به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 53
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array

    ***اولين جلسه خواستگاري و اتفاقات در آن شب و بي تجربگي من2***

    سلام دوستان

    امروز اولين جلسه خواستگاري (حضور مادر و خواهر آقا داماد) رو تجربه كردم اصلا فكر نميكردم اينقدر سرعت خواستگاري كردن و قرار خواستگاري گذاشتن و برگزاري جلسه خواستگاري بالا باشه.

    در اين دو سه هفته چند پيشنهاد بوده (سه تا) ولي فكر نميكردم موردي كه آخر مطرح شد(ديشب) اولين مورد باشه كه به جلسه رسمي برسه.

    من ديشب خبر دار شدم مادرم با حضور خواستگار موافقت كرده و امروز قبل از ظهر مادر و خواهر آقا پسر اومدن و من در عمل انجام شده قرار گرفتم ولي برام جالب بود اصلا استرس نداشتم و خيلي عادي و معمولي مثل بقيه مهمون ها برخورد كردم.پذيرايي كردم و...

    حالا دليل تايپيك گذاشتم:

    ميخوام جلسات بعد رو از قبل مديريت كنم تا در عمل انجام شده قرار نگيرم.

    اطلاعات خواستگار

    يك سال از من بزرگتره .

    ليسانس

    شاغل در جنوب كشور

    دوستان اگر سوالي بود جواب ميدم

    در اين موضوع تجربه بيشتر ندارم كه پست جامعي بذارم.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : شنبه 20 اردیبهشت 93 در ساعت 13:01

  2. 4 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    fariba s (شنبه 20 اردیبهشت 93), meinoush (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 20 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وااااااااااااااااااا
    اینم شد اطلاعات دوساعت حرف زدی کل اطلاعاتت همین بودش؟!!!!!

    اول اطلاعات بگیر بیار مطرح کن بعد نظرخواهی کن.بیا ایشونم از بانو مصباح الهدی و فرشته اردیبهشت یاد گرفتن خدا بهمون رحم کنه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    paiize (شنبه 20 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (شنبه 20 اردیبهشت 93), شیدا. (شنبه 20 اردیبهشت 93), صبوری (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    بازم سلام دوستان.
    وااااااااااااااااااا
    اینم شد اطلاعات
    دوساعت حرف زدی کل اطلاعاتت همین بودش؟!!!!!


    اول اطلاعات بگیر بیار مطرح کن بعد نظرخواهی کن.بیا ایشونم از بانو مصباح الهدی و فرشته اردیبهشت یاد گرفتن خدا بهمون رحم کنه
    سلام جناب خاله قزي

    كجا دوساعت حرف زدم؟!

    اگر دوساعت حرف زده بودم كه الان دست پر بودم.

    بذاريد بهتر توضيح بدم شايد اخلاق توصيف كردن جزئيات كه مدت ها از من دور شده باز به من برگرده.

    در تايپيك قبلم با راهنمايي دوستان به نتيجه رسيدم با حضور خواستگار در خونمون موافقت كنم.
    موافقت نكردم .فقط جديدا سريع نه نميگم. ولي ديدم به ازدواج و زندگي متاهلي هم كاملا مثبت نشده .منظورم اينه اشتياق خاصي ندارم.

    در جريان همون تايپيك كه بودم .سه مورد مطرح شد .كه يكيش خود به خود كنسل شد و دوتاي ديگه اش هم(كه پيشنهادشون سابقه شش/ هفت ماهه داشت ) بازم پيشنهادشون تمديد شد ولي به علت فوت يكي از نزديكانم قضيه فعلا منطفي شد.

    ديروز من با دوستانم بيرون بوديم وبعد هم مهمون داشتيم و ...آخر شب مادرم گفت يكي از آشناهامون رو ديده(فاميل دور)وقتي صحبت كردند اون خانوم گفته اگر ميشه براي ديدن من براي پسرشون بيان.
    مادر من هم مخالفت نكرده
    پرسيدم: كي قرار هست بيان؟
    مادرم گفت :نميدونم شايد فردا بياد منم برام مهم نبود بيخيال شدم.(مثل بقيه)چون فكر نميكردم با شرايط الان ما(فوت يكي از نزديكانمون) بيان خونمون.

    صبح طبق معمول بيدار شدم وصبحونه خوردم رفتم سر كار 20 دقيقه بعدش مادرم زنگ زد گفت بيا خونه مهمون داريم (اصلا اينطور دوست ندارم من از قبل براي يك مهموني تدارك ميبينم فك ميكنم خواستگاري مهمتر باشه)

    رفتم مثل مهمون ازشون پذيرايي كردم برگشتم سر كار خودم.
    اونها هم كه ميخواستن برند اومدن محل كار من و نيم ساعتي بودند. بعدم رفتند.

    از مادرم پرسيدم چي گفتند شما چي گفتيد؟ مادرم ميگه به درد ما نميخورن!

    آخه مگه ميشه هنوز آقا پسر نيومده نظر قطعي داد؟؟؟

    من تجربه ندارم..... مادرم چرا؟؟؟؟؟

    فكر كنم اون مدت كه خونه ما بودن از آب و هوا تعريف كردند

    تازه بعداز ظهر مادرم از من مي پرسه يعني ميخواد همسرشو با خودش ببره جنوب؟؟؟

    منم گفتم نميدونم من نه سمت مادرش رو دارم نه خواهرش

    همونطور كه گفتم جلسه استرس زايي براي من نبود يعني اصلا برام مهم نبود حتي مادرم بحثش رو پيش كشيد برام جالب بود بهش فكر ميكنه.

    اگر الان هم تايپيك زدم به خاطر اين هست احتمال قوي جلسه بعد رو داره و اين كه گفتن يك ماه بعد پسرشون از جنوب برميگرده.(احتمال ميدم به احترام خانواده ما اين حرف رو زدند)

    و اما نكته اي كه بايد بگم موضوع ازدواج من مثل مصباح و فرشته جان نيست.چون ايشون و ما از يك طايفه ايم(هر چند تا حالا نديدمشون)و از لحاظ مذهبي. فرهنگي .اقتصادي و خانوادگي در يك سطح.

    فقط در صحبت هايي كه با خواهرش داشتم فهميدم 26 سالشه و يك سال از من بزرگتر ليسانس داره و تصميم نهايي با خودش هست همين...





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...





    ویرایش توسط صبوری : شنبه 20 اردیبهشت 93 در ساعت 17:54

  6. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا وکیلی از دست این دخترای تالار همدردی باید بریم ضریح پنجره فولاد امام رضا دخیل ببندیم ایشالله برای همشون خواستگار بیاد همشون شوهر کنن راحت شیم از تایپیک های خواستگاری

    خوب از یه طایفه باشین و در یکسطح همب ر فرض مثال خانواده ها باشن این خوبه ولی همش نیست باید خودشو ببینی حالا شما کدام شهر هستید؟
    کار ایشون کلا در جنوبه نمیتوانند انتقال بگیرند کلی بیان شهر شما یا اصلا امکانش نیست؟

    گرچه بهش فکر نکن بزار هرووقت خبری شد بیا خبرمون کن
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 20 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    بايد اينجا توضيح بيشتر بدم.

    جناب خاله قزي اونهايي كه از شهر ما ميرن جنوب دو حالت داره يا همسرشون رو هم با خودشون ميبرن (مرخصي كمتري دارن) يا يه مدت اونجا هستن يه مدت مرخصي.


    واما مشكل من

    چرا مادرم من اينطور برخورد ميكنه مگه يه قرار يك ساعته چي بود؟؟؟

    اينها كه با هم غريبه نيستند؟؟؟

    آناليز من هيچ چيز منفي نشون نداد.

    ممكنه از اين كه من بخوام ازدواج كنم اين حس بهش دست داده؟؟؟

    من كه كلا نگراني هاي خودم رو گذاشتم كنار .اگر تا ديروز فكر ميكردم فقط تا دو تا كوچه نهايتا تا دو تا خيابون اونورتر ميرم (بعد ازدواج )الان هر جاي ايران كه بگن برام مهم نيست.

    يكي ديگه از خواستگارهام هم بازم يه شهر ديگه است كه 4 ساعت فاصله داره وحتما اونجا بايد زندگي كنم اگه قبول كنم.





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  10. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 20 اردیبهشت 93), paiize (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکچیز را خودمانی بهت بگم تجربم میگه 4تا آبجی دارم همشون ازدواج کردن.

    اگه دومورد یکسان بودن یکی نزدیک توی شهر شما و یکی با فاصله دورتر حتما اونی که نزدیک خانوادت هستش انتخاب کن این حرف من را الان کامل متوجه نمیشید بانو وقتی ازدواج کردی و توی دوران متاهلی بطور کامل درک میکنید که منظورم از بیان این نوشته چی بوده.

    ولی اگه شرایطش خوب بود حتما بهش فکر کنید.درضمن به مادرتان هم اطلاع بدید بهتره از این به بعد شما را بیشتر در جریان امور قرار بدن حتی اگه بخواهید 100% جواب منفی بدید
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. 2 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 20 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (شنبه 20 اردیبهشت 93)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    268
    Array
    سلام صبوری جان
    توهم تاپیک هات شماره دارشده ها!!! منم می خوام آیا من در ازدواج سخت گیرم 3 را بذارم!!! نترسین!!! شوخی کردم!!!

    البته آقای خاله قزی تا باشه از تاپیک های خواستگاری!!!!ان شاالله این قدر رونق خواستگاری زیاد بشه که همه بیان از این تاپیک ها بزنن!!!

    ببین من الان اگر درست مشکلت را آنالیز کرده باشم موارد زیر هست:
    1)نظر مادرت
    2)محل زندگی آینده ات
    3)نحوه برگزاری جلسه اول که با توجه به روحیاتی که ازت پیدا کردم(که از خیلی جهات شبیه من بودی )اگر دوست داری سوالاتت را مشخص تر بپرس تا راهنمایی های بهتری بگیری.
    4)شناختی که از خانواده اش داری و...
    درسته؟
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  14. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), فرهنگ 27 (شنبه 20 اردیبهشت 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  15. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 30 فروردین 96 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-6-10
    نوشته ها
    834
    امتیاز
    8,579
    سطح
    62
    Points: 8,579, Level: 62
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 171
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    785

    تشکرشده 2,768 در 697 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    97
    Array
    سلام مصباح جان.

    تمام گزینه هایی که گذاشتی درسته.

    ولی اول دوست دارم در مورد برخورد احساسی مادرم بهم کمک کنید من خودم باید متحمل برخورد منطقی با این موضوع ( به جای مادرم) بشم .

    آیا من باعث این برخورد احساسیم یا نه؟





    • اعلام حضور براي ختم قرآن در ماه رمضان سال1435قمري


    http://www.hamdardi.net/thread-32764.html


    خداوندا؛هدایتم کن تا به این باور برسم؛
    که جواب برخی دعاهایم؛
    «صبر» و «انتظار» است ...






  16. 2 کاربر از پست مفید صبوری تشکرکرده اند .

    khaleghezey (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    268
    Array
    سلام صبوری جان

    خب پس اول در مورد برخورد مادر باید صحبت کنیم و احساساتشون.
    خدا کنه دوستان بیان اینجا در این مورد بیشتر راهنمایی کنند!!! چون من هم با این موضوع درگیری دارم.
    تا آنجا که می دانم شما با مادرت خیلی وابستگی داری.منم همین طور البته.

    یه چیزایی هست که نباید سخت بگیری و طبیعیه.یعنی همه مامان ها دارن!اتفاقا اگر سخت بگیری وضع بدتر میشه.
    مثلا مادر من هم خیلی نگرانی می کنه و مثلا یه بار به من گفت زیاد منو بغل نکن.تو بری من چه کار کنم؟

    خب من در این موقع فکر می کنی چه برخوردی کردم؟

    گفتم خیال کردی من ازدواج کنم از دست من راحت میشی؟ تازه اول مشغولیتته!!!
    یه شوخی های کردم که خندش گرفت.

    گفتم حالا مامان من که غذا به خوبی و خوشمزگی شما بلد نیستم درست کنم تو یواشکی درست کن بیار پشت در بذار منم جلوی همسرم می ذارم می گم خودم تنهایی درست کردم!!! :دی

    و خیلی چیزای دیگه را به شوخی گفتم.مامانم هم کلی خندش گرفت.بعدش حس کردم مامانم خیالش راحت شد.

    یک بار هم من به مامانم گفتموقتی من ازدواج کنم هر روز میام خونتون!!!

    مامانم گفت هر روز زیاده.
    گفتم نخیر.هر روز !!! آقای فلانی (خواستگار اون موقعم)از من پرسید و من هم گفتم هر روز!!!

    مامانم ناراحت شد و گفت هفته ای فقط یک بار.

    منم تو شوخی گفتم حالا می بینی هر روز میام!!!
    مامانم گفت در را روت باز نمی کنم!
    منم گفتم با کلید در را باز می کنم!!! مامانم گفت:قفل در را عوض می کنم. منم گفتم با خودم نردبان میارم!!! : ))))

    خلاصه تو چشماش دیدم که خیالش راحت شد که من اگه ازدواج کنم ازشون جدا نمی شم و...

    بعد صبوری جان می دونی چیه؟

    مامان ها خیلی نگران ازدواج دختراشون می شن.وقتی خواستگار میاد استرس می گیرن و...
    اون موقع ها منم استرس دارم ها ولی نشون نمی دم و به مامانم دل داری می دم.البته مامانم هم مثلا نشون نمی ده ها!ولی من می فهمم.
    اون موقع با مامانم شوخی می کنم! مثلا تو شوخی می گم: مامان نگران نباش بالاخره یکی یک لحظه عقل از جاش می پره میاد و منو انتخاب می کنه!اصلا غصه نخور!
    یا یک روزی دیدم سفره حضرت رقیه انداخته و من و مامانم دعا می کردیم. شنیدم که مامانم زیر لب گفت خدایا ازدواج دخترم...

    گفتم مامان فکر نکن برای ازدواج خودم دارم دعا می کنما!!! برای همسر آیندم دارم دعا می کنم که بیشتر از این اذیت نشه و منو پیدا کنه!!! تو هم برای ازدواج او دعا کن و گرنه که من حالم کنار شما خیلی خیلی خوبه و هرچی دیر تر بهتر!ولی خب دیگه اونم گناه داره!!!برای اون نگران باش!!! نه برای من!!! :دی

    ببین اینا را که با مامانم شوخی می کنم بهش این حس دست می ده که قرار نیست منو از دست بده و منو همیشه داره.اتفاقا بعضی وقت ها نگران میشه که بعد ازدواجم من بچه ننه بازی در نیارم!!!!

    یا وقتی که جواب منفی می دم و مامانم ناراحت میشه یه جوری از دلش درمیارم و دلایلم را یه جوری می گم که این طوری نشه که یعنی من نظر شما را قبول ندارم!که خودش هم قبول کنه و از من ناراحت نشه!!!

    می بینی منم خیلی باید هوای مادرم را داشته باشم.
    خیلی شده که از بعضی خواستگارام عصبی شدم ولی بروز ندادم.چون می دونستم مامانم هم ناراحت میشه.بعضی وقتها تنهایی گریه کردم.ولی جلوی مامان بابام خندیدم.و مثلا خواستگار یک برخورد بدی داشته یا... من اونو به یک نکته طنز تبدیل کردم تا اونا فکر کنن من برام مهم نیست و...

    خلاصه عزیزم همه مامان ها همین طورن!!!

    به نظر من اینکه تلاش کنی همیشه دل مادرت شاد باشه و از مساله ازدواجت ناراحت نباشه و اینو ببینه که برای تو مساله حادی نیست و چقدر راحت باهاش برخورد می کنی(در صورتی که در حقیقت شاید برات حاد هم باشه ها) خیلی از ناراحتیش کم میشه.نگرانیش کم می شه.پیش خودش نمیگه که دخترم از اینکه تا الان مجرد مونده ناراحته و غصه بخوره.یا نکنه این قدر ازدواج براش مهم باشه که بعدش ما را فراموش کنه و...

    منم شهر دور را برای تو پیشنهاد نمی کنم و خودم هم هرگز چنین چیزی را نپذیرفتم!!!

    صبوری جان هوای مادرت را داشته باش.بدون خدا مزد اینو بهت می ده.
    البته شاید اشتباه بگم ها! تو خودت تصمیم بگیر.

    ولی من اگه جای تو بودم وقتی می شنیدم که خواستگارم قراره منو ببره یه شهر دیگه و یکمی ناراحتی مادرم را می دیدم می رفتم پیش مامانم و می گفتم من بدون اجازه شما اصلا از این خونه پامو بیرون نمی ذارم.فکر کردن می تونن منو از مامان عزیزم جدا کنن!!!
    بعد ببین مادر چی می گه.ممکنه بگه.نه عزیزم تو باید برای آیندت خودت تصمیم بگیری و خیلی به من فکر نکن و...
    یا ممکنه بگه.آره دخترم چه کاریه.نرو یه شهر دیگه.

    در صورت اول مادرت خودش بهت اجازه داده.پس بعدا خیلی روی این مساله حساسیت نشون نمی ده.
    در صورت دوم هم که اجازه نداد.به نظرم دیگه تو هم به اون آقا فکر نکن و بگو چشم ولی حسی که به مادرت می ده خیلی خوبه و سعی می کنه تو خواستگارای دیگت به بعضی چیزها گیر نده و...
    در هر دوصورت برای مادرت خوبه.

    اینو فکر نکن که تو باید متحمل برخوردهای منطقی باشی.و ...
    این وظیفه ماست که همیشه هوای مادرمون را داشته باشم.و از این موضوع باید خوشحال باشی!!!

    خوشبخت بشی عروس خانوم آینده


    - - - Updated - - -


    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : یکشنبه 21 اردیبهشت 93 در ساعت 18:23

  18. 3 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 23 مرداد 94), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), صبوری (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    251
    Array
    سلام صبوری جان ، ببخشید دیر آمدم، شوهرم(جناب آقای درس) نذاشتن به موقع برسم ورگرنه دختر بیخیال و بدقولی؟

    پست اول و دومتو خوندم ، ماشالله چقدرم متناقض بودن!!! اولی اطلاعاتش خیلی بالا بود ، از زیادی اطلاعات نمیدونستم چه جوابی بهت بدم پست دومی هم که باز هرچی اولی جزییات توش به قرینه معنوی حذف شده بود ، تو دومی با ریز ترین جزییات گفته شد!

    حالا نمیدونم درست متوجه شدم یا نه ! اما چیزی که تو این دو سه پستت متوجه شدم و مینویسم باقیش انشالله تایم بعدی

    شما الان سوالت اینه که با حس مادرتون مشکل دارین ؟؟؟
    یعنی سوالت اینه که چرا اینقدر روی خواستگار با وجود آشنا بودن حساس هستن؟
    یا اینکه تو میخوای بدونی که دروجود خودت اینو میبینی که بری شهرستان زندگی کنی یا نه ؟
    یعنی میخوای بدونی تحمل دوری خانواده رو داری یا خیر؟


    حالا من نمیدونم حساسیت مادرتون از چه لحاظی شما رو نگران کرده؟ مثلا اگه بتونی مثال بزنی خوبه!
    چون من فکر میکنم حساسیت های مادرانه در خصوص ازدواج دختران هم خیلی زیاده ، هم طبیعی! (جا داره اینجا یک مادر بیاد جوابتو بده که مادر نشدی ورگرنه میفهمیدی چراااا اینقدر نگران دختر عزیزشونن)

    من فکر کنم برداشتم این باشه ، گویا مادرتون بخاطر شهرستانی بودن خواستگارتون حساس هستن!

    خب اول اینکه همه مادرها یا بهتر بگم اصلا خانواده ها در مورد شهرستانی بودن خواستگارها حساس هستن دیگه ، اینکه طبیعیه!
    مادرتون شاید دوست نداره دخترشون ازشون جداا بشن ، بهرحال به اندازه سنتون باهم زندگی کردین! هیچوقت از همدیگه دور نبودین !

    و اینکه چه فرقی داره خواستگار آشنا و غیر آشنا ، کلا همه مادرها روی ازدواج دخترانشون حساس هستن ! دوست دارن دخترشون بهترین انتخاب و داشته باشه!

    حالا من در اونجا نبودن نمیدونم واکنش مادر و حالاتشون چگونه بوده، با این دوخط هم چیز زیادی نمیشه فهمید اما شاید در اینجا مادرتون خواستن به شما بفهمونن که آشنا بودن این خواستگار نباید شمارو نگران کنه، شما میتونی هر تصمیمی بگیری! یا مثه یک خواستگار غریبه باهاشون برخورد داشته باشی. (یعنی تمام معیارهاتو بررسی کنی بدون هیچ نگرانی از جانب فشار فامیلی بخاطر آشناییت.)

    درکل سعی کن مادرتو درک کنی و به ایشون حالا( با عمل یا گفتارت) نشون بدی که قرار نیست دیگه وقتی ازدواج کردی بری از پیششون و دیگه نیای پیششون حتی اگه انتخابت یک خواستگار شهرستانی باشه!
    شما میتونی با مواردی که تو این سایت خوندی بهشون بگی نباید زیاد در مسله ازدواج هم اونقدر سخت گرفت که ازاون ور بوم بیوفتیم:) مثلا فقط بخاطر شهرستانی بودن یک خواستگار که نباید ردشون کرد؛ باید سایر موارد هم مورد بررسی قرار داد.

    درمورد شهرستانی بودن خواستگارتون و قبول کردن شما:


    خب برای این قضیه باید بخودت نگا کنی ، شرایط و بسنجی !
    همیشه نمیشه گفت این قضیه خیلی بده؛ و باید حتما رد کنی.
    ا
    باید ببینی مثلا خودت حاضر هستی از موقعیت شغلی الانت دست بکشی.
    یا اینکه آیا میتونی بدون خانواده خودت در یک شهر دیگه زندگی کنی
    میزان وابتسگیت به خانواده ات چقدره ، میزان وابستگی خانواده ات به شما چقدره.
    از نظر فرهنگی چقدر خانواده اون آقا با شما فرق دارن(مثلا خودت خوندی حتما دیگه بعضی خانوم ها میاین مینویسن اینقدر متفاوتیم که حتی زبان همدیگرو نمیفهمیم)

    یک مثال از یکی از فامیل های خودمون برات میزنم ، که البته ایشون بسیار هم به خانوادشون وابسته بودن ، اما الان کاملا هم خوشبختن:

    "" دختر عمه ام بسیار به خانواده اش وابسته بود از اونور خانواده هم بهش وابسته بودن! و زمانی که شوهرش از یک شهر دیگه اومده بود خواستگاریش خیلی بنده خدا اذیت شد، و خیلی شرط و شروط و قبول کرد، شوهر عمه ام خیلی هم روی دختراشون حساس بودن و شروط زیادی داشتن!

    حتی بخاطر شهرستانی بودن اینها دوسال باهم نامزد که بودن بهیچ عنوان اجازه نداشتن تا زمان عروسی محرم بشن! و محدودیت های زیادی براشون قایل شده بودن که تمام اینهارو دامادشون قبول کرده بود!

    از آخر اقای داماد بعد از اینکه از هفت خان رستم گذشت با دختر عمه ام تونست ازدواج کنه و برن زیر یک سقف ! شهر محل زندگیشونم شهر اقای داماد انتخاب شده بود.
    تو اون شهر دختر عمه ام کاملا تنها بود یعنی هیچ دوست یا فامیلی از خودش نداشت.فقط فامیل شوهر.

    اما دختر عمه من جز خوشبخت ترین دخترای فامیلمونه! هم شوهرش واقعا مرد خوبیه ، هم خانواده بسیار محترم و خوبی دارن!
    اینقدر خانواده شوهرش خوب بودن که روز عروسی همه حسرت همچین خانواده شوهری و داشتن (من موقع عروسیشون فکر کنم 13 14 سالم بود، قشنگ یادمه که همه خانوم های فامیل میگفتن به به عجب پدر شوهری داره ، چقدر عروسشو دوست داره ، اون یکی از کار مادر شوهر تعریف میکردو..... داستانی داشتن ها همه حسودیشون گل کرده بود)"""

    خلاصه میخوام بهت بگم همیشه هم ازدواج با یک نفری که تو یک شهر دیگه هست بد نیست! من اینا رو گفتم چون نمونه ی زندگی های شکست خورده اش و که تو این تالار داری میبینی و میخونی حالا منم یک نمونه خوب برات تعریف کردم . یعنی این مسایل نسبیه ، نمیشه حکم قطعی ای براش داد!

    بنظرم بیشتر مهم اینه که شما با توجه به مقالاتی که تو این سایت خوندی و اطلاعاتی که بدست آوردی ، شناخت کافی از معیارهای خودت بدست بیاری و بتونی خوب شخصیت جناب خواستگار و خانوادش بشناسی و بررسی کنی ببینی چقدر با شخصیت شما وخانوادتون منطبق هستن. در نهایت هم توکل بخدا انشالله انتخابت درست بوده و بری زندگیتو بکنی.

    شهرستانی بودن و نبودن مهم نیست ، مهم اینه که تو از زندگیت چی میخوای ، و انتخابت و براساس خواسته ات و معیارت داشته باشی!
    ممکنه یکی باشه تو شهر خودتون اما ازنظر شخصیت به شما نخوره ، اما یکی باشه تو شهر دیگه ای اما اکثر معیارهایی که شما مدنظرت بوده و داشته باشه، خانواده خوبی داشته باشن و آدم خوبی باشن، اونوقت بخاطر شهرستانی بودن رد صلاحیت باید بشن؟ (البته بازم خیلی نسبیه ، خودتم باید ببینی چقدر میتونی تو یک شهرستان دیگه بدون خانوادت زندگی کنی ، چون بازم خانواده شوهر هرچیم خوب باشن خانواده خود آدم نمیشه.)

    اما بنظرم شهرستانی بودن و نبودن مسله ای نیست که کلا بخوای بدون بررسی بیشتر خواستگار و نپذیرین و رد کنین.
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : یکشنبه 21 اردیبهشت 93 در ساعت 18:44

  20. 3 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), مصباح الهدی (یکشنبه 21 اردیبهشت 93), صبوری (یکشنبه 21 اردیبهشت 93)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.