سلام
من خانومی 29 ساله هستم که با شوهر 6ساله آشنام و 5 ساله ازدواج کردیم. فرزند نداریم در کل زندگی خوبی داشتیم. تا یک سال پیش که با زوجی آشنا شدیم که رفتار سالمی نداشتن وما هم تحت تاثیر اون هم رفتارهایی کردیم که درست نبود. من خیلی زود پشیمون شدم ولی همسرم نه. از من قایم کرد و بعد فهمیدم با اون خانوم ارتباط داشته. من تو این مدت سعی کردم این رابطه رو قطع کنم و فک می کنم هم تونستم. اوضاع روحیم خیلی خراب بود ولی سعی کردم که به شوهرم نشون ندم که همه چی رو میدونم فقط بهش تذکر دادم که حواسش باشه.
دعواهای بدی با هم داشتیم که اون فک میکنه من بهش گیر میدم چون نمیدونه من از قضیه خبر دارم. ولی من بهش فهموندم که میدونیه چیزایی روبه روت نمیارم که این حرمتا شکسته نشه بیشتر از این.
الان حدود یک ماهه با داشتن شرایط روحی بد سعی می کنم بهش محبت کنم با خوندن مطالب این سایت و خدایی هم جواب داده.
اون رفتارش حدود یک هفتس با من بهتر شده و فک میکنم عذاب وجدان گرفته. منم با خودم کنار اومدم که کنترلش نکنم و سر از کارش در نیارم. ولی با اینکه بهم محبت می کنه و رابطمون خوب هر از گاهی یه حرفی میزنه که منو ناراحت می کنه و باعث میشه من فک کنم که خوشحالی رو فقط تو ارتباط ناسالم به خانوم دیگه میبینه.
نمیدونم چیو باور کنم. اعصابم خورد میشه این حرفارو میزنه. نمیخوامم سر حرفاش باهاش بحث کنم میترسم عصبی بشه و دعوا را بندازه. من هنوز خودم شرایط روحی مناسب برای تحمل قهر و دعوا ندارم.
نمیدونم چه جوری بهش بفهمونم لذت بردن یعنی چی... فکر اینکه پشیمون نشده باشه از کارش دیوونم می کنه :(
اصلا کاراش میاد جلوی چشمم ازش بدم میاد با اینکه دوسش هم دارم. میدونم خودمم اشتباه کردم ولی ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)