موضوع: خیانت شوهر

سلام من 37 سال دارم و15 سال است که ازدواج کرده و دارای دو فرزند هستم 6 ماه است که متوجه شده ام شوهرم به من خیانت کرده است و با دختری از همکارانش رابطه دارد من عکس های وی را با او پیدا کرده ام و این موضوع را به او و مادر شوهرم گفته ام ولی مادر شوهرم مرا دعوت به سکوت می کند و شوهرم نیز می گوید به علت ترس از ابرو ریزی مجبور به ادامه این رابطه است و تا اخر خرداد صبر کنم و او هر روز حتی جمعه ها نیز با ان دختر است و ان دختر از او باج گیری می کند در ضمن هنوز این موضوع را به مادرم نگفته ام زیرا بقیه نیز مطلع می شوند و من نمی خواهم ابرو ریزی شود در این شرایط من چه کار کنم ؟

با تشکر از دوستانی که مرا راهنمایی کردند در جواب اقای پژمان اون خانم می دونه که من از این قضیه با خبرم و شوهرم را تهدید به ابروریزی در محل کارش کرده و از این طریق از او باج گیری می کند و شوهرم را دربست در اختیار خودش گرفته است و از آنجا که محل کار شوهرم هم هست شوهرم مخالف با آبروریزی در آنجاست.و در جواب دوست بعدی باید بگویم که شوهرم بعد از اینکه فهمید من از این قضیه با خبر شده ام اصلا حاضر به صحبت کردن با من نیست و هیچ توضیحی در این خصوص به من نمی دهد .این دختر با شوهرم یک سال دوست بوده و بعد کم کم صمیمی تر شده اند و با هم به شمال رفته اند و در آنجا کار به جای باریک کشیده شده و رابطه جنسی برقرار کرده اند و این دختر بعد از این قضیه روانی شده و مرتب شوهرم را تهدید می کند که اگر خواسته های من را برآورده نکنی در همه جا آبرویت را میبرم وشوهرم از ترس آبروریزی هر چه او می خواهد برایش میخرد و می گوید باید کمکش کنم تا خوب شود و دست از سرم بردارد ضمنا بعد از آن قضیه برای ترمیم به متخصص زنان هم رفته اند ولی باز هم آن دختر دست بردار نیست.من یک پسر یک سال و نیمه دارم و از اواسط دوران بارداری ام متوجه سفر های مشکوک شوهرم به شمال شدم و هر بار اعتراض می کردم می گفت با آقای فلان می خواهیم یک زمین در آنجا بخریم.ضمنا من هیچ مشکلی با همسرم نداشتم و تقریبا احساس خوشبختی می کردم ولی بعد از این موضوع رفتار شوهرم با من سرد شده بود و حتی هیچ تمایلی به رابطه بامن ندارد

با سلام و تشکر از دوستان عزیز : مسئله ای که خیلی آزارم می دهد این است که : معمولا مردهایی که خیانت می کنند وقتی می فهمند همسرشان از این قضیه آگاه شده است به شدت پشیمان می شوند و از همسرشان عذرخواهی می کنند نه تنها قول می دهند ارتباطشان را برای همیشه با آن خانم قطع کنند بلکه با گفتار و اعمال و رفتارشان سعی می کنند این اشتباه بزرگ را به نحوی جبران کنند . ولی همسر من نه تنها از من عذرخواهی نکرده بلکه آثار پشیمانی اصلا در گفتار و اعمال و رفتارش مشاهده نمی شود و با اینکه می داند من این قضیه را فهمیده ام با قباحت تمام به ارتباطش با این دختر ادامه می دهد .

نکته دیگری که به شدت دلسردم می کند این است که من بعد از این قضیه سعی کردم مدتی با محبت با همسرم رفتار کنم و نیازهایش را برطرف کنم تا دیگر به سمت آن دختر نرود . ولی متاسفانه باز هم به رفتار های مشکوکش ادامه می دهد و حتی بعضی اوقات که با مهربانی به استقبالش می روم من را هل می دهد و به اتاقش می رود و در را قفل می کند .

آیا این زندگی ارزش حفظ کردن را دارد ؟

خانم شما همان مینا 36 نیستید ؟
ببین من خیلی روی این موضوع فکر کردم و به نتایجی رسیدم. اما از شما یک سوال دارم . خصوصیات شخصیت این دختر چیست ؟
آیا اینها درست است :
آن دختر جسارت زیادی دارد
بی پروا و نترس است.
از خط قرمزها هراس ندارد و دنبال هیجان و ماجرا است.
در رفتار با شوهر شما بسیار قاطع است و جلوی همسرت کم نمی آورد.
از نظر جنسی بسیار اغواگر است. نمونه اش همان عکس هایی که پیدا کرده ای .
آیا تایید می کنی ؟

با سلام و تشکر از دوستان عزیز : بله – این تاپیک را قبلا دخترم ایجاد کرده بود و من خبر نداشتم . بعدا دخترم این سایت را به من معرفی کرد و من تاپیک مینا 36 را ایجاد کردم .

بله من فکر می کنم همین طور باشد . ولی واقعیت این است که همسرم بعد از فهمیدن من ، هیچ اطلاعات جدیدی به من نداده است و هر چه می دانم را خودم فهمیده ام . مثلا در جیب کتش ، کارت متخصص زنان پیدا کردم و در جیب دیگرش در کاغذی از همان دکتر وقت قبلی به خط خودش گرفته بود . و اصلا حاضر به صحبت کردن با من نیست و تا کوچکترین اشاره ای به این مسئله می کنم می گذارد و می رود .

ولی احتمالا همین طور است چون همسر من بسیار مغرور است و حرف زور را قبول نمی کند و بعضی وقتها می گوید این دختر از من آتو دارد و اگر حرفش را گوش نکنم آبرویم را می برد یا فلان جا می خواست آبرویم را ببرد با هم درگیری پیدا کردیم .

در جواب آقای خاله قزی باید بگویم اتفاقا من هم همین سوال را از او کردم که تا کی می خواهد به این رابطه ادامه بدهد . و او از من خواست یک فرصت 6 ماهه به او بدهم تا ارتباطش را با این دختر قطع کند و خودش میگفت من هم از دست این دختر خسته شده ام و اگر تا پایان این فرصت دست از سرم بر نداشت دوتایی می رویم کلانتری و از دستش شکایت می کنیم .

ولی بعضی اوقات خیلی متناقض رفتار می کند و به من می گوید میخوام با تو تمومش کنم . خلاصه چندان صادقانه با من رفتار نمی کند و همه حقایق را به من نمی گوید . اگر طرف من باشد که نباید اینقدر سرد با من برخورد کند .

بعضی وقتها احساس می کنم در این دو سال که با هم آشنا شده اند بهم علاقه پیدا کرده اند و نمی خواهد به این رابطه خاتمه دهد و بهانه می آورد که این دختر می خواهد آبرویم را ببرد و مجبورم به ارتباطم با او ادامه دهم و نمی داند چه جوری از شر من راحت شود .

می ترسم اگر این موضوع را به مامانم اینا بگم بگوید حالا که آبروی من را برده ای حتما باید از هم طلاق بگیریم و راه بازگشتی برایش باقی نماند . هر چند الان هم مانند طلاق گرفته ها و افراد مجرد دارم زندگی می کنم و هیچ توجهی به من نشان نمی دهد . آیا خوب است یک اتمام حجت جدی هم با پدر شوهرم اینا کنم و بگویم بعد از پایان این مدت دیگر به هیچ وجه نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم و اگر این رابطه ادامه داشته باشد موضوع را به مامانم اینا می گم و از دست این دختر شکایت می کنم . لطفا من را راهنمایی کنید . با تشکر

- - - Updated - - -

با سلام و تشکر از دوستان عزیز : بله – این تاپیک را قبلا دخترم ایجاد کرده بود و من خبر نداشتم . بعدا دخترم این سایت را به من معرفی کرد و من تاپیک مینا 36 را ایجاد کردم .

بله من فکر می کنم همین طور باشد . ولی واقعیت این است که همسرم بعد از فهمیدن من ، هیچ اطلاعات جدیدی به من نداده است و هر چه می دانم را خودم فهمیده ام . مثلا در جیب کتش ، کارت متخصص زنان پیدا کردم و در جیب دیگرش در کاغذی از همان دکتر وقت قبلی به خط خودش گرفته بود . و اصلا حاضر به صحبت کردن با من نیست و تا کوچکترین اشاره ای به این مسئله می کنم می گذارد و می رود .

ولی احتمالا همین طور است چون همسر من بسیار مغرور است و حرف زور را قبول نمی کند و بعضی وقتها می گوید این دختر از من آتو دارد و اگر حرفش را گوش نکنم آبرویم را می برد یا فلان جا می خواست آبرویم را ببرد با هم درگیری پیدا کردیم .

در جواب آقای خاله قزی باید بگویم اتفاقا من هم همین سوال را از او کردم که تا کی می خواهد به این رابطه ادامه بدهد . و او از من خواست یک فرصت 6 ماهه به او بدهم تا ارتباطش را با این دختر قطع کند و خودش میگفت من هم از دست این دختر خسته شده ام و اگر تا پایان این فرصت دست از سرم بر نداشت دوتایی می رویم کلانتری و از دستش شکایت می کنیم .

ولی بعضی اوقات خیلی متناقض رفتار می کند و به من می گوید میخوام با تو تمومش کنم . خلاصه چندان صادقانه با من رفتار نمی کند و همه حقایق را به من نمی گوید . اگر طرف من باشد که نباید اینقدر سرد با من برخورد کند .

بعضی وقتها احساس می کنم در این دو سال که با هم آشنا شده اند بهم علاقه پیدا کرده اند و نمی خواهد به این رابطه خاتمه دهد و بهانه می آورد که این دختر می خواهد آبرویم را ببرد و مجبورم به ارتباطم با او ادامه دهم و نمی داند چه جوری از شر من راحت شود .

می ترسم اگر این موضوع را به مامانم اینا بگم بگوید حالا که آبروی من را برده ای حتما باید از هم طلاق بگیریم و راه بازگشتی برایش باقی نماند . هر چند الان هم مانند طلاق گرفته ها و افراد مجرد دارم زندگی می کنم و هیچ توجهی به من نشان نمی دهد . آیا خوب است یک اتمام حجت جدی هم با پدر شوهرم اینا کنم و بگویم بعد از پایان این مدت دیگر به هیچ وجه نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم و اگر این رابطه ادامه داشته باشد موضوع را به مامانم اینا می گم و از دست این دختر شکایت می کنم . لطفا من را راهنمایی کنید . با تشکر