصی ممکنه باشه، بهم بگید که اقدام جدی کنم. و اگر هم نیست بگید که نگران و حساس نشم نسبت بهشون‌.
    ممنون.
    .
    .
    .
    راستی سالهاا پیش هم، توی سنین نوجوانی یه چنین تحربه های عجیب غریبی داشتم. در حد خواب دیدن. ولی یه بار اونی که توی خواب میدیدم رو یه جور عجیب و غریبی توی واقعیت توی راه مدرسه هم دیدم. ولی بعدش دیگه نه اون خوابها رو دیدم نه توی واقعیت چنان تجربه ای تکرار شد.

    ویرایش توسط Pooh : شنبه 17 آبان 99 در ساعت 00:23

  2. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 19 آبان 99), شمیم الزهرا (یکشنبه 18 آبان 99)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام پو عزیز‌. من راهکاری برای مشکلی که مطرح کردی ندارم ولی خواستم بگم آره اون تاپیک رو منم کاملا خاطرم هست. حالا نمیدونم واقعیت داشت یا ساخته ذهن بود ولی کاملا یادم هست. نگران نباش دوست خوبم. سعی کن خودت رو سرگرم کنی و به افکارت بها ندی.

  4. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    Pooh (یکشنبه 18 آبان 99), شمیم الزهرا (یکشنبه 18 آبان 99)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    سلام.
    خیلی ممنونم زن ایرانی عزیز.

    خودم فکر میکنم از فشارها و استرس های این مدت اینجوری شده ام.

    امیدوارم مشکلی نباشه.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 18 آبان 99)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 اسفند 03 [ 02:38]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    29,662
    سطح
    99
    Points: 29,662, Level: 99
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 338
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,298

    تشکرشده 2,395 در 563 پست

    Rep Power
    166
    Array
    سلام پوه عزیزم اون تاپیک منم کامل یادمه و خیلی هم اون زمان براش گریه کردم...
    خدا عالمه حقیقت داشت یانه چون یادمه بعدش همون کاربر تاپیک درباره ارتباطش با دوست دخترش زد...
    اینجا راستش من یکبار دیگه هم با تاپیکی خیلی به هم ریختم و گریه کردم بعدش فهمیدم دروغ بوده واس همین کلا دیگه جدی نمیگیرم...

    درقبال مساله اصلیت من اطلاعی ندارم و چیزایی که گفتی واس منم پیش میاد من فکر میکردم حافظه تصویری بالایی دارم شاید توهم به خاطر این اینطوری

    مثلا منم حدود ۲۰ سال پیش اهنگی که گوش میدادم ولی همون بیست یا کمتر ساله گوش ندادم دقیق یادمه چون جوری صحنه رو مجسم میکردم و احساساتشو تجربه میکردم که کامل درم نفوذ میکرد و موندگار میشد

  8. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 19 آبان 99), Pooh (یکشنبه 18 آبان 99)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    سلام.
    ممنونم شمیم الزهرای عزیز.

    درسته. فکر میکنم الکی نگران شده ام.

  10. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    Mvaz (دوشنبه 19 آبان 99)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 اردیبهشت 04 [ 01:32]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    17,794
    سطح
    84
    Points: 17,794, Level: 84
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,912

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    100
    Array
    سلام پوه عزیزم.نه روانشناسم نه روانپزشک ولی متاسفانه بخاطر مشکلاتی که داشتم انواع بیماریهای روحی وجسمی رو گرفتم.خیلی از این حالتهایی رو که میگی حدود دوسال پیش داشتم،دکترم انواع واقسام داروها رو بهم داد،اون حااتها خیلی کمتر شد ولی اینقدر عوارض داروها آزاردهنده شد که عطاش رو به لقاش بخشیدم.وبانظر دکتر داروهامو کم کردم وسرم رو با باشگاه بیشتر گرم کردم.خداراشکر الان دیگه اون حالتا کاملا ازبین رفتن.
    نگران نباش طبق تجربه من فقط مربوط به استرس وناراحتی زیاده که باگذرزمان حل میشه ونیازی به دارو هم نداره.فقط سعی کن اونجور که خودت راحتتری خودتو شاد کنی وازاین بند خلاص شی.

  12. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 19 آبان 99)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    سلام.
    خانم تولد آرزوی عزیز، خیلی ممنونم از پاسختون.

    راستی قبولی پسرتون رو تبریک میگم. :) انشالله که موفق باشن و سلامت و مفید برای خودش و مردم.

    بله، درست میگید. فکر میکنم از فشارهای این مدته.

    متاسفانه حتی وقتی استراحت جسمی دارم، استراحت ذهنی ندارم. به شدت نگران آینده ام.

  14. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 19 آبان 99), الهه زیبایی ها (دوشنبه 19 آبان 99)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اردیبهشت 04 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    844
    امتیاز
    27,214
    سطح
    97
    Points: 27,214, Level: 97
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,633

    تشکرشده 2,335 در 757 پست

    Rep Power
    209
    Array
    به شدت نگران آینده ام.
    سلام پوه عزیزم
    منم نگران ایندم هستم...ولی بیا کنترلش کنیم

    ..مثل دیابت که کنترل شده اش هم موجوده :)
    اون دوستت هم خوب میشه خدا بخواد

  16. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    Mvaz (دوشنبه 19 آبان 99), Pooh (دوشنبه 19 آبان 99)

  17. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    سلام الهه جان.

    ممنون از همراهیت.
    کنترلش کرده بودم، چند ماهه نمیدونم چمه.

    یک‌هفته است درس رو گذاشتم کنار و بیشتر وقتمو با خواهرزادم گذروندم و کارهای خونه و رب انار درست کردن و از این کارا.

    یکم بهترم. یعنی تا وقتی مشغول این کارای خونه و مواظبت از خواهرزادم هستم، حالم خوبه. ولی در شرایط دیگه انگار روانمو میذارن روی ‌ویبره!!

    اینجوری نیست که به خودم نرسم‌و مواظب خودم نباشم و هیچ لذتی نبرم از زتدگیم. یعنی سعی کردم با تمام استرس ها، حواسم از قشنگیای زندگیم هم پرت نشه. مثلا یک ماهی هست مرتبا ماسک صورت میزنم. هفته ای دو سه روز رو میشه حداقل یه نیم ساعتی ورزش کنم، جدیداها بیشتر میفهمم غذا خوردن چقدر چیز باحالیه، به موهام میرسم، رابطه ام با خاتوادم در کل خوبه و دوستشون دارم و خیلی چیزای دیگه.

    ولی نمیدونم چرا همش فکر میکنم آینده ی خطرناک و سختی در انتظارمه و البته در شرایط الانم هم توی بعضی جنبه ها احساس بلاتکلیفی دارم.

  18. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 20 آبان 99), الهه زیبایی ها (دوشنبه 19 آبان 99), زن ایرانی (سه شنبه 20 آبان 99)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اردیبهشت 04 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    844
    امتیاز
    27,214
    سطح
    97
    Points: 27,214, Level: 97
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,633

    تشکرشده 2,335 در 757 پست

    Rep Power
    209
    Array
    ببین پوه...بهت گفتم منم نگران ایند مم ....
    یکم اش طبیعیه
    یکم اش خوبه چون مراقبت میاره....ولی
    خب ی کاری کن رو ویبره نری
    نمیدونم حالا تو دقیق میدونی نگرانیتت از چیه یا نه
    علت اش رو میدونی یا نه
    مثلا نگرانی من مربوط به مسائل مالیه... پشتوانه مالی نداشتنه
    تازه هم اینطوری شدم
    دونفرو دیدم که تو پیری بدجوری زمین گیرو محتاج شدن
    یکیشون بچه هاش ولش کردن و خودش هم علی رغم اینکه میتونست
    ولی دارو ندارش و داد به بچه هاش ...اخرش هم هیچی برای خودش نموند و بد جوری تو فلاکت زندگی کرد
    یک نفر دیگه هم کلا نازا بود و اون هم علی رغم اینکه تو جوونی میتونست ولی فکر پیری رو نکرد الان نه خیلی به فلاکت اولی ولی اونم روزگار سختی میگذرونه.

    خلاصه منم میترسم...از دوران دانشجویی دارم کار میکنم ولی ..
    در کل.فکر میکنم اونطور که باید عقلم و به کار ننداختم...و ...

    ولی به ترس هام غلبه کردم ....ترس اون بخشش بده که
    بزنیم به درو دیوار....مثلا من به مامانم گفتم که پدر باید سهم کامل به من بده از ارث نه یک دوم.... من براش پسر بودم...خب این میشه به درو دیوار زدن
    رو ویبره رفتن....
    مرز باریکی داره ولی میشه پیداش کرد
    ترس اونقدرش خوبه که حرکت عاقلانه بزنی...جای خدا بودم ی حال اساسی به الهه میدادم بابت کور بودنش...ولی خب خداروشکر که نیستم:)

    - - - Updated - - -

    راستی تاپیکم و دیدی؟؟
    :)
    صبح اومدم راه اندازی کردم:)
    دوتا سوال داره بیا جواب بدیم...الان خوابم میاد ولی منم صبح میام مینویسم
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : سه شنبه 20 آبان 99 در ساعت 00:12

  20. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    Pooh (سه شنبه 20 آبان 99)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.