به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 20 تیر 93 [ 20:32]
    تاریخ عضویت
    1393-4-01
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    6
    سطح
    1
    Points: 6, Level: 1
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow یک راه نجات نشونم بدید

    سلام بی مقدمه میرم سر اصل مطلب امیدوارم بتونید راهنماییم کنید
    بسری هستم 23 ساله 6 سال قبل با دختری دوست شدم یا به اصطلاح عاشقش شدم ( خیلی کم سن بودم )
    بعد از دو سال رفاقت با هزار جور بدبختی و عدم رضایت خانواده ها و جنگ و درگیری با هم نامزد کردیم.
    اون 5 سال از من کوچیکتره! الآن 18 سالشه
    به خاطر مشکلاتی هنوز نامزد هستیم و 2 ماه دیگه خانواده هامون میخوان عروسی بگیرند
    متاسفانه همان هفته ی اول درگیری هامون شروع شد اصلا از نظر اخلاقی باهاش و خانوادش 100 درجه تضاد دارم برای مثال من از جاهای شلوغ مهمونی رفتن های پی در پی و... خوشم نمیاد آدم ساکت و آرومی هستم و البته خون سرد! ولی اون اینطور نیست و اگه من بگم نمیام اول قهر میکنه بعد بدون من میره!
    تا جایی که یک شب رفته بودن عروسی همراه خانوادش من نبودم یک آقا پسری خواست بهش شماره بده!
    بسیار لج باز و یک دنده هست و همیشه باید حرف خودش بشه من تا تونستم تحمل کردم و این درگیری ها هنوز به خانواده ها کشیده نشد.
    ولی الآن دیگه خسته شدم سعی کردم قانعش کنم که همیشه نباید حرف اون باشه ولی نشد منم راه لجبازی رو پیش گرفتم و اون 1 ماه پیش بهم گفت ما با هم نمیسازیم باید جدا بشیم من هم گفتم اگه اینطور میخوای باشه بعد فرداش زنگ زد گفت پشیمون شدم عصبانی بودم ی چیزی گفتم اگه طلاقم بدی خودمو میکشم! ( اصلا ازش بعید نیست ) باشه از این به بعد هرچی تو گفتی گوش میکنم و ...
    منم خوشحال شدم گفتم باشه قبول فقط خودتو نکش ( چون بی نهایت آدم دلسوزی هستم )
    بعد یک هفته دوباره همون آش شد با همون کاسه!

    به خاطر رفتارش چند ماهی میشه که حس میکنم واقعا دیگه دوسش ندارم و فقط از روی دلسوزی باهاش موندم خودتون که میدونید الآن اگه دختری طلاق بگیره احتمال ازدواج دوبارش خیلی پایینه و منم عذاب وجدان میگیرم و اگه طلاقش بدم خودمو مصوب بدبختیش میدونم خانواده ی اونها وضع مالیشون ضعیفه ما هم همینطور ولی یکم بهتر.

    اون هرچیزی بگه من باید بگم چشم وگرنه میگه خودمو میکشم از اول هم همینطور بود
    برای ساده ترین چیزها برای مثال:
    بهم میگه برو موهاتو کوتاه کن من میگم نه بلند نیست همینطوری خوبه جرو بحث راه میندازه و میگه اینجوری میخواستی خوبختم کنی و ... وگرنه خودمو میکشم.
    کلا زندگی من با اون بر پایه این کلمه میچرخه: "خودمو میگشم"

    نمیدونم چیکار کنم اگه بخوام ازش جدا بشم مشکلهای زیر هست:

    1 - خودشو میکشه ( چون می شناسمش مطمئنم میکنه اینکارو )
    2 - هم من هم اون حمایت خانوادهامون رو نداریم چون بدو.ن رضایت اونها ازدواج کردیم
    3 - عذاب وجدان میگیرم

    اگه بخوام باهاش زندگی کنم:

    1 - همیشه باید بگم چشم تا ایشون خودشون رو نکشن
    2 - دیگه دوسش ندارم
    --------------------------------------
    هرچی گفتم واقعیت محض بود چون میخوام راهنماییم کنید اصلا طرف خودم رو نمیگیرم اگه بخوام تو یک جمله بگم مشکلم چیه اینه:
    هر چیزی که اون میگه درسته وگرنه خودشون میکشه.
    --------------------------------------------------------------------------

    خواهش میکنم بهم بگید من چیکار کنم به خدا دیگه خسته شدم

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    عقد هستید؟

    اگر دوستش نداری و فقط می خوای ازدواج کنی که خودش را نکشه، این کار را نکن.

    برید مشاوره و یا مشکلاتتون را حل کنید یا برای جدایی آماده اش کنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    ehsan-71 (دوشنبه 02 تیر 93), paiize (دوشنبه 02 تیر 93), گل شب بو (دوشنبه 02 تیر 93), مصباح الهدی (یکشنبه 01 تیر 93)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 فروردین 04 [ 06:05]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,638
    امتیاز
    46,612
    سطح
    100
    Points: 46,612, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    8,102

    تشکرشده 6,568 در 1,505 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    آقا احسان نترسید اون خودش رو نمیکشه!!!کسی که میخواد خودش رو بکشه مدام نمیگه این کارو میکنم ایشون دارن ازاین طریق شمارو تحت فشار میزارن.
    ببینید باید ریشه مشکلات رو پیدا کنید باید باهاش صحبت کنید.درمورد اختلافهاتون.ایشون خیلی سنش پایینه وطبیعی هستش که این همه انرزی داشته باشه وبخواد همه جابره چون تازه اول جوونیشه.
    شما هم جوون هستید چرا دوست نداری خوش باشی!؟چرا باهاش گردش نمیری یا مهمونی یا.....این چیزها باعث میشه آدم پیر نشه.باور کنید.نمیشه که شما هیچ جا نریداخه همه مردم رفت وامد دارن باهم واین به نظر من یه اصله توی زندگی زن وشوهر.البته باید متعادل باشه نه اینکه آدم رو اززندگیش بندازه نه اینکه اینقدر کم باشه که ادم رو اززندگی سیر کنه!!!
    در مورد اختلاهاتون بدون اینکه درگیری پیش بیاد واون بخواد تهدیت کنه باهاش صحبت کن.واسش حدو حدود تعیین کن.خط قرمزهای زندگیتون رو معین کنید.بهش بگو همینطور که من شوهرتم ودرقبال تو مسئولم توهم زن من هستی ومسئولیتهایی داری.ایشون /ادم ضعیفی هستن که تهدید میکنن.به نظرم شما باید کمکش کنی تا اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنه.شما باید بهش محبت کنی وبهش ارزش واعتماد به نفس بدی.کمتر سرزنشش کن.حتما خیلی بینتون فاصله افتاده چون نوشتین ازهفته اول درگیری ها شروع شد!!شما باید رابطه تون روترمیم کنید.سعی کنید گذشته رو فراموش کنید وتغییر رویه بدید.توی همین سایت لینکهای زیادی هست درمورد نیاززن ازشوهر.مطالعه کنید تا بهتر بتونید به روابطتون کمک کنید
    شما باید اینقدر بامحبت باشید ودرکنارش جذبه ومردونگی داشته باشید تااون به شما تکیه کنه ومطمئن باشید اگه اینجور باشید اونم تموم سعی اش میکنه تاناراحتی ای پیش نیاد.
    یادتون نره در مورد اختلافهاتون باهم صحبت کنید وبه یه نتیجه برسیدکه چطور درموردشون رفتار کنید تا کمترین تنشها ایجاد بشه. با امادگی کامل برید وباهاش حرف بزنیدتا به مشکل نخورید واسه این کار میتونیدمشکلات رو مورد به مورد واسه خودت بنویسی وخوب بهشون فکر کن ودرموردشو مطالعه کنید تا مناسبترین راه حل رو پیدا کنیدوباهمسرتون درموردشون حرف بزنید.خواسته ات رو بهش بگو بدون درگیری وبا احترام کامل اینجوری پذیرش همسرتون بیشتر میشه ومنطقی تر به قضیه نگاه میکنه
    همسرتون هم خیلی سنش پایینه وکمی کار شما سختتر میشه اما حتما میتونید ازپسش بربیاید
    اگه هم بتونید مشاوره برید خیلی خوب میشه.هردوتون
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  5. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    ehsan-71 (دوشنبه 02 تیر 93), ساحل75 (دوشنبه 02 تیر 93)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 دی 93 [ 13:59]
    تاریخ عضویت
    1393-2-11
    نوشته ها
    268
    امتیاز
    1,216
    سطح
    19
    Points: 1,216, Level: 19
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 1,029 در 261 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ازدواج بسبک ایرانی !!!!!
    اول که میگن از طریق سنتی اقدام کن و توی نامزدی به شناخت میرسی
    بعد وقتی توی نامزدی متوجه میشی به هم نمیخورین اگه بخوای جدا بشی میگن رو دختر مردم اسم گذاشتی و دیگه بعد از این نمیتونه با کسی ازدواج کنه و باید باهاش ازدواج کنی وگرنه فلان و بمانی خلاصه به هر زوری که هست این دوتا رو میندازن توی چاه

    بعدش هم که با هم ازدواج میکنن و کارشون هر روز دعواست میگن بچه بیارید تا بهتر بشید و چند تا طفل معصوم دیگه رو میندازن توی همون چاه

    بعد هم که بخاطر بچه نباید از هم جدا بشن و این روند همینطوری ادامه پیدا میکنه و در نهایت زندگی یک مرد و یک زن و دو سه تا بچه نابود میشه و اینطوری چند نفر رو توی همون چاهی گه ساختن زنده بگور میکنن

    راهی (چاهی) که شما در حال رفتن هستی رو برات ترسیم کردم

    خواهشا فردین بازی در نیار و از روی دلسوزی و قهرمان بازی ازدواج نکن
    اگه زندگی خودت بود هیچ ایرادی نداشت ولی اینطوری زندگی کلی آدمو از بین میبری (خودت زنت بچه هات پدر مادرت پدر مادر اون دختر و ...)

    بخدا دوران نامزدی دوران شناخته حالا هم که فهمیدی به هم نمیخورین چرا اصرار داری خودتو بزور پرت کنی پایین دره نکنه فکر کردی اگه با کسی که بهش علاقه نداری ازدواج کنی اونو خوشبخت میکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

    خواهشا 5 دقیقه وقت بذار نوشته های افراد مشابهت که توی این تالار زیاده رو بخون تا برات درس عبرت بشه

    تو برای اینکه اون دختر خودشو نکشه میخوای خودت با دستات خفش کنی

    نمیدونم چی باید بگم

  7. 4 کاربر از پست مفید معاون کلانتر تشکرکرده اند .

    ehsan-71 (دوشنبه 02 تیر 93), eli.e (دوشنبه 02 تیر 93), گل شب بو (دوشنبه 02 تیر 93), شیدا. (دوشنبه 02 تیر 93)

  8. #5
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array
    با سلام

    عنوان تاپیک گویای مشکل شما نیست لطفاً عنوانی گویا تنظیم کرده از طریق گزارش پست ارسال کنید تا تغییر داده شود و سپس تاپیک باز شود


    با تشکر






 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.