به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 بهمن 03 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    11,079
    سطح
    69
    Points: 11,079, Level: 69
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    714

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    43
    Array

    ترس های فلج کننده من

    سلام دوستان هم تالاری.....
    من حدود ۳سال یا بیشتره که در هر روز از یه مسئله ای در آینده ترس مبرم دارم.نه خواب دارم نه خوراک.همیشه هم موردش پیش میاد.
    احساس می کنم قراره یه اتفاق خیلی بدی برام بیفته.
    من ناکامی های زیادی رو تجربه کردم.و من رو خیلی رنجوند.البته موفقیتهای خوبی هم داشتم که عدم اعتماد به نفس همه رو خراب کرد.
    مثلا یکی ار موضوعاتی که ترس زیادی رو تا یکسال بوجود آورد بیماری مادرم بود،یک حمله عصبی که شبه سکته بود.در اوج این ناراحتی دخترخاله ام گفت که مادرش .خالم.هم به همین شیوه چند روز بعدش فوت کرده!!و این باعث شد که شوکه بشم و فکر کنم که هر لحظه مادرم ودارم از دست میدم.تو این یه سال وقتی حال مادرم کمی بد میشد تمام وجودم پر از وحشت میشد.
    یا خواهرم با همسرش همیشه آخر هفته ها میرن باغ خارج شهر.من همیشه موقع رفت و آمد اضطراب پ وحشت زیادی میگیرم.همش اتفاقات بدی مثل تصادف به نظرم میاد.به خواهرم گفتم هر وقت رسیدی خبر بده و تا خبر نده در یک عذاب و ترسی گرفتارم.
    متاسفانه از یه طرف خودم بدجور روانم از این موضوع در عذابه ولی از طرف دیگه موردها کاملا منطقی هستن و با دلیل و منطق نمی تونم به ترسام غلبه کنم.مثلا همین ترس رفت و آمد خواهرم که دوسال همراه منه.
    ولی هفته پیش دوبار سوار ماشینش شدم.دیدم که موقع رانندگی فرمان رو رها میکنه و با بچه اش بازی می کنه!!!!!و یه بار دیگه دیدم بچه ۱۰ ماهه رو بغل کرده و همراه با بازی و بی توجه به جلو رانندگی می کنه!!!به خواهرم میگم تذکر بده و... میگه مشکلی پیش نمیاد!!!!!!!!!!کم وحشت دارم این مسائل هم زیادتر میکنه....
    الان چند روزه که قلبم شدیدا به دلیل این موضوع ترس آور جدید تند میزنه ودرد میکنه.گاهی هم توی خواب اتفاقات بدی میبینم که حتی فکرشم نمیکردم. انقدر خواب شفاف و روشنه که انگار قراره اتفاق بیفته.!و تمام وجودم رو یه وحشت بزرگ می گیره و به ترسام دامن میزنه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید افسونگر تشکرکرده است .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 مهر 94 [ 20:51]
    تاریخ عضویت
    1394-1-26
    نوشته ها
    249
    امتیاز
    2,867
    سطح
    32
    Points: 2,867, Level: 32
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 327 در 165 پست

    Rep Power
    51
    Array
    میدونی وقتی این فکرارو بکنی واین انرژی رو به کاینات بدی همین اتفاقات پیش میاد وبرمیگرده بهت باید زودتر پیش دکتر بری واین حساسیت فکری رو حل کنی خانومی

  4. 2 کاربر از پست مفید دختر جوان تشکرکرده اند .

    افسونگر (جمعه 26 تیر 94), باغبان (جمعه 26 تیر 94)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    192
    Array
    سلام
    تاپیک http://www.hamdardi.net/thread-154.html رو بخونید . تو تاپیک فعلیتون ذهن خوانی و استدلال احساسی خیلی واضحه. با توجه به مجموعه تاپیکاتون ممکنه چندتا دیگشم داشته باشید.
    این پست : http://www.hamdardi.net/thread-28267.html#post269113 و همین طور پست شماره ی 6 اون تاپیک دو تا راه حل بهتون معرفی میکنه، البته موضوع تاپیک تنبلیه ولی هر دو روش رو شما هم میتونید استفاده کنید البته روی کاغذ؛ کاغذی بودنش مهمه!
    مثال برای پست 6، البته پست 6 v, اسم ستون اول و سومشو عوض کنید و به سبک زیر انجام بدین:
    احساس : اضطراب-ترس (احساستونو بالای جدول بنویسید)
    ستون اول:فکر منفی: خواهرم با رفتن به باغ تصادف میکنه
    ستون دوم:خطا(ها)ی شناختی: استدلال احساسی ؛ چون بدون هیچ دلیل مشخصی و صرفا از روی ترس چنین فکری می کنید. و بعد فکر میکنید این فکر حتما اتفاق میافته.
    ستون سوم:واکنش به این فکر (فکر مثبت): افراد زیادی مسافرت میرند و سالم بر میگردند حتی قوانین رو هم رعایت نمیکنند. درسته که رانندگی با بچه کار اشتباهیه ولی حتما به اندازه ی کافی تسلط داره که چنین کاری میکنه. ضمن اینکه وقتی حادثه ای رخ نداده نیازی برای نگرانی نیست.حتی اگر (خدای ناکرده،بر فرض مثال عرض میکنم)تصادفی هم رخ بده همه ی تصادف ها مرگ آور نیست. ضمنا در صورت رخ داد تصادف من حتما با خبر میشم.

    روش سود و زیان رو هم عینا مثل همون تاپیک می تونید انجام بدید.

    اینکه رو کاغذ انجام بدین خیلی مهمتر از محتوای تاپیکاییه که بهتون معرفی کردم.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  6. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    من می دونم (جمعه 26 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94), باغبان (جمعه 26 تیر 94)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 بهمن 03 [ 15:38]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    11,079
    سطح
    69
    Points: 11,079, Level: 69
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    714

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    43
    Array
    ممنونم دختر جوان...
    ولی اتفاقا یکی از موضوعاتی که خیلی بیشتر منو ناراحت میکنه همین موضوعه.خودمم از همین موضوع می ترسم.ترس روی ترس.....
    گاهی یه تماس زمان ساده بد موقع .خیالات منو تا کجاها که نمیبره....خیلی رنج آوره...... مثلا همین برنامه هایی مث ماه عسل و جشن رمضان احساس می کنم چقدر این اتفاقات نزدیکمه...انگار کلی اتفاق بد و وحشتناکتر در کمینم نشستن که معلول گناهان بیشمار منه....انگار دچار نفرین کاینات شدی...

  8. کاربر روبرو از پست مفید افسونگر تشکرکرده است .

    بانوى مهر (جمعه 26 تیر 94)

  9. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام


    از درس چه خبر؟

    خوب پیش می ره ؟




    - - - Updated - - -








    هر چه ما داریم - همین زمان حالِ ، ماست .

    آرامش روح و ذهنمان ، بستگی به این دارد که چقدر بتونیم از این زمان ، اکنون استفاده کنیم ( زمان حال )

    نباید به دیروز فکر کرد - نباید به اتفاقاتی که در آینده رخ می دهد فکرد کرد

    رمز شادی و رضایت زندگی ، زندگی دز زمان حال است.


    کودکان ، همیشه در زمان حال زندگی می کنند

    بعضی موقع ها میشنند نیم ساعت به یه سوسک نگاه می کنند.

    یکی از بچه های اقوام ، داشت همین کار را می کرد و می خندید - منم گفتم ، خدا چرا من خنده ام نمیگیره با دیدن سوسک !

    چون آنها نگران گذشته و آینده نیستند - و در زمان حال هستند - و در زمان حال شروع به ماجراجویی می کنند !

    مطمئن هستند کسی مراقب آنهاست !

    مثلا نگران ناهار نیستند - چون میدونه مادرش کارش درسته !

    وقتی این کودکان بزرگ می شند - تصمیم میگرند مشکلات گذشته و آینده را در زمان حال بیاورند .

    بعضی موقع ها ، تصمیم میگیرم برم فقط به بچه ها نگاه کنم .


    شاید یکی بگه ، آره من اگر یه ازدواج خوب داشته باشم - اگر ماشینم را عوض کنم - اگر استقلال بتونه پرسپولیس را ببره ! ....

    باید این اگرها را انداخت دور ....

    راز شادی ما نباید ، بر اتفاقات بیرون ما باشه .

    وقتی زندگی را به دست خداوند بسپاریم - و بر گذشته خود قلم عفو بکشیم و آینده را به آینده بسپاریم - و در زمان حال زندگی کنیم

    اتفاقات این مسیر ، را باید خوب بدانیم !

    الیته به این معنی نیست که هدفمند نباشیم.


    ترس در صورتی پیش ما می یاد ، که فعالیتی نکنیم

    خداوند هیچ وقت بد انسانها را نمی خواهد .


    استاد واقعی زندگی = هم مسیر شدن با کائنات.

    راز غلبه بر ترس = توکل به خداوند + هم مسیر شدن با کانئات



    موفق باشی خانم دکتر.


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 26 تیر 94 در ساعت 01:48

  10. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94), من می دونم (جمعه 26 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 خرداد 04 [ 20:05]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,225
    امتیاز
    94,117
    سطح
    100
    Points: 94,117, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,934

    تشکرشده 6,925 در 2,425 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام مجدد


    یکی از چیزهایی که خیلی مهمه ، تغییر الگوهای ذهنی ست.

    باید در ذهنمان الگوهای خوبی داشته باشیم - مثلا :


    ( حذف الگوی بیماری - ایجاد الگوی سلامتی)

    ( حذف الگوی نگرانی اتفاقات زندگی - ایجاد الگوی الخیرو فی ما وقع )


    یه بنده خدایی می گفت ، من همیشه باید هفته ای چند نفر را با ماشین زیر بگیرم

    همان بنده خدا به صورت اتفاقی با ماشین درست 1 قدمی پای من ترمز کرد

    رفتم بهش گفتم راحت باشید - فقط یه یک متر کم آوردید - ان شالله دفعه بعد

    گقتم شما الگوی ذهنی این است که هفته ای 5 نفر را زیر بگیری .


    .......





  12. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94), من می دونم (جمعه 26 تیر 94)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مرداد 94 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1394-3-15
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    1,871
    سطح
    25
    Points: 1,871, Level: 25
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    205

    تشکرشده 184 در 75 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    مشکل شما توانایی حل شدن در محیط مجازی رو نداره.

    شما جز دسته افرادی هستید که به دنبال راضی نگه داشتن دیگران بودید و در کودکی این طور بزرگ و تربیت شدید و با توجه به اینکه خواهر بزرگتر هم هستید میشه گفت حالا این مشکل

    فعلیتون نمودی دیگر از همون تفکرات قبلیتون هست. من یک پست از شما دیدم. به نظر خیلی به این موضوع در واقع تفکرات ناشی از دوست نداشتن خود نزدیکه ریشه ی اضطراب های

    بی خود و نگرانی های بیش از حد فعلیتون.

    بنابراین نیاز به درمان ریشه ای و شناخت وسیع تر از خودتون دارید. بهتره به روانشناس مراجعه کنید تا با برطرف کردن مشکل اصلی یعنی جایگزینی والدی به جای والد سرزنش گر

    فعلی درونی تون که مدام در پاسخ به این سوال ذهنی شما که وضعیت من در نهایت چی میشه؟ میگه هیچ چیز در انتها درست نمیشه!!! بتونید وضعیت فکری تون رو بهبود ببخشید.

    این پرسش و پاسخ در سطح ضمیر ناخودآگاه صورت میگیره و خودتون متوجه نیستید اما در عمل شما چنین احساسات و درگیری هایی پیدا میکنید. بهتره برای کمک به خودتون به روانشناس

    مراجعه کنید.

  14. 3 کاربر از پست مفید :)لبخند تشکرکرده اند .

    من می دونم (جمعه 26 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94), باغبان (جمعه 26 تیر 94)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 آذر 03 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    161
    امتیاز
    10,803
    سطح
    68
    Points: 10,803, Level: 68
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    392

    تشکرشده 345 در 144 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام

    بهتره که به روانشناس بالینی یا روانپزشک مراجعه کنید. احتمال زیاد پانیک دارید.

    - - - Updated - - -

    اضطراب تعمیم یافته gad (اضطراب و نگرانی شدید و مفرط دلشوره درباره تعدادی از رویدادها یا فعالیت ها مثلا در عملکرد شغلی یا تحصیلی) در اکثر روزهای هفته و به مدت ۶ ماه) هم ممکنه باشه. در ارسال های قبلی تون از یه تصادف گفته بودین.

    اگه این علایم را دارید gad هست:
    بی قراری ، عصبی بودن یا به خاطر نگرانی بی دلیلی بداخلاقی کردن.
    زود خسته و کوفته شدن
    نداشتن تمرکز یا خالی شدن یکدفعه ذهن
    زودرنجی و عصبانیت
    خواب مختل (نمی تونید بخوابید، از خواب می پربد، خواب نا آرام که خستگی را برطرف نمیکنه).
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  16. 3 کاربر از پست مفید من می دونم تشکرکرده اند .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94), باغبان (جمعه 26 تیر 94)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام افسونگر عزیز شما مبتلا به بیماری اضطراب منتشر هستید. این بیماری خیلی عذاب اوره

    و زندگی شمارو همیشه با استرس همراه میکنه. برای درمانش حتما باید پیش روانپزشک برید

    هم دارو میده بهتون و هم صحبت میکنه باهاتون. خیلیا با کمک روانپزشک این بیماریشون

    درمان شده و به زندگی عادی برگشتن. امیدوارم شما هم به زودی درمان بشین


    راستی خانم یا اقای من میدونم، بیماری ایشون اضطراب منتشر)gad(

    هست و پانیک ندارن. پانیک بیماری متفاوتیه

  18. 4 کاربر از پست مفید محیا ناز تشکرکرده اند .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94), من می دونم (جمعه 26 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94), باغبان (جمعه 26 تیر 94)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 آذر 03 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1393-2-29
    نوشته ها
    161
    امتیاز
    10,803
    سطح
    68
    Points: 10,803, Level: 68
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    392

    تشکرشده 345 در 144 پست

    Rep Power
    45
    Array
    اینجا سوتی پاک کن نداره :-)
    اول پانیک فکر کردم هست به خاطر تصادف و فاجعه سازی و مراجعه به دکتر ( در تاپیک دیگه) بعد دیدم علایم gad بیشتره. اضطراب تعمیم یافته ترجمه کنید.
    پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
    تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را

    خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
    جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
    خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
    کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
    معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
    خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را

  20. 2 کاربر از پست مفید من می دونم تشکرکرده اند .

    :)لبخند (شنبه 27 تیر 94), افسونگر (جمعه 26 تیر 94)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.