سلام دوستان
تاپیک های من در این تالار حول دلخوری از مادرشوهره متاسفانه.. هفته قبل تولد همسرم بود و پدر و مادرش مسافرت بودن و چون تماس گرفته بودن و ما روز تولد همسرم افطاری بودیم و سر و صدا بود تو خیال خودشون فکر کرده بودن تولد همسرم بوده و اینا نبودن.. موقع برگشت از مسافرت سریعا تدارکات تولد همسرم رو فراهم دید و پدر و مادر من هم دعوت کرد.. من خیلی ناراحت بودم و میخواستم موقع کیک آوردن از توهم خارجش کنم.. موقعی که رفتیم دیدیم چه تدارکات مفصلی دیده هم برای شام و هم تزئینات تولد.. خیلی خیلی ناراحت شدم و سرسنگین برخورد کردم ولی برای شام و پذیرایی کلی کمک کردم.. موقع کیک آوردن ایشون با کنایه گفت این سومین تولده نه؟ (یه تولد که با دوستامون میخواستیم بگیریم رو در جریان بود. در مورد تولد دوم فکر میکرد من پدر و مادرم رو دعوت کردم درحالیکه ایشون نبوده) و من هم با ناراحتی گفتم که نخیر دومین تولده و منتظر بودیم بیاید که تولد بگیریم. و اصلا نتونستم ناراحتیم رو پنهان کنم.. حالا میخوام روش برخورد صحیح در ادامه روابطمون با خانواده شوهر رو بفرمایید.. من هنوز احساس خشم و نفرت شدیدی از این رفتارشون دارم.. آیا ایشون حق داشتن برای همسر من تولدی در این حد ویژه بگیرن و پدر و مادر من رو دعوت کنن؟ آیا بهتر نبود برای تبربک میومدن منزل ما و کیک و کادوشون رو میاوردن؟ برای احساس خشمم پیشنهادی دارید.. این چند روز احساس میکنم کلی از موهام سفید شده.
ممنون از راهنماییتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)