به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:12]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    454
    سطح
    9
    Points: 454, Level: 9
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از آینده......

    سلام.بنده دختری هستم 22 ساله یک دوستی 5 ساله که با هم قول ازدواج داده بودیم داشتم طی این 5 سال کلی خیانت دیدم از نوع بد هم دیدم ولی بچه بودم و دوسش داشتم بخشیدم بعد دیگه واقعا یک روز احساس کردم من واقعا نمیتونم بدی هاشو فراموشش کنم و جدا شدم کلی هم بد و بیراه به من گفت تهمت زد و از این جور حرفا......هر دو سه هفته ای تهدیدم میکرد میام به بابات میگم ابروتو میبرم خودمو میکشم عذاب وجدان بگیری.......
    طی این جدایی حتی من اونو با کسی هم دیدم هیچ عکس العملی نشون ندادم خودش شب اش اس ام اس داد اره فک و فامیلامون بود و اینا من جواب ندادم........بالاخره من خیلی دوسش دارم ولی زندگی با اون میشه بدبختی واسم......(الان چند ماهی هست جدا شدیم)
    خواستگاری دارم خوبه پسر خوبه مشکل من اینه که من راجب گذشته ام هیچ حرفی با ایشون نزدم فقط گفتم یک دوستی یک ماهه داشتم ......ولی ایشون تعریف کردن که دوستی چندین ساله داشتن ولی جدا شدن.....من واقعا احساس میکنم با این اقا عشق واقعی رو میتونم تجربه کنم فعلا در مرحله اشنا شدن هستیم مامان من و مامان اون اقا فقط در جریان هستن
    من از اینده ام میترسم اونو چطوری کامل فراموش کنم؟ اون دردسر درست نکنه واسم وقتی بفهمه.....
    این اقا از گدشته من با خبر نشه؟ واقعا میترسم تروخدا کمک کنین.....( اخه شنیدم میگن که از گذشته خود با خواستگار خود هیچ حرفی نزنین لزومی نداره ادم گذشته اشو تعریف کنه)
    ممنون میشم منم مثل خواهر کوچک خودتون کمک ام کنین.

  2. کاربر روبرو از پست مفید hhh111 تشکرکرده است .

    roze sepid (جمعه 25 مرداد 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 فروردین 98 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1391-9-10
    نوشته ها
    485
    امتیاز
    9,513
    سطح
    65
    Points: 9,513, Level: 65
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,478

    تشکرشده 1,276 در 407 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام
    نمیشه همیشه اینو گفت که لازم نیست از گذشتتون به خواستگارتون چیزی بگین. برای بعضیا روابط همسرشون تو گذشته خیلی مهمه و حتی یکی از معیاراشون برای انتخاب همسره. پس نگفتنش یه جور فریبکاری توی ازدواجه. در مورد شما نظر شخصیمو میگم که اگه جات بودم این قضیه رو میگفتم. چون اولا 5 سال زمان کمی نیست و نمیشه به راحتی انکارش کرد و احتمال اینکه یه جوری از قضیه مطلع بشن هست. دوم اینکه میگی اون پسر تهدیدت کرده که به پدر و مادرت میگه. پس خیلی آدم نرمالی نیست و ممکنه بازم تهدیدت کنه. اونوقت یا باید همیشه با ترس و لرز زندگی کنی یا اینکه مجبور بشی قضیه رو بگی که اصلا جالب نیست چون از اول نگفتی... البته خب این امکان هم در نظر بگیر که ممکنه به خاطر این قضیه رابطتون بهم بخوره ولی از اونجایی که خودشون رابطه ی دوستی داشتن تو گذشته بعید میدونم. اینا فقط نظر من بود امیدوارم خودت بهترین تصمیمو بگیری...

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 بهمن 92 [ 02:12]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    454
    سطح
    9
    Points: 454, Level: 9
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون سارا جون .....الان مشکلی که واسم ایجاد شده جدیدا این هست که سر و کله دوست پسر قبلی ام پیدا شده یه روز تهدید میکنه که خودمومیکشم دیگه منو نمییینی عذا وجدان میگیری و از این چرت و پرت ها من هم جواب میدادم
    الان اس ام اس داده وسیله هامو بیار تا الان هرچی واست خریدم منم میارم
    نمیدونم جی کار کنم بخدا تمام تن میلرزه میترسم گوشیمم خاموش کنم
    هر شب از دمه درمون رد میشه من دیگه واقعا نمیخوامش دست از سر منم بر نمیداره اه هر چند وقتی پیداش میشه
    نمیدونم وسیله ها رو دم یا گوشی کلا خاموش کنم
    ترو قران کمکم کنییییییییییییید گیر ادم نفهمی افتادم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.