موضوع: ماندن و تلاش برای ساختن رابطه یا رفتن ؟

مدت بیش از یکسال در یک رابطه ی جدی به قصد ازدواج بودم ، طرف مقابل من شخصی است که صفات خوب ِخیلی زیادی داره ، مهربون و مسوولیت پذیر ، اهل کار و برنامه ریزی ،دلسوز و متعهد .
ما خیلی زیاد به هم علاقه داریم ولی طی این مدتی که گذشت به دفعات پیش اومدکه همدیگه رو رنجوندیم ،این رنجش ها از اختلافات خیلی جزیی ناشی میشد ، یعنی بر سر مفاهیم اساسی اختلافی با هم نداشتیم هیچوقت ،شاید بخاطر تفاوتهای خانوادگی یا فرهنگی ،چیزهایی که به نظر من نمیومد به چشم اون میومد و برعکس ...
البته از علاقه مون کم نشد ولی باعث شد خیلی انرژی از ما گرفته شه، الان ایشون فکر میکنن درست‌ترین کار قطع این رابطه ست ، با اینکه هردو خیلی داریم عذاب میکشیم ،من خیلی اصرار کردم که تلاش کنیم از نو درست کنیم همه چیز رو ،ولی ایشون به این علت که از نظر مشغله کاری هم در شرایط سختی به سر میبرن ،میگن که دیگه کشش رابطهدر اون چارچوب قدیمی رو ندارن و از توانشون خارج هست ،میگن که آدما عوض نمیشن و تغییر دادنشون نه درست هست و نه امکانپذیر ، من اما میگم تغییر نه ،گذشت و اصلاح ایرادهامون ،
الان خیلی درمونده شدم ،به نظرم رابطه مون انقدر خوب و محکم بوده که ارزش جنگیدن رو داره ولی ایشون از نظر روحی و جسمی در شرایط بحرانی به سر میبره ، از زمان دادنهم که حرف میزنم فایده ای نداره ، شاید بیشتر ازمن آسیب دیده باشه تو این مدت ، نمیدونم باید چی کار کنم ، لطفا منو راهنمایی کنید

سلام دوست عزیز به انجمن خوش امدید
لطفا اول سن خودتون و طرف مقابلتون رو بفرمایید. بعد هم برای اینکه مطمئن بشیم آیا شما دختر هستید و طرف مقابلتون پسر یا برعکسه؟

از صحبتهاتون مشخص بود که شما هنوز خیلی زیاد به ایشون علاقه دارید و علاقه ایشون کمتر شده که باید ریشه یابی کرد چرا این طور شده.
دو مورد از مواردی هم که منجر به اختلاف بین تون شدند رو لطفا مثال بزنید که مطمئن بشیم واقعا جزئی بودند و فقط از نظر شما جزئی نبودند

نوشته اصلی توسط بابک 1369

سلام دوست عزیز به انجمن خوش امدید
لطفا اول سن خودتون و طرف مقابلتون رو بفرمایید. بعد هم برای اینکه مطمئن بشیم آیا شما دختر هستید و طرف مقابلتون پسر یا برعکسه؟

از صحبتهاتون مشخص بود که شما هنوز خیلی زیاد به ایشون علاقه دارید و علاقه ایشون کمتر شده که باید ریشه یابی کرد چرا این طور شده.
دو مورد از مواردی هم که منجر به اختلاف بین تون شدند رو لطفا مثال بزنید که مطمئن بشیم واقعا جزئی بودند و فقط از نظر شما جزئی نبودند

ما هردو همسن و 30 ساله هستیم ، من دختر هستم،
علاقه ی من به ایشون اصلا کم نشده ، ایشون بقدری منو دوست داشتند و خالی از عیب و ایراد و ایراد بودم ،که با همه وجودشون محبت میکردند و اون دلخوریهایی که پیش آمد،خیلی بهشون ضربه خورد چون فکر میکردند چرا باید بازتاب خوبیهاشون اونجر و بحثها باشه ، در صورتیکه اصلن به عمد نبود ، و هیچوقت من در جر و بحث ها شروع کننده نبودم ، فقط چون همدیگه رو درست نمیشناختیم و وارد مرحله شناخت شده بودیم ،پیش میومد،البته این تصور من هست

واقعن الان یادم نمیاد درست که اختلافها بر سر چی بوده ، ولی مثلا من حرفی رو میزدم به قصد دیگه ای و ایشون برداشتشون جور دیگه ای میشد یا برعکس

- - - Updated - - -

نوشته اصلی توسط شیدا.

اگر اصرار داره که بره و شما هم همه راههای پیشنهادی را گفتی و باز می گه می خوام برم، به زور که نمی شه نگهش داشت.

بذار بره. فقط حواست باشه رابطه را کامل کامل کامل قطع کنی. کورسوی امید یا منبع انرژی براش نذار.
بذار جای خالیت و نبودنت را قشنگ حس کنه.

وقتی با تمام وجود دید نیستی، شاید برگرده.
وقتی هم برگشت دیگه بهش میدان بازی نده. هر فکری می خواسته تا حالا بکنه کرده، خواستگاری و رسمی کردن رابطه را مطرح کن.
نذار وقتت و عمرت پای این رابطه های بی هدف بره.

اما اگر رابطه را نصفه نیمه قطعی کنی و گاهی زنگی و اس ام اسی و تقویت روحی و ... باشه،
جسته گریخته از شما انرژی می گیره تا نفر بعدی را پیدا کنه و کامل ترکتون کنه.
پس کامل قطعش کن. خیلی هم جدی و قاطعانه باهاش حرف بزن و خداحافظی کن.
ناله و جلب ترحم و دلتنگی و ... نکن. قوی باش تا حسرت منبع قدرت و انرزیی را که از دست داد بخوره.

................................

شیدا ایشون از اول نگفتن که میخوان برن ، ولی در حقیقت خواستشون این بود که همه محبتی که تا امروز توی رابطه داشتن رو میخوان حذف کنن از رابطه ، یه چیزی مث اینکه سرخورده شده باشه ، من هم گفتم نمیشه ، یا مث قبل یا اصلارابطه ای نباشه ، چون خیلی دارم ادیت میشم ، ولی واقعا نمیتونم فکرش رو کنم که بدون تلاش از کسی که انقدر برام عزیز هست جدا بشم ، ایشون هیچوقت در هیچ موردی کم نگذاشتند برای من ، ولی واقعا ناراحتیهای پیش آمده دو طرفه بود و یک سری از اونها به خاطر شرایط بد زمان و مکان پیش اومد ،

نوشته اصلی توسط شیدا.

منظور از محبتی که قراره حذف بشه چیه؟

طبق خواست ایشون رابطه قراره چه شکلی بشه؟ و به چه هدفی؟

یعنی همه ی صمیمیت ها حذف شه ، نمیدونم دقیقا یعنی چی ، فقط تکرار میکنن که حاضر نیستن برگردن به اون شرایط گذشته ، خیلی چیزها به مرور تغییر کرد ، من متوجه این تغییرها بودم و گاهی سوال پرسیدم اما ایشون میگفت چیزی تغییر نکرده فقط چون خسته س به همه کارهاش نمیرسه و ...
منظورشون مثل یک دوست صمیمی هست ولی عشقی در کار نباشه ، فکر میکنم همچین چیزی ، که خوب از عهده ی من خارجه ، ولی چیزی که هست اینه که من نمیتونم تمام شده ببینم همه چیز رو چون دارم میبینم خودش هم حالش خوب نیست و روزای بدی رو میگذرونه ، به من گفت که خورد شده خودش و احساسش

ممنون ، ولی در مور اونها مثل اینکه مشکل بر سر تصمیم ازدواج بود ، شخص مقابل من تا قبل از اون دلخوریها به حدی مشتاق بود و همه ی هدفش برای ازدواج در آینده ود ،که البته شرایط مالی ما اجازه سرعت بخشیدن به قضیه رو نمیداد و اتفاقاتی که هر از چند گاهی پیش میومد دلسردمون میکرد ، شما فکر میکنین هیچ راهی وجود نداره که بشه قانعش کرد که از نو شروع کنیم همه چیز رو ؟
اگه رهاش کنم که بره یه دوست و یه انسان رو از دست دادم ، یعنی علاوه بر عشقم ، اونها رو هم از دست دادم

آقای توجیه عزیز ، من الان هم همین کار رو کردم ، قطع ارتباط ، ایشون به من گفتن که عکس العمل آدمها در شرایط خاص مهمه براشون و به نظرشون اینها ذاتی هست ،مثلا عکس العمل در یک شرایط بحرانی ، خب ایشون همیشه خستگیهاش رو با من در میون میگذاشت ، همینطور بود ، ولی الان تصمیم گرفته که اجازه نده اون روزها تکرار شه و برای همینانقدر مصمم هست، اینم بگم که قبلا یه شکست احساسی بزرگ داشتن ،البته من هم داشتم ،ولی فکر میکنم شاید نگرانن که باز همونطور ضربه بخورن ، نقل قولهایی که از ایشون میکنم واسه این نیست که امیدوار شم یا نا امید ، مینویسم تا بپرسم هنوز امکانش هست بتونم کاری انجام بدم؟ اونم در شرایطی که از علاقه ی ایشون نسبت به خودم مطمئن هستم