به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مرداد 97 [ 20:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    34
    سطح
    1
    Points: 34, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 19.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ازدواج برای پول

    سلام، من امروز عضو سایت شدم و تصمیم گرفتم مشکلمو مطرح کنم، شاید بتونید کمکم کنید.
    من 31 سالمه و همسرم 6 ماه از من کوچیکتره، ازدواج ما سنتی بوده، 8 ماه تو عقد بودیم و الان 11 ماه ازدواج کردیم، همسرم حقوق خونده و اون زمان برای آزمون وکالت آزمون داده بود، وقتی آشنا شدیم بیکار بود و البته قول داده بود که در امتحان قبول میشه، و چون پدرم وکیل هستند این اطمینان رو داشتم که در کار کمکش می‌کنند، خانواده همسرم هم در ابتدا گفته بودند که پشتیبانش هستند و مخارج زندگی رو تا زمان کار پیدا کردن به عهده می‌گیرند، در تحقیقاتی که انجام دادیم همه خودش و خانوادش رو تایید کردند. البته خانواده من از نظر فرهنگی و علمی و اقتصادی خیلی از اونها بالاترن، منم فک میکردم بالاخره تو آزمون قبول میشه، میتونه خودشو بکشه بالا و به این اختلاف طبقاتی توجه ای نکردم چون پسر خوب و موجه ای ب نظر می‌رسید. من تک دخترم و توی خانواده پدری و مادری تو چشم، همه منتظر بودن ببینن من کی رو انتخاب می‌کنم،خواستگار زیاد داشتم و البته همه پولدار و تحصیلکرده. اما ملاکم پول نبود بیشتر اخلاق برام مهم بود، و وقتی باهاش آشنا شدم فک میکردم از نظر اخلاقی همه چی تمومه و ی مرد ایده آل، تنها مشکل کار بود که باز رو حرفش حساب کردم که قبول میشه، وقتی باپدر و مادرم مشورت کردم همه گفتن کار حل میشه و ما هم کمکتون میکنیم، خانوادش همه اطمینان داده بودن خرج همه مراسم عقد و عروسی با اونا...
    بالاخره بله رو گفتم و رسیدیم به خرید که دیدم همسرم میگه من سرمایه ای ندارم و خانوادم دستشون الان خالیه و من نمیتونم ازشون انتظار داشته باشم. بهم خیلی برخورد اما باز چون بهش علاقه پیدا کرده بودم گفتم من خرید چندانی نمیکنم، بعدا تو زندگی جبران میشه مهم نیست، توی بله برون که تو خانواده ما رسمه واسه دختر چادر و نشون و کیف و پارچه... میارن، فقط ی نشون برداشتم و بقیش رو مادرم خرید و گذاشت رو وسایل که جلو خانوادمون ضایع نشیم، حالا بماند که خانواده من کلی وسایل مارک براش خریدن، که هزینه خریدشان 5 برابر هزینه ای بود که خانواده داماد برا من خریدند....باز ب این موضوع اهمیتی ندادم...
    روز بله برون مقداری شادباش جمع شد که رسمه میدن ب عروس،دو هفته بعد از بله برون عقدمون بود، روز عقد و تولدم یکی بود، دلم میخواست از مراسم فیلم و عکس بگیرم اما شوهرم گفت هزینشو نداره و حتی گفت پولی ندارم برای تولدت کادو بخرم، از اون پول شادباش به من بده بعدا بهت پس میدم، پول شادباش و مقداری پس انداز خودم رفت واسه عکس عقد و یه کادو هم خریدم گفتم جلوی فامیل بهم بده برا تولدم.
    شوهرم تو امتحان قبول نشد و قول داد برای سال بعد بیشتر بخونه و قبول شه. پدرم بهش گفت بیاد دفترش که هم کار یاد بگیره و ی درآمدی داشته باشه که کمکی بهمون بشه.
    عقد هم تموم شد قرار بود دنبال خونه باشیم که گفت از کجا بیارم، بابات خونه داره همه میگفتن بهتون خونه میده، گفتم کیا گفتن؟ من دوس ندارم تو خونه پدرم زندگی کنم، حتی شده ی خونه اجاره ای کوچیک بگیر خونه پدرم نه! بعد از کلی دعوا منو راضی کرد که ندارم و مدتی خونه پدرت بمونیم خانواده منم گفتن مشکلی نداره بهمون خونه رو دادن، رسیدیم ب عروسی دیدم خانوادش خودشونو دارن کنار میکشن، حتی پولی رو هم که وام گرفته بود ازش قرض کردن البته بلاعوض.
    بالاخره من موندم و کلی استرس که تو عمرم ب خاطر بی پولی نکشیده بودم. از کلی چیزایی که تو رویام بود گذشتم سعی کردم حداقل ها رو بگیرم و ازمادرم پول قرضکردم برای هزینه های عروسی، البته این شرط هم برای شوهرم گذاشتم که فردای عروسی از پول کادوها پول مادرم پس بده، عروسی تموم شد و فرداش پدرش زنگ زد چک دارم فلان قدر برام واریز کن، منکه دیگه عصبی شده بودم کلی غر زدم که یعنی چی، باید اول قرض مون ب مادرم رو بدی، آقا بدون توجه به حرفم پول برای پدرش ریخت، گریه و دعوا و قهر هیچ فایده ای نداشت! گفت مادرت فعلا احتیاج نداره و تقریبا یک ماه بعد پول مادرمو داد.
    و این هم بماند که مادرش با تمام پررویی جلو همه خانواده گفت خودش هزینه عروسی رو داده، من و مادرم سکوت کردیم که کاش نمیکردم.چون من خجالت میکشیدم بگم شوهرم پول نداشت.
    بعد عروسی طبق روال مجردی خانوادم بهم پول توجیبی میدن و خرج مرغ و گوشت و خوراکی رو جدا میدن. امان یک قرون کمک از طرف خانواده آقا، هروقت هم اعتراض کردم که مگه نگفتن ساپورت میکنن، پس کو !؟ گفت ندارن.
    پولی هم که پدرم بهش میداد میرفت قسط و نون و...
    کلا ما پس اندازی نداریم.
    متاسفانه دنبال کار دیگه هم نمیره گوشش بدهکار حرفام نیست، میگه امسال قبول میشم اما درسی هم نمیخونه، دارم دق میکنم نمیدونم تا کی باید خانواده من خرجمون رو بکشن،
    جدا از بحث مالی بعد عقد یکم رفتارش تغیر کرد،با ی شوخی قهر میکرد و با من حرف نمیزد، نمونش شب یلدا که من و مادرم از چند روز قبل کلی تدارک دیده بودیم که بهمون خوش بگذره، ایشون مدام سرش تو گوشی بود منم چند بار با خنده بهش گفتم بزار کنار گوشی رو، امشب موبایل خاموش، دیدم توجه نداره، یهو با کتاب خیلی آروم زدم پشتش گفتم چه خبره تو گوشیت به شوخی، یهو چنان اخمی کرد ازون لحظه نه با من نه با خانوادم حرفی نزد و تا چند روز قهر بود به معنای واقعی کوفتم کرد، در حالی که من تازه عروس بودم و اولین یلدا، خانوادش که واسم چیزی نفرستادن اما من عصرش واسه مادرش و خواهرش ی دیس شیرینی که خودم پخته بودم فرستادم، من احترام گذاشتم اما احترامی از شوهرم ندیدم، اون شب هی رفتم جلوش نازش کشیدم حتی عذرخواهی هم کردم ولی فایده نداشت، جلوی خانوادم خیلی خجالت کشیدم. بعد از چند روز خودش اومد آشتی، هردفعه هر مساله ای پیش میاد سر چیزای کوچیک قهر میکنه، و بعد چند روز میاد آشتی البته چیزی به اسم عذرخواهی بلد نیست، همیشه هم طلبکاره،
    چند ماه پیش گفت ماشین داشتیم خیلی خوب میشد. خانواده منم پول دادن که ماشین بخریم البته ب نام خودم زدم که سر همین هم بساطی داشتیم، الان چند روزه ماشین تحویل گرفتیم، من فقط ی روز سوار شدم، دست خودش و برادراش میچرخه، اولین روز با دو تا برادراش رفتن دو دور بدون اینکه به من بگه، دو شب هم هست ندیدمش، چون ویلای مادرم اینا هستم و هرچی هم بهش زنگ زدم بیا اینجا نیومد! نمیدونم کجا رفته، امروز کلا بیخیال شدم و از ماشین خریدن پشیمون!
    تا حالا هرچی سعی کردم برای نگهداری زندگیم انگار بی فایدس، من تمام مدت سعی کردم احترام بزارم به خودش و خانوادش، حرفا و دخالت‌های مادرش رو ندیده گرفتم و سکوت کردم، اما دیگه صبرم تموم شده! همش فک میکنم تنها دلیل ازدواجمون پول بابام بوده.
    بی پولی بی کاری و اخلاق بچه گونش داره منو اذیت میکنه واقعا دارم کم میارم، حتی چند وقته به طلاق فک میکنم ولی از آبروریزی میترسم، خانواده من سرشناسن نمیخوام ناراحتش ن کنم،بهم بگین چیکار کنم؟
    ببخشید که خیلی طولانی شد دلم خیلی پره

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام
    ادامه تایپیک چند سال بعد میتونه اینطور ادامه پیدا کنه که بچه دار شدین کلیه هزینه ها تا زایمان و هزینه های بعدی رو خانوادتون دادن الانم به همین منوال ادامه داره ...


    یک : اون اقا از جهت ظاهری چطور هستن خوش تیپ بودن؟
    دو: اگه مطمئن هستین علاقه ایی بهتون نداره بخاطر پولتون هست خب چرا فکر طلاق نیستین؟
    سه: ایشون متعهد هستن به کار کردن و وظیفشون هست کار کنن و خرجی شما رو بدن فکر نمی کنین اگه خودتون سخت بگیرین خرجی ها و کمک والدینتون قطع کنین مشخص میشه چند مرده طرف حلاج هست؟
    چهار: همچی پول نیست ولی مردی که نتونه کار کنه و پولی نداشته باشه چرا باید ازدواج کنه؟ و چرا باید همچنان بیکار باشه؟

  3. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Happy.girl.69 (دوشنبه 15 مرداد 97), نیکیا (یکشنبه 14 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 14 مرداد 97)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    عزیزم من کار به بقیه مسایل تاپیکتون ندارم اما من دو سال از صبح تا شب توی کتابخونه های شهرمون آواره بودم تا تونستم آزمون وکالت و قضاوت رو قبول بشم
    الان مرداد ماهه یعنی تقریبا سه ماه مونده به آزمون وکالت شوهرتون هیچی نمیخونه بعد میگه قبولم؟؟؟؟؟ دلتو خوش نکن به قبول شدنش عزیزم... الان رقبای همسرتون صبح تا شب نشستن و دارن میخونن هر سال هم قوی تر میشن....

  5. 2 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 15 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 14 مرداد 97)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکیا نمایش پست ها
    سلام
    عزیزم من کار به بقیه مسایل تاپیکتون ندارم اما من دو سال از صبح تا شب توی کتابخونه های شهرمون آواره بودم تا تونستم آزمون وکالت و قضاوت رو قبول بشم
    الان مرداد ماهه یعنی تقریبا سه ماه مونده به آزمون وکالت شوهرتون هیچی نمیخونه بعد میگه قبولم؟؟؟؟؟ دلتو خوش نکن به قبول شدنش عزیزم... الان رقبای همسرتون صبح تا شب نشستن و دارن میخونن هر سال هم قوی تر میشن....
    مشخصه اصلا نیاز به زدن این حرفا نیست، ایشون حتی اگه ازمون هم قبول نمیشدن و علاقه نداشتن به ازمون میرفتن دنبال پیدا کردن و تلاش برای پیدا کردن شغل ...

    بهانه بوده ازمون براشون. این خانم باید در خصوص آیندش با این فردی تصمیم گیری اساسی بکنه

  7. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (یکشنبه 14 مرداد 97), Pooh (دوشنبه 15 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 14 مرداد 97)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    امان ازین آبرو که همرو بدبخت میکنه ... از روز اول نباید به خاطر آبرو کوتاه میومدین فوقش همون اول بهم میخورد دیگه ینی تا عرووووووووووووسی پیش رفتین ماشینم خریدین دادین دستششش؟

    نمیدونم الان راه چاره ای برای ادب کردن هست یا نه ولی میدونم که این دفعه باید جلوش وایسین و از آبرو نترسین

  9. 2 کاربر از پست مفید anisa تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 15 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 14 مرداد 97)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مرداد 97 [ 20:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    34
    سطح
    1
    Points: 34, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 19.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام، خودمم همش به این موضوع فک میکنم، هروقت حرف بچه میشه خودش میگه فعلا که کار خوبی ندارم حرفشو نزن!
    1-از نظر ظاهری و تیپ هیچ مشکلی نداره، آدم مهربونی هم هست
    2-مطمین نیستم ی حسه، خودش که میگه دوستم داره ولی بعضی اوقات شک میکنم
    3-میگه کار نیست برم چیکار کنم، برم ویزیتوری کسر شان خانوادتون نیست؟ با همین حرفا من کوتاه میام
    همیشه دوران مجردی به خودم میگفتم همه چی پول نیست، پول بدست میاد، ب خاطر همین هم باهاش ازدواج کردم، ولی الان فک میکنم بدون پول هم نمیشه زندگی کرد
    من بهش علاقه دارم اما وقتی عصبی میشم از کاراش به طلاق فک میکنم مخصوصا این روزا! اما من آدم طلاق گرفتن نیستم، آبروریزی بعد طلاق رو نمیتونم تحمل کنم
    مادرم میگه تو باید درستش کنی ولی من نمیدونم چجوری

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکیا نمایش پست ها
    سلام
    عزیزم من کار به بقیه مسایل تاپیکتون ندارم اما من دو سال از صبح تا شب توی کتابخونه های شهرمون آواره بودم تا تونستم آزمون وکالت و قضاوت رو قبول بشم
    الان مرداد ماهه یعنی تقریبا سه ماه مونده به آزمون وکالت شوهرتون هیچی نمیخونه بعد میگه قبولم؟؟؟؟؟ دلتو خوش نکن به قبول شدنش عزیزم... الان رقبای همسرتون صبح تا شب نشستن و دارن میخونن هر سال هم قوی تر میشن....
    من دقیقا میدونم که باید خیلی خوند چون پدرم وکیل، و دوروبرم وکیل و قاضی زیاده، میدونم باید خیلی تلاش کنه اما متاسفانه... میگه میخونم اما من نمیبینم، صبحها میره دفتر پدرم که درس بخونه اما تا حالا هر بار زنگ زدم بهش پشت خطی شدم، داره با پدر و مادر و برادر و خواهر... میره، میگم آخه چقد باهاشون حرف میزنی تو میری بخونی یا با تل برفی، میگه من نمیتونم از دست تو با خانوادم بحرفم
    یا اونا زنگ میزنن یا خودش

  11. کاربر روبرو از پست مفید Lonelylife تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 14 مرداد 97)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lonelylife نمایش پست ها
    سلام، خودمم همش به این موضوع فک میکنم، هروقت حرف بچه میشه خودش میگه فعلا که کار خوبی ندارم حرفشو نزن!
    1-از نظر ظاهری و تیپ هیچ مشکلی نداره، آدم مهربونی هم هست
    2-مطمین نیستم ی حسه، خودش که میگه دوستم داره ولی بعضی اوقات شک میکنم
    3-میگه کار نیست برم چیکار کنم، برم ویزیتوری کسر شان خانوادتون نیست؟ با همین حرفا من کوتاه میام
    همیشه دوران مجردی به خودم میگفتم همه چی پول نیست، پول بدست میاد، ب خاطر همین هم باهاش ازدواج کردم، ولی الان فک میکنم بدون پول هم نمیشه زندگی کرد
    من بهش علاقه دارم اما وقتی عصبی میشم از کاراش به طلاق فک میکنم مخصوصا این روزا! اما من آدم طلاق گرفتن نیستم، آبروریزی بعد طلاق رو نمیتونم تحمل کنم
    مادرم میگه تو باید درستش کنی ولی من نمیدونم چجوری
    بحث سر این نیست ایشون حقوقش 2 میلیون هست یا 1 میلیون
    بحث سر این هست وظیفه داره شغل پیدا کنه
    همین شغل ویزیتوری وظیفش هست بره
    اگه دوستتون داره و بهتون رسیده حالا وظیفه داره نسبت به زنش و ایندگانش تامین هزینه کنه
    بازم میگم حتی ماهی 500 هزارتومن، پس اگه می بینی داره بهانه می کنه که فلان شغل کسر شان هست بدون خانم محترم من با مدرک کارشناسی ارشد مهندسی از دانشگاه 5 برتر کشور و لیسانس مهندسی از دانشگاه سراسری، دارم کارگری می کنم برای ماهی 1500 چطور برای من کسر شان نیست برای شوهر شما کسر شان میشه؟؟؟

    در ضمن اینکه میگی نمیدونم چیکار کنم مشخصه باید منابع و تامین خوراک از طرف خانوادت قطع کنی بشینی با شکم گرسنه تا اقا بره نون بیاره والسلام اگه اورد و روی خوش نشون داد تازه زندگی رو می سازین
    ولی اگه نیاورد و شما هم شدی برای منبع تامین هزینه بدون خودت بد عادتش کردی...

  13. 3 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Pooh (دوشنبه 15 مرداد 97), نیکیا (یکشنبه 14 مرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 14 مرداد 97)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 مرداد 97 [ 20:46]
    تاریخ عضویت
    1397-5-13
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    34
    سطح
    1
    Points: 34, Level: 1
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 19.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط anisa نمایش پست ها
    سلام
    امان ازین آبرو که همرو بدبخت میکنه ... از روز اول نباید به خاطر آبرو کوتاه میومدین فوقش همون اول بهم میخورد دیگه ینی تا عرووووووووووووسی پیش رفتین ماشینم خریدین دادین دستششش؟

    نمیدونم الان راه چاره ای برای ادب کردن هست یا نه ولی میدونم که این دفعه باید جلوش وایسین و از آبرو نترسین
    فک میکردم خوب میشه، گفتن طلاق شاید آسونه اما من واقعا از آینده یک زن مطلقه تو ایران میترسم، از نظر مالی مشکلی ندارم اما از حرفای دیگران... شاید مسخره باشه ب نظرتون ولی به خاطر آبروی خانوادم فعلا ترجیح میدم ادامه بدم
    هر وقت میرم خونه مادرش اوضاع بدتر میشه، حرفای مادرش رو اعصابم میرن از اونجا هم که میایم دعوامون میشه
    دخالت‌های بیخودی، مثلا به پول آرایشگاه رفتن منم کار داره، یکی نیست بهش بگه تو پولشو میدی مگه یا پسرت میده، حالا دخترای خودش خیلی ولخرج ولی واسه اونا اشکال نداره، حالا این ی نمونشه

  15. کاربر روبرو از پست مفید Lonelylife تشکرکرده است .

    نیکیا (یکشنبه 14 مرداد 97)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    56
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lonelylife نمایش پست ها
    فک میکردم خوب میشه، گفتن طلاق شاید آسونه اما من واقعا از آینده یک زن مطلقه تو ایران میترسم، از نظر مالی مشکلی ندارم اما از حرفای دیگران... شاید مسخره باشه ب نظرتون ولی به خاطر آبروی خانوادم فعلا ترجیح میدم ادامه بدم
    هر وقت میرم خونه مادرش اوضاع بدتر میشه، حرفای مادرش رو اعصابم میرن از اونجا هم که میایم دعوامون میشه
    دخالت‌های بیخودی، مثلا به پول آرایشگاه رفتن منم کار داره، یکی نیست بهش بگه تو پولشو میدی مگه یا پسرت میده، حالا دخترای خودش خیلی ولخرج ولی واسه اونا اشکال نداره، حالا این ی نمونشه
    سلام
    به نظرم بهتر شما با همسرتون جر و بحثی نکنید
    و از طریق پدرتون بخواهید با لحن اروم و پدرانه با همسرتون صحبت کنه
    و مشکلات تون و بهش منتقل کنه

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دلیلی نداره براتون این پست رو نگذارم،با اینکه 31 سالگی رو گذروندین و باید بتونید کمی معقولتر به زندگیتون از بیرون نگاه کنید،اما اینکار رو نمیکنین؟

    اشتباهات اوایل زندگی و پنهون کاریها و فیلم دراوردن های خانوادگیتون همون ضربه اول به دومینو به حساب میاد.

    شما به هر دلیلی همسرتون رو انتخاب کردین قابل احترام.واقعا دارین ریسک میکنین با ادامه دادن این زندگی...معذرت میخوام ولی شکست در انتخابتون رو الان بپذیرین موفق تر خواهید بود . سراسر زندگیتون رو به چالش نکشید.درسته که بخاطر پول پدرتون باهاتون ازدواج کردن ولی لا اقل عرضه و مسئولیت پذیری و وجدان و مردونگی کمی برای هر شخصی لازم هست.

    ابروتون اون موقع میره که همه فامیلتون میفهمن تو زندگی شما چی میگذره و چشماشون و کلامشون و رفتارشون مدام ازارتون میدن ولی شما مجبورین همینطوری فیلم بازی کنین در حالیکه میدونید همه میدونن. دارین این ترستون رو یه ابزاری میکنید تو دست همسرتون برای لاپوشانی و کم کاریهای بعدی زندگیتون.

    شما استاد شروع کردن بد یک زندگی هستین و اینطور که بنظر میاد بد زندگی کردن و بد تموم کردن!

    در پناه تنها تکیه گاه بی کلک هستی

  18. کاربر روبرو از پست مفید هادی60 تشکرکرده است .

    Pooh (دوشنبه 15 مرداد 97)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس ترس و زندگی پوچ
    توسط alireza45 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 29 خرداد 95, 03:08
  2. اصلا دلم نمیاد واسه نامزدم پول خرج کنم
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 بهمن 94, 12:23
  3. شوهرم بیکارشده هیچ پولی نداریم
    توسط مرمر تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 92, 12:55
  4. باخت پول
    توسط Vampier در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 25 مرداد 92, 19:08
  5. پوچی
    توسط memul در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 دی 89, 04:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.