سحر نزدیک است...
کافیست قلبت را بگشایی و آواز خوش آمدگویی سر دهی آن وقت است که آفتاب سحرگاهی ناگزیره به طلوع است.
منتظر توست تا نغمه سرایی و پایکوبی را آغاز کنی ،خورشید نخواهد توانست در برابر وسوسه های ظهور در آسمان مقاومت کند.
گاهی احساس میکنم اگر روزی همه پرندگان تصمیم بگیرند آواز نخوانند و ترانه سر ندهند...
دیگر خورشید طلوع نخواهد کرد.
برای چه اگر همه ی درختان و نباتات تصمیم بگیرند باز شدن گل های خود را مشروط به طلوع خورشید بدانند و با خود بگویند:
بگذار اول خورشید طلوع کند،بعدا ما شروع به شکفتن میکنیم .اما هیچگاه این اتفاق قادر به جاری شدن نیست،و قانون بقای این معجزه ی شکفتن و طلوع در" دو طرفه بودن" و در هم تنیده بودن است.
و هیچگاه این طور نیست که اول خورشید طلوع کند بعدا پرنگان نغمه سرایی کنند و...
بلکه این معجزه ها در راستا و با هم همراه میشوند وضربان دارند.
عارفی شرقی(اشو)
البته با اندکی دخل و تصرف(البته نه دیگه تا این حد...)
شاید تو زندگی با راه افتادن ،یا استارت زدن کاری یا روشی شاهد طلوع خورشیدمون توی اون زمینه باشیم.
اصلا شاید اون خورشید منتظر قدم های ماست...
اینا درس طبیعته به ما !!!
وای!!!
نکنه باز نقشه ی اون شاگرد تنبلرو بازی کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)