سلام دوستان عزیزم
من تا حالا چند تا تاپیک ایجاد کردم که فکر کنم همش نیمه کاره مونده چون فکر کنم دیگه زندگی من درست بشود نیس
خلاصه تاپیکم تا اونجا که حضور ذهن دارم
دو سه ماه پیش فهمیدم همسرم توی لاین یه گروه زده خانمها و اقایون خیلی راحت بودن و من فهمیدم داشتم منفجر میشدم که چرا حتی یه پیام کوچک به من توی طول روز نمیده اما هم با اون خانمها و اقایون صحبت میکرد. البته قبول کرد که کاری که مخفیانه باشه حتما ایرادی توش هست و قول داد تکرار نکنه و همه برنامه های گوشی من و خودش رو حذف کرد
رفتم پیش مشاور اینم بگم تا قبل این من اصلا گوشیشو دست نمیزدم صد در صد اعتماد داشتم و کمی اروم شدم
. بعد از چند وقت نمازش رو هم کنار گذاشت ولی من با کمک دوستان و مشاوره حضوری کاری نداشتم و گفتم به خودش مربوطه الحمدلله از اول ماه رجب دوباره نماز میخونه. خواهش میکنم حالا که این موضوع رو گفتم بعضی ها جبهه نگیرند لطفا همتون کمکم کنید به راهنمایی همه نیاز دارم
اما همچنان رابطه ما منظورم رابطه رفتاری سرد و بی روحه همسرم گفت که دوستم نداره و حوصله طلاق و...
اما سه چهار هفته پیش دیدم که یه برنامه جدید نصب کرده و برای خانما کامنت گذاشته دوباره من غصه دار شدم خدایی شما جای من باشید ناراحت نمیشین؟
همسرم از صبح تا ده یازده سر کاره غیر از موارد اضطراری با من تماس نداره بعد وقت داره با اونا بچته. حتی یه زنگ نمیزنه خونه حال پسرمو که تنها بپرسه
سعی کردم خودمو کنترل کنم نشد بعد از یکی دو ماه مهربونی از طرف من دوباره دعوا کردم و اون هم چند بار زد تو صورتم .
دوباره مشاوره مراجعه کردم گفت سردیاز همسرت بخواه بیاد که نیومدم گفت بگو نقاط مثبت و ضعف تو رو \(یعنی منو) بنویسم گفت نه و گفت از من چیزی در نمیاری اما من به مشاوره ادامه دادم سعی کردم وقتی داره با گوشی ور میره سمتش نرم.
خدایی ساعت یازده که میاد خونه تا وقتی میخواد بخوابه تو گوشیشه. خیلی کم میرفتم سمتش که فک نکنه فضولی میکنم هر چند که همون کم رو هم کنترل و فضولی میدونه
تا جمعه همین هفته که با خواهرشوهرام بیرون بودیم همسرم هم رفته بود سر کار وقتی خواهرش ما رو رساند خونه دیدیم نزدیک خونه تو ماشین نشسته رفتم دیدم باز یه گروه بود داشت پیامامو رو میخوند یعنی دوباره عضو گروه شده ماشاله با خانمها به جز من هم راحته
همانجا نزدیک بود پخش زمین بشم خودمو نگه داشتم ولی فک کنم فهمید که ناراحت شدم
یعنی بی انصاف همیشه همین کار و میکنه دیر تر میاد تا با اونا حرف بزنه؟ اونم تو ماشین. میترسم کم کم کاری دیگه بکنه
حتی یه ربع هم زودتر بیاد خونه برای ما یه ربع
هر دفعه من یه حرف خیلی خیلی کوتاه در مورد یکی از برنامه هاش بزنم سریع حذف میکنه. من رو به حلقه هاش اضافه نمیکنه
خلاصه اومدیم خونه اصلا حرفی نزدم. هی الکی بر عکس همیشه اومد با من حرف بزنه که تا الان ناهار نخوردم بعد اومد آشپزخونه من هم دلخور بودم اما براش غذا آماده کردم و سکوت کردم
گفتم شب بریم بیرون؟ قبول کرد و با خانوادش رفتیم البته شام با من بود اما فهمیدم جاریم به خاطر اینکه من حضوری بهش زنگ نزدم نیومدم و با همسرش دعواش شده اخلاقاش خاصه
مادر شوهرم دیشب گفت بیاین خونه ما من همه بچه ها رو گفتم
من و بچه هام رفتیم همش فکر میکردم شوهرم الان پایین خونه تو ماشین داره گوشی....
میرفتم هی سر میزدم البته زنگ خونه مادرشوهرم خراب بود گفتم شاید بیاد پشت در بمونه البته این بهانه بود. تو خونشون مدام تو.گوشیش بود
وقتی اومدیم خونه دوباره رفت سراغ گوشیش ساعت 12 شب
گفتم نمیای بخوابی گفت نه کار دارم منم خوابم نبرد رفتم روبروش نشستم دخترم هم نمیخابید سعی کردم بخوابانمش. نزدیک یک رفتیم خوابیدیم
همیشه با هم میرفتیم بخوابیم اما الان دو شبه میگه تو برو بخواب. منم خوابم نمیبره بدون اون. تو این مورد هم بگین آگه من زودتر برم بخوابم عادت نمیکنه؟
بعد موقع خواب گفتم فکر کنم به خاطر دیشب داداشت و خانمش با هم دعوا کردن. گفت برادرم پسر خوبیه و گناه داره و بعدش گریه کرد این دومین بار بود گریشو میدیدم ازش خواهش کردم علتشو بگه نگفت نفهمیدم دلش از کجا پر بود نگفت من رو محرم ندانسته
صبح امروز ساعت پنج و نیم بیدار شد منم بیدار شدم رفت تو حال سراغ گوشیش بعد از پنج دقیقه منم رفتم پیشش خوابم نمیبرد ولی نمیدونم چرا جدیدا صبحها خوب نمیتونم ببینم
تو گوشیش داشت پستای بقیه رو میخوند (تو اون گروه نبود اون یه برنامه دیگس\) من گفتم چشمام خوب نمیبینه با ناراحتی گفت بدم میاد میای اینجا میشینی خوب نمیبینی که نمی بینی برو بخواب گفتم خوب خوابم نمیبره میخوام برام بلند بخونی محلم نزاشت
صبحانه براش آماده کردم خورد
موقع رفتنش خودمو آماده کردم بگم که از من ناراحت نباش من برای زندگیم تلاش میکنم و سعی میکنم خودمو اصلاح کنم
تا رفتم سمتش و گفتم از من ناراحت نباش قیافشو یه شکلی کرد ازم فاصله گرفت و گفت خودتو عوض کن و رفت
دوستان سردی زندگیمو حس میکنم خواهش میکنم بگین چی کار کنم دلم برا بچه هام میسوزد
در ضمن من کارمندم و امروز وقت مشاوره دارم سر کار نرفتم لینک دانلود کنید مرد رو هم گوش دادم لینک سخنرانی لطفا نذارید کیفیت بعضیاش پایینه اصلا نمیتونم بفهمم چی میگه
همسرم اصلا بهم نمیگه چطوری باشم بهتره و چه رفتاراییم رو دوست داره و چه رفتارهایی رو نه
دلم میخواست بهش میگفتم که چرا دوباره چت میکردی اما ترسیدم. خوب مگه غریبس چرا نباید باهاش راحت حرفامو بزنم.
آگه بخوام حرف دلم رو بزنم دیگه واقعن از بیزار میشه. خواهش میکنم خانمها، اقایون بگین چه رفتاری کنم تا زندگی ارومی داشته باشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)