به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    49
    Array

    روزنه ای نیست!

    اینجا تاریک است. وقتی که حتی خورشید طلوع می کند و آسمان آبی است. رنگ چشمهایم همیشه تیره می ماند و نگاهم گره می خورد بر عقربه های گیج و منگ و چقدر تنهام....
    هستی اما من تنها می مانم وقتی که دور می شوی از دستهایم و من دست تکان می دهم برای کسی که دوستش داشتم و او نیز.. اما امروز دیگر جایی ندارم و هیچ صدایی نیست. چقدر آسان می شکنم وقتی که مرا به زمین می کوبی و شعر می خوانی.. تو مشقهایت را خوب می نویسی و من قربانی می شوم. کاش هیچ وقت آنها را خوب نمی نوشتی من پاداش کدام درس کتاب فارسی توام که اینگونه رنگهای مرا با شادمانی جوهری می کنی و خوب می دانم که فردا مرا در حیاط همسایه خواهی انداخت و همسایه هم با چاقو تکه تکه ام خواهد کرد. نمی دانم سراغم را می گیری یا سعی در نوشتن مشق خوب دیگری می کنی تا هدیه ای دیگر... آه که چقدر تنهایم..
    جای دستهایت روی پوستم مانده، کبود شده و حرفهایت سرم را می خورد چه خوب شد که گوشهایم را گرفته بودم اما می ترسم می ترسم که مبادا همان لحظه که گوشهایم را گرفته بودم از عشقت می گفتی به من و نمی دانم شاید مثل چند لحظه پیش و چند لحظه پسش با سخت ترین جملات روحم را می سوزاندی!!! نمی دانم فقط گوشهایم را گرفته بودم و دستهایت را می دیدم که تکان می خورد و تکان می خورد . شاید شعر می گفتی برای اشکهایم وقتی که می لرزیدم و شاید نه شاید مسخره ام می کردی که چه احمقانه به پای شکنجه هایت می نشینم ...
    تو در نگاهت هیچ چیز نبود و من با نگاهم به دنبال همه چیز می گشتم. مرا می کشیدی می کشیدی و من نمی آمدم. انگشتهایم شکست ولی رهایشان نمی کردی نه از روی عشق که از روی نفرت می فشردیشان. انگشتهایم آه انگشتهایم، همانهایی بودند که برایت شعر می نوشتند و نوازشت می کردند. همانهایی که می گرفتیشان از روی محبت... آه انگشتهایم درد می کند....
    چقدر سخت است تنهایی و چقدر سخت است که فراموش کنی کسی را که در تو می روید و مرا خرد می کند...
    چقدر سخت است تنهایی وقتی که هستی و وقتی که می بینمت روبه رویم، کنارم، اما می دانم که نیستی، با من نیستی ... چقدر سخت است وقتی که به انتظار می نشینم و تو بی توجه رد می شوی چقدر سخت است که باور کنم هستی اما نه همیشه و نه برای من ..
    چقدر سخت است سخت..
    همین که فرصتی شد یاد من باش ...

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,878
    سطح
    100
    Points: 308,878, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: روزنه ای نیست!

    سلام روزن
    خوش اومدی به كلبه همدردی و میان اعضای صمیمی آن.
    وقتی می خوانم نوشته هایت را، :
    نوشته هایی كه در نیمه شبی چنین اندوهگین در فضای ناشناخته و مجازی منتشر می شود، جایی كه مطمئن نیستی كه چه كسانی می خوانند و چه بازخوردهایی می دهند.
    متوجه می شوم كه احساس نامطلوبی به شدت گلویت را می فشارد.
    وای از این احساس؛

    كه گاه چنین به اوج می كشناند ما را ، نقطه بی وزنی عشق. آنجا كه یك لحظه اش بالاتر و والاتر از كل هستی می بینیم.
    و گاه ما را به پائین می كشاند. بغض در گلو مانده و اشكهای خشكیده در چشمانمان.
    و این بی كفایتی احساس، همیشه دردسر ساز ماست


    ای كاش این عقلمان دست كودك احساسمان را در این پستی و بلندیهای پیچیده آدمی رها نمی كرد.
    كه نه شاهد خنده مستانه او و نه افتادن و شكستن او بودیم.


    ای كاش عقلمان دست احساس را می گرفت و در مسیر خواسته هایش و تحت كنترل به ارضاء می رساند. حتی به اوج عشق. لیكن هرگز رهایش نمی كرد تا به هر كجایی به طور خودكار كشیده شود.

    آری سختی ها را عقل ما درك می كند وقتی كه احساسمان در هم می شكند.

    باید كه عقل پا در میانی كند.
    و احساس را دست بگیرد. نه برای همیشه ، بلكه تا آن وقتی كه احساس از كودكی به در آید. و به راحتی با هركسی كه شكلات و لبخند مهمانش می كند، ‌نرود،‌ به دخترك احساس باید گفت كه زیورالات قیمتی خود را با هیچ لواشك خوشمزده ای عوض نكن.
    تو می توانی خود به انتخاب خود و بر اساس مدیریت فكر خود،‌لذت هر لواشكی را بچشی و بچشانی ،‌ چون تو غنی هستی، و بی نیاز. چون سرمایه داری....

    آری وقتی كودك احساس، سرمایه خود را به راحتی و با قیمتی اندكی به دیگران می سپارد، دنیا با همه فراخی،‌و روز با همه روشنایی اش،‌برایمان تنگ و تاریك بدون روزن می شود.

    اما كودك احساس ،‌باز هم می تواند سر در آغوش عقل غمخوار بگذارد.
    هیچ وقت دیر نیست كه این كودك را بازنوازی كنیم.
    اكنون وقت آنست كه خودمان و با منطقمان ،‌این كودك احساس را بازنوازی كنیم. لمس كنیم، و در او زمزمه های امیدوارانه و انرژی بخش زمزمه كنیم.
    چرا دوباره سرزنشش كنیم.
    و حرفهای مایوسانه به او بزنیم
    چرا با سرزنش او را باز هم بیازاریم.
    حالا كه این كودك احساس اذیت شده است،‌ انصاف نیست كه خودمان نیز برایش مرثیه بخواینم و اشكش را باز در آوریم.
    بیاییم كودك احساس را در آغوش كشیم و معذرت بخواهیم از او كه :با بی توجهی او را رها كردیم و پرتگاه را نه به او نشان دادیم و نه حفاظ گذاشتیم ، و نه دستش را گرفتیم.
    اما اكنون او را در آغوش می گیرم. نه زندانی می كنیم ، نه ....
    بلكه به او می آموزیم كه ارزشش چیست و این كودك احساس باید چگونه انتخاب كند كسی را كه ارزشش را دارد.
    آری اینجا دیگر دنیا بزرگ و نورانی است.
    نیازی به هیچ روزنه ای نیست ، چه باشد چه نباشد.
    چون هوای آزاد همه جا را پر كرده است و كودك احساسمان لبخند زنان در دامان منطق و عقل آرام گرفته است. و لبخند شادی و امید بر لبانش نشته است.
    دیگر احساسمان بهانه هیچ كس و هیچ جایی را نمی گیرد. او می داند كه بی نیاز و رها است. و هر وقت بخواهد می تواند نیازهایش را در سایه مدیریت منطق و عقل پاسخ گوید.

  3. 4 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (جمعه 03 مهر 88)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: روزنه ای نیست!

    کودک احساس من، یک روز دستانم را در کوچه ای سرد رها کرد و گریخت... نمی دانم کجا رفت نمی دانم چرا رفت، اما دلم لرزید و از آن پس دیگر دستهایش را به من نمی دهد.
    می خواستم خطی ممتد بکشم از خودم تا او، تا همانی که دوستش دارم اما او همیشه در لابه لای سطور دفترش مخفی می شود و من نمی توانم پیدایش کنم. او از من فاصله دارد و من از او، و نمی داند که من دیگر نمی بینمش همانطور که در چشمهایم نشسته بود. او را نمی بینم و نمی خواهم که ببینم.
    او احساس مرا مچاله می کند و بعد دستهایش را می شوید و می رود تا به کارهایش برسد. (خیلی منظم و دقیق)، من زیر گامهای بی توجهی اش خرد شده ام و او گوشی تلفنش را دیر جواب می دهد یا زود خداحافظی می کند و من پشت هجوم بوق بوق سیم ها می مانم و او به کارهایش می رسد!
    زندگی من خروار خروار عشق بود که اکنون خروار خروار، اشک و آه شد. آه که نمی دانم چطور دوستم داشتی، به یاد ندارم، فراموش کردم آن لحظه هایی را که لحنت بوی عشق می داد و وای که چقدر گیجم، کاش به یادم می ماند، کاش فراموش نمی کردم کاش کاش کاش...
    کاش یادم می ماند برق نگاهت را، آه راستی در کتاب بریدا نوشته بود که چشمهایت برق می زند، من برق چشمهایت را می دیدم اما چرا الان چشمهایت مات و سرد نگاهم می کنند؟! پس کجاست روزنه ای که در عمق چشمانت از خورشید گواهی می داد و من که زاده تابستان بودم با خورشیدت مأنوس شده بودم. چرا زمستان شدی؟؟ چرا فصل من نیستی؟
    کاش که محکم شوم و روی پایم بایستم و عصای بودنت را کنار بگذارم می خواهم خودم باشم هر چند که زیر آوار خوش باوری هایم مدفون شده ام می خواهم خودم باشم هر چند که خسته ام و توانی ندارم می خواهم فراموش کنم که زمانی دوستت داشتم و نگاه کنم دوباره به تو و شاید امید تازه ای بیابم و شاید نه!
    شاید تو را نمی شناسم و باور کودکانه ای است که از قبل می دانستم که تو همراه من می شوی!! چقدر ساده خودم را گول می زدم و به تو لبخند می زدم و تمام دنیایم را زیر پایت می نهادم.. آه که چقدر بچه گانه دوستت داشتم و چقدر بچه گانه نگاهم می کردی که معصومیت نگاهت را با هیچ گنجی عوض نمی کردم ولی افسوس که ای کاش کمی بزرگتر از الان بودم و بعد عاشق می شدم...
    همین که فرصتی شد یاد من باش ...

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: روزنه ای نیست!

    وقتی که دور از تو می نشینم، صدای نفسهایت نت های ترانه ای است که سالیان دراز در آرزوی ساختنش بودم. چرا نگاهت از خشمگین شدن نمی هراسد و چرا من کسی هستم که از رویش عبور می کنی تا به مقصد برسی..
    آرزویم دور دستهایت پیچ خورده همان گیاه سبزی که آبش ندادی و خشک و ترد بر زمین می ریزد و می روی و نمی بینی. چقدر دوست داشتم کنارت بنشینم و موهایم را نوازش کنی و چقدر دوست دارم هنوز!
    کدام لحظه هایت برای من است بگو تا همان لحظه را قاب بگیرم و در سرتاسر سرای تنهایی ام بکوبم تا ببینمت که با من بودی و دلم نسوزد که چرا نیستی. آه که چقدر بودنت را دوست دارم وقتی که دستهایم را می گیری و نه از خودت و نه از من که از ما می گویی. ای وای که چقدر خسته ای...
    من لحظه لحظه درد می کشم و سخنی نمی گویم مبادا خوابت را نیمه کاره رها کنی.. من درد می کشم درد چشمهای بسته ات را و دستهای خالی از نوازشت!
    دوستت دارم می دانی، برای همین است که یک لحظه بودنت را می پرستم و نبودنت را عزادار می شوم. حتی وقتی که هستی از فکر نبودنت بی تابم و دلتنگ..
    مرا ببخش که دیوانه ام مرا ببخش که دلم می گیرد و دل تنگ می شوم دل تنگ خنده هایمان ...
    شعر زیبایت را برایم می خوانی می دانم و این صدای نفسهای توست در من، که مرا وادار به نوشتن می کند ای کاش چشمهایت را باز می کردی و مرا به کنارت فرا می خواندی .. ای کاش دستت را می گشودی تا زیز سرم بگذاری اش و ای کاش صدایم می کردی..
    همین که فرصتی شد یاد من باش ...

  6. کاربر روبرو از پست مفید روزن تشکرکرده است .

    روزن (دوشنبه 18 شهریور 87)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 تیر 90 [ 15:16]
    تاریخ عضویت
    1387-6-09
    نوشته ها
    320
    امتیاز
    7,275
    سطح
    56
    Points: 7,275, Level: 56
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    627

    تشکرشده 673 در 178 پست

    Rep Power
    49
    Array

    RE: روزنه ای نیست!

    می دانم که دوباره باید از نو شروع کنم و این پرسش را مدام در ذهن خسته ام از تو می پرسم «با من شروع میکنی؟» و می هراسم که در پاسخم سکوت کنی..
    دوباره بیدار نشسته ام و در تنهایی ام حسرت خوابی را می خورم که تو را آرام می رباید و از من می دزدد. کاش خواب بودم تا به راحتی تو را در بر می گرفتم و به هر چه هست و نیست می نازیدم...
    کاش می توانستی بفهمی که چقدر بودنت آرامم می کند حتی اگر چشمهایت بسته باشد و از من روی گردانیده باشی. فقط می خواهم که مرا در هراسم باقی نگذاری و سکوت نکنی. من به شنیدن آوای زیبایت معتادم. مرا امیدی به رهایی نیست..


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اصرار به برقراری رابطه در روزهای اول عقد
    توسط sahar1990 در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 مرداد 93, 21:12
  2. ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود
    توسط ARAM-ESH در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 16:33
  3. دیگه دلم با زندگیم نیست و فکر جدایی هر روزم رو پر کرده
    توسط JJ1234 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 تیر 91, 10:35
  4. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.