دختر 27 ساله هستم. برادرم 26 ساله است
مادرم بسيار قدردان اوست. در صورتيكه برادرم حتي يك پنجم من به خودش زحمت نميدهد
منهم خيلي كم به مادرم كمك ميكنم . زيرا صبح و عصر تا شب سركارم و وقتي نمي ماند
ولي از وقتي فهميدم وظيفه مادر نيست كه كار كند هميشه اظهار نارحتي كردم از اينكه كمكش نميكنم و يا بارها در حضورش به خودم قول دادم كمكش كنم.
حالا بخاطر حرفهاي خودم ، هيچ ارزشي برايش ندارم . حتي اگر بقيه فرزندانش هم لطفي در حقش نكنند گله ندارد ولي بارها منت كار كردن در خانه را به من گذاشته .
يعني از من بسيار انتظار دارد و از بقيه هيچ
عمل من در نظرش بسيار وقيحانه است و بقيه هيچ. حتي اندك كمك من را نميبيند و مدام غر ميزند
بارها بحث كرديم و من خاطر نشان كردم برادرم هيچ كمكي نميكند ولي مادر سنگ برادر را به سينه ميزند. و من را به حسادت متهم ميكند .
به زودي برادرم از سفر مي آيد و هربار اسم اون را به زبان مي اورد بگو مگو ميكنيم و ميگويد نزديك بازگشت برادرت است و شروع كردي؟
تصميم گرفتم ديگر حتي كوچكترين كمكي در حقش نكنم نمك نشناس است. تقصير از من است كه بهش فهماندم در حقمان لطف ميكند ولي متاسفانه اين لطف را فقط در حق من ميبيند.
خواهر و برادرهايم ازدواج كرده اند و من و برادرم مجرديم. برادرم مدام در سفر است و همين دور ماندن از خانه بسيار عزيزش كرده. كار عالي و حقوق بسيار بالا دارد طوري كه در اين سن زندگي خوبي براي خودش فراهم كرده )
چگونه رفتار كنم كه به حسادت متهم نشوم؟ قصدم فقط ياداوري كم لطفي هاي برادرم است ولي نتيجه عكس ميگيرم
علاقه مندی ها (Bookmarks)