به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 خرداد 99 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1399-3-15
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,865
    سطح
    25
    Points: 1,865, Level: 25
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    از زندگي كردن با خانوادم خسته شدم

    سلام و درود
    دوس داشتم تنهايي توي كانتينر تو حاشيه شهر زندگي مي كردم و نون و پنير مي خوردم ولي با خانواده زندگي نمي كردم. از زندگي كردن تو اين خونه خسته شدم. هزار تا مشكلم رو هم تلنبار شده نمي دونم از كجا شروع كنم. با پدر و مادرم و خانواده هاشون مشكلات حل نشده دارم.
    از مهمونيا، از رفت و آمدا از خم و راست شدن برا اين مهمون و اون مهمون خسته شدم. پريشب موقع دراز كشيدن تو رخت خواب از بس كمرم درد مي كرد با گريه خوابيدم. برادر مياد خاله ميره. دايي مياد خواهر ميره. چند روز قبل اومدنشون مشغول به كار ميشم و چند روز بعد از رفتنشون با سردرد و خستگي و درد اعضا و جوارح بدن دست و پنجه نرم مي كنم! هر سالم كه برا كنكور مي خونم با اين حجم از برو بيا تو خونمون فقط متلك ميشنوم كه چي شد؟ تو كه خودتو مي كشتي واسه كنكور چرا قبول نشدي؟ تا دهن باز مي كنم اعتراض كنم ميگن اين خواهرمه، اون مادرمه حق داره بياد، تو به زندگي برادرت حسودي مي كني. تو چش نداري اينو اونو ببيني. مهمون مياد من بايد كمِ كم رخت خوابمو جابجا كنم و محيط رو برا استقرار مهمون فراهم! تو اين هوا تو خونه بدون كولر و پنكه برم جايي بخوابم كه 30 درجه س. شما محبت كنيد قضاوت كنيد يه هفته هفت روزه. دو روز قبلش كار كني و سه روز پذيرايي. اگه گيريم تو دو روز باقيمونده بدون مهمون بتوني با درد كمر و درد دست و پا درس بخوني چقدر احتمال موفقيتت بالاس؟
    درس و كنكور دارم تصور كنيد مهمون مياد، چند روز ميمونه. سفره صبحانه پهن كن، جمع كن. بساط نهار و شام پهن كن جمع كن. ظرف بشور. يني كار منو مادرم شده اين. مادرم به زور سِرُم سر پاست ولي آخ نميگه، ياد گرفته برا مهمون خم و راست بشه ولي من نمي تونم تحمل كنم. به مادرم ميگم برادرت مي تونه تحمل بكنه بري خونشون سه روز بموني؟ ميگه نه، ميگم مادرت كه مي پرستيش ميتونه تحمل كنه ميگه نه. ميگم پس چرا وقتي بهت سرم زدن نمي توني بگي من مريضم نياين خونمون شرمنده؟ تازه اگه شانس بيارم از اين كارا فارغ بشم بايد بشينم كنار مهمون. ميرم اتاقم برا درس يا مسخرم مي كنن يا ميذارن به پاي اينكه من بي تربيت و بي ادبم. برادرم و خواهرم اخم مي كنن كه تو ادبتو نشون ندادي جلو عروس جلو شوهر خواهر. تازه مهمون مياد و ميخواد بره شهرو بگرده منم بايد باهاشون برم. اگه بگم باهاتون ميام خواهر و برادر كه زندگي مرفهي دارن (حداقلش اينه كه دستشون به دهنشون ميرسه و مثل من نيستن) فقط ناله مي كنن و شكايت از بد روزگار كه نتونستن ماشينشون رو با مدل بهتر عوض كنن يا نتونستن فلان آپارتمان رو تهيه كنن (اين حرفا به من چه آخه؟!). اگه باهاشون نرم و معذرت بخوام بگم ببخشيد درس دارم نمي تونم باهاتون بيام، شوهر خواهر و عروس با يه لحن نيش دار، تصنعي و مسخره آميزي ميگن: آهان! موفق باشي پس! كه تو دلم ميگم اگه نمي گفتين بهتر بود به خدا. راضي نيستم اينجوري چشم و ابرو كج كنين واسه يه جمله ساده. (اگه كسي از بودن در كنار من معذرت بخواد بگه ببخشيد من درس دارم من صورت كج و كوله نمي كنم براش آرزوي موفقيت كنم، يه كلام ميگم راحت باش). از طرف ديگه عروسمون ميشينه پا رو پا ميندازه مادر مريضم دولا راست ميشه جلوش خيلي ناراحت ميشم. ميگم يني من عروس بشم مي تونم اين كارو بكنم كه خدا شاهده نمي تونم.
    مادر بزرگم طوري بود ما نمي تونستيم جلوش رو سري از سر بر داريم حالا همين مادر بزرگ چپ ميره راست مياد ميگه: ماشالله دختر فلاني خوب خودشو انداخت رو يه پسر! ماشالله عروس خودم تو عالم بچگي عقل به خرج داد ازدواج كرد نه كه بيفته دنبال كنكور! فقط مي خوان بهم تلقين كنن تو بي عرضه اي چون ازدواج نكردي. مادر بزرگم سر پيري انحراف معيار پيدا كرده. معياراش كلا عوض شده. ما يه جور ديگه اي بزرگ شديم و يه چيزايي ارزش داشت. الان كلماتي مثل غالب كردن برا مادر بزرگم ارزشمند شده.
    من با اين قوم و خويشاوندا طرفم...شما خود حديث مفصل بخونيد ازش....( اين فقط يكي از هزاران مشكل من). خيلي دلم گرفته. كنكور اومد رسيد و باز بعدش من بايد متلك بشنوم.

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    سلام.
    چقدر یاد یه دوران زندگی خودم افتادم.

    فکر کنم دختر آخر باشی مثل خودم. منم معروف بودم به کوزت. :)

    منم یه دوره ی چند ساله ای شرایطی مشابه داشتم.

    به نظر من محکم با پدر و مادرت حرف بزن و بگو من درس دارم و وقت رسیدگی به مهمون ندارم.

    اگر هم توجهی نکردند، تو کاری نکن. برو دنبال درس خوندنت. درو هم قفل کن. والا...

    از نیش و کنایه ها هم ناراحت نشو. یعنی ناراحت هم بشی عیب نداره. ولی زود بی خیال حرفاشون شو و درگیرش نشو و برو دنبال کارهای خودت.


    حالا دو تا سوال.... اگر دوست داشتی جوابش رو بنویس. ولی حتما از خودت بپرس و به خودت جوابش رو بده صادقانه:


    آیا استرست برای درس و کنکور، باعث نمیشه برای فرار از درس خوندن و مشغول کردن خودت به کاری که به نظر خودت موجه بیاد و قابل دفاع در برابر خانوادت باشه، به کار خونه رو بیاری؟
    .
    .
    .
    از ده تا، چندتا عاشق خودتی که اگه همه بگن تو بدی بازم عاشق خودت باشی؟
    ویرایش توسط Pooh : پنجشنبه 15 خرداد 99 در ساعت 23:53

  3. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    gholam1234 (پنجشنبه 15 خرداد 99)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,640 در 1,207 پست

    Rep Power
    293
    Array
    سلام

    ببینید شما نیاز دارید با مادرتون صحبت کنید، به ایشان بگین الان زمانیه که سرنوشت آینده ی شما در حال رقم خوردن هست و با آمدن مهمان و همراهی اونها نه وقت درس خواندن دارین و نه توان جسمی و روانی. همانقدر که دیگران مهم هستن ، آینده ی شما هم مهم هست.
    با احترام بگین من دیگه نمیتونم در زمان آمدن مهمان کمکتون کنم و درس خواندنم مهمتر هست، مادر جان بشما هم توصیه میکنم با توجه به اینکه توان جسمیتون افت کرده ... تصمیم خودتون رو بگیرین.

    از طرفی شما هم بهیچ عنوان لازم نیست جواب بقیه رو بدین یا خودتون رو بابت حرف های اونها دچار ناراحتی کنین. اونها در آینده وقتی آدم موفقی بشین خواسته یا ناخواسته بهتون جذب و ملزم میشن احترام بگذارن.

    اینکه مادر بزرگ شما چی میگن، برداشت شخصی خودشون از دنیاست... برای درستی این ادعا بررسی انجام بدین، برخی ازدواج کردن در سن پایین رو مهم میدونن و برخی پیشرفت شخصی رو. حالا این دو تا رو شما از سطح خانه ی خودتون فراتر ببرید...

    استان
    کشور
    منطقه
    جهان

    در پایان میبینید که برای سایر نقاط ازدواج کردن شما اصلا مهم نیست، حتی اگر ازدواج موفقی داشته باشین. آنچه برای دیگران در مورد شما مهم هست آگاهی ها و مهارت های شماست، پیشرفت فردی شماست. ( ازدواج یک مسئله ی شخصی و البته مهم هست که باید در وقت خودش بهش بها داده بشه)

    پس توصیه میکنم؛

    * برای درس خواندن خودتون حتما برنامه ریزی کنین.

    * زمان آمدن مهمان بعد از سلام و احترام معذرت خواهی کنین و به اتاقتون برگردین و درس بخونین .

    * برای اوقات فراغت خودتون هم برنامه داشته باشین.

    * وسایل دیگر رو که لازم ندارین با مشورت مادرتون، از اتاقتون خارج کرده و به جای دیگری منتقل کنین.

    * زمان درس خوندن گوشی رو خاموش کنین.

    و...

    بیاد داشته باشین ؛

    * شما باید اراده داشته باشین و سعی کنین این اراده به شرایط مختلف گره نخوره!

    * شما برای درس خواندن نیاز به تأیید دیگران ندارین.

    * خودتون رو دوست داشته باشین .

    * مثبت فکر کنین.

    * اهدافتون رو مدام مرور کنین، مثلا من دوست دارم پزشک بشم، مهندس بشم، مدیر بشم و ...

    * چند تا هدف داشته باشین، مثلا میشه در کنار درس خوندن یک هنرمند و ورزشکار موفقم باشین یا مهارت های مختلف و جالب رو یاد بگیرین.

    * نسبت به رفتارهای دیگران بجای واکنش، فکر کنین. اونها ممکن هست بخاطر مشکلات فردی که دارند شما رو آزرده میکنن... چون هدف شما ( درس خواندن ) خوب و ارزشمند هست پس دلیلی نداره اونها واکنش بدی داشته باشن! و مشکلشون بخودشون بر میگرده و لزومی بر ناراحتی من نیست.

    * کنکور دادن همه ی اهداف شما در زندگی نیست ، تنها یکی از اهدافتون هست . تلاش کنین در این موضوع موفق عمل کنین اما اگر قبول نشدین باز تلاش کنین ...

    * برای ازدواج کردن شما حالا حالاها وقت دارین، اول روی پیشرفت خودتون تمرکز کنین، گاهی که وقتتون آزاده کتاب های مختلف و ارزشمند بخونین و هر وقت که زمان ازدواجتون شد با مشاوره در تماس باشین .


    من اگر وقت شد موارد بیشتری رو رای شما مینویسم.





 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.