سلام دوستان خوبم
من ۲۹ همسرم ۳۶ و ده ساله ازدواج کردیم و یک پسر سه سال و نیمه داریم
از ابتدای ازدواجمون خانواده همسرم یک خونه کوچیک بیرون شهر در یک منطقه ییلاقی داشتن که خیلی اوقات تعطیلات میرفتیم. چون تمام تعطیلات نبود خیلی مساله ای نبود. تااینکه چهارسال پیش اون خونرو فروختن و یک ویلای خیلی بزرگ همون منطقه خریدن که کلا پدر و مادر همسرم نقل مکان کردن به اونجا و شاید سالی چندبار اونم واس دکتر و کار اداری یا دعوت به مهمونی شهرمون بیان
ازون زمان دیگه تمامممم تعطبلات تمام اعیاد شهادت ها همه مناسبت ها ما باید اونجا باشیم.
اوایل چون بلاخره اونجا قشنگ و بزرگه جذاب بود برام اما الان دیگه کشش ندارم. هرهفته اخر هفته ها میشه استرس میگیرم.. شده من مریض باشم همسرم منو میذاره خونه مامانم و میره
جدیدا دوباره که پسرمم میبره و خیلی بهشون خوش گذشته جوریکه پسرم میگه مامان تو مریض برو خونه مامانی من و بابا بریم سفر!
)الان ابله مرغون گرفتم که مریضم)
خلاصه دیگه تحملم تموم شده. از هر دری که بلد بودم وارد شدم ولی هیچ اثری نداره و اگه یک هفته فقط نره جوری بداخلاق میشه که خونمو تو شیشه میکنه
اینکه برخی هفته ها با پسرم بره بده؟ من واقعا نمیکشم هرهفته بریم. عید نوروزا همه روزای خوش زندگیمون باید کنار خانواده همسرم اونجا باشیم
ازینطرف مادرم چقد ناراحتن میگن یعتی هیچوقت تعطیلی ها شما نباید خونه ما بیاین؟
اونجا به خودی خود جزاینکه بلاخره معذبم و بین خانواده همسرم اونم هرهفته این تعداد روز خستم میکنه و خب اونجا کار هم زیاده مشکل خاصی نداره و میبینم چقدر پسرم بهش خوش میگذره اما اینکه تنامم تعطیلات اونجاییم حالمو بد میکنه. واقعا از تعطیلی بدم میاد
میشه مثل همیشه راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)