الان که دارم مینویسم مادرشوهرم و خواهرشوهرم اینجان.شوهرم با یه برادرش چند ماهیه قهرن.اونم بخاطر اینکه اون به پدرمادرش بی احترامی کرد و شوهرمم زدتش.امشب ما افطاری دعوتشون کرده بودیم و اون داداششم اومد.به شوهرم سلامم نکرد.وقتی داشت میرفت بلند خداحافظی و تشکر کرد اما شوهرم اصلا محلش نذاشت.وقتی رفت مادرش نشست یه گوشه و باهامون حرف نمیزد.وقتی شوهرم گفت چیه با دادوبیداد شروع کرد که اون مهمانت بود و چرا اینطوری برخورد میکنی و...
شوهرم عصبی شد.خواهرشم حقو به مادرش داد.پدرشم شروع کرد به حرف زدن.یه دفعه شوهرم پا شد دست باباشو گرفت از خونه انداختدش بیرون.اونم یه نفرینی کرد و رفت.بعدش شوهرم شروع کرد به زدن خودش.اونقدر خودشو زد که سرش و صورتش ورم کرد.یه ساعت فقط افتاده بود.الان تازه بلند شد رفت بیرون.من چه خاکی به سرم بریزم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شوهرم آخرش کار دستم میده.
- - - Updated - - -
شوهرم الان تنها رفته بیرون.گوشیشم نبرده.دارم سکته میزنم.
وسط دعوا به مادرش گفت چرا از وقتی ازدواج کردم اینطوری باهام برخورد میکنین.من ازتون راضی نیستم.اونم برگشت گفت منم ازت راضی نیستم.نمیدونم ما چی براشون کم گذاشتیم.نمیدونم اشکال کار کجاست.نمیدونم.فقط میدونم زندگیمونو جهنم کردن.
ناگفته نماند اونا همشون همیشه با هم دعوا دارن.چدر مادرش.پدرش با اون 2 تا داداش دیگش.همیشه.من اولین بار تو زندگیم چنین دعواهایی رو اونجا دیدم.و اونا مدعی هستن که شوهرم با ازدواجش با من بهشون بی احترامی میکنه.
نمیدونم.واقعا الان گبجم.گیج گیج...........
علاقه مندی ها (Bookmarks)