به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 40
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    22
    Array

    Eh S نامزدم تصمیم گرفته ترکم کنه...

    سلام دوستان
    بذارید براتون شرح حالم رو بگم شاید بتونم از راهنمایی های خوبتون استفاده کنم.
    ما سه سال است که صیغه محرمیت خوندیم و رسما نامزدیم. به دلیل مشکلاتی که داشتیم از جمله ورشکستگی مالی نامزدم که دو سه ماهه بعد از آشناییمون رخ داد ما نتونستیم عقد کنیم و زمان گذشت و گذشت و شد سه سال. من دانشجوی دکترا و همسرم فارغ التحصیل پی اچ دی از خارج از ایران و بیزینس من در ایران هست. مسایل بین المللی اقتصادی و تحریمها مزید بر علت شدن و کسب و کار ایشون با مشکل اساسی مواجه شد. من از یک طرف تحت فشار خانواده بودم که سرنوشت زندگیت چی شد از یک طرف دوستش داشتم و از یک طرف دیگه ای هم کم کم از اینکه هر بار تلاش کرد با شکست مواجه شد و هی گفت امروز و فردا و پس فردا کلافه شدم. شبانه روز سر کار بود و حتی یک اپسیلون وقت آزاد برای من نداشت. من هر ماه نصف حقوقمو به اون می دادم ( یکسال و خرده ای این کار را کردم بعد دیگه ادامه اش ندادم) هیچ وقت با هم نرفتیم تفریح، ارتباطمون خلاصه شد توی دیدارهای توی منزل و تلفن و اس ام اس. من شروع کردم به اینکه پس چی شد؟ چرا گفته های تو با عملکردت نمی خونه چرا مدام زمان ازدواج را عقب می ندازی چرا به من توجه نمی کنی؟ چرا برای من وقت نمیذاری؟ چرا هیچی برای من هدیه نمی خری؟ چرا چرا چرا... کار به جایی رسید که دیگه من شک کردم به عمد داره نقش آدمای بیزی و بی پول را بازی می کنه... گفت متهمم می کنی به کلاه برداری و دروغ گویی؟ گفتم به هر حال سه سال فرصت خوبیه که خودت را بخوای نشون بدی و نتونستی... خلاصه یکی اون بگه ده تا من جواب بدم گذشت این ماجراها و از عید مشکلات در حال حل شدن هست. و دیروز به من گفت که من هیچ خاطره خوبی از تو در این سه سال ندارم و نمی تونم با کسی زندگی کنم که توی سختی های زندگی خودش مقابل من قرار می گیره و با من می جنگه. گفتم من یک دختری بودم که تازه وارد زندگی تو شده بودم. می خواستم بشناسمت و بهت تکیه کنم ولی اینقدر شرایط بغرنج بود این مدت که نتونستم بهت اعتماد کنم که تو بتونی همسر حوب و پدر خوبی باشی... اون گفت من تمام مدت غر زدم و اون علاوه بر مشکلات کاریش با منم جنگیده!
    من گفتم کدام دختری سه سال بدون اینکه تو یک قرون پول خرج کنی یا براش وقت بذاری و بهش محبت کنی با تو می موند؟ گفت من شاید کم کاری کرده باشم اما دیگه بیش از اون توان نداشتم اما تو می تونستی مهربان تر باشی و نبودی. بعدم رفت چک نوشت چک را گذاشت روی میز و لباسشو پوشید که بره من برداشتم چکش را پاره کردم گذاشتم پاره هاشو توی کیفش. بهش گفتم بهت تا حدودی حق می دم. خلاصه کلی سعی کردم گارد نگیرم جواب سردیشو بدم و این بار بذارم اون شکوه و شکایت کنه. قهر کرد نگام نمی کرد باهام حرف نمی زد. گفت به حرفات فکر می کنم ازت بدم میاد. گفتم طبیعی هست همه گاهی این حس را به طرف مقابلشون پیدا می کنن. گفت با بابا تماس بگیر بگو رابطه ما تمام شده. گفتم خودت باید این کار را بکنی و بهشون اطلاع بدی من خبر بیار و ببر تو و اونا نیستم. گفت دوستت ندارم ما دیگه به هم نامحرمیم. فقط نگاهش کردم و سکوت. از من کناره گیری کرد بهش گفتم اجازه می دی کنارت بشینم؟ گفت بله! نشستیم بدون هیچ حرفی و بدون اینکه لمسش کنم خیلی عادی با هم فیلم نگاه کردیم شام خوردیم و همه چیز با سر سنگینی اون. هر بار نگاهم کرد لبخند زدم. آروم شد. و برگشت شهر محل کارش. گفت سر تصمیم جدایی هستم ولی چشماش همون چشمای عاشق همیشگیش بود. به زبان گفت بر نمی گردم ولی من برق عشقو توی چشمش دیدم و نمی تونم اینکه گفت دوستت ندارم را باور کنم. حالا اون رفته و من تصمیم گرفتم سکوت کنم. همون چیزی را که این رابطه را توی این سه سال سر پا نگه داشته بود را ازش دریغ کنم تا احساس کنه دلش برای من و حرفای به قول خودش صد من یک غاز زنونه ام تنگ شده. نمی دونم اونطوری که ماجرای دعوا رو مدیریت کردم و نذاشتم با قهر پاشه بره از خونه و بهش میدون دادم تا هر چی دلش خواست بگه و شکایت کنه و آروم بشه و بعد بره اشتباه بوده یا نه و اینکه الان تصمیم راسخ دارم سکوت کنم و بذارم دلش تنگ بشه برای همون چیزی که ازش انتقاد می کنه درسته یا نه. ممنون می شم نظراتتون را برام بنویسید دوستان:)
    ویرایش توسط مهرانا9 : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 00:14

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    22
    Array
    اوووم یعنی هیچ کس هیچ نظری نداره یا اینکه این نوشته هم مثل زندگی من عجیب غریبه و مورد توجه کسی قرار نمی گیره...
    حرف نزدن باهاش برام خیلی سخت و دردناکه اما حسم بهم میگه باید یه مدتی ازش ببرم. نمی دونم می ترسم اوضاع خراب بشه و توی این مرحله سکوت خوب نیست و توجه بیشتر می خواد. ولی وقتی اون میگه سر حرف جدایی هستم یعنی من اینقدر بی ارزشم که دیگران بخوان منو از زندگیشون بندازن بیرون؟ چرا باید بهش اصرار کنم؟ یا چرا باید بیشتر بهش توجه کنم؟ مگه کار خوبی کرده که مورد توجه قرار بگیره؟ این فردا هر اتفاقی که بیافته باز می دونه اگر دم از جدایی بزنه به هر خواسته غیر عادلانه ای داره می رسه! چرا اون باید از زنی که بهش توجه نمی کنه و براش وقت نمیذاره انتظار اینو داشته باشه مثل مادر 60 ساله اش توی پروسه سخت زندگی باهاش همدردی کنه؟ مگر دوره نامزدی برای شناخت نیست؟ چه تصویری از خودش توی این مدت به من نشون داده؟ ورشکستگی، دوری، بی توجهی هر کدومش می تونه یک زندگی چندین و چنر ساله را نابود کنه چه برسه به یه زندگی که تازه جوونه زده بود. حتی بهمون روزگار مهلت نداد یه حلقه دست هم کنیم!!! همه منو به عنوان یک دختر مجرد می شناسن! خانواده ام خیلی خدایی هوامو داشتن! پذیرفتنش! گفتن خدا بزرگه! کرد خوبی هست. هزار نکته خوب داره و مشکلات گذراست. اما الان در میاد به من میگه تو برای من کم گذاشتی! جسمم، روحم، پولم، خانواده ام، همه و همه را طوری مدیریت کردم که انگار که شوهرم هست این آدم! از وقتی توی زندگیمه مثل زن متأهل حواسم به گفتار و رفتار و پوششم بوده در حالی که چندین و چند خواستگار داشتم. به همه گفتم متاهل هستم! همه کارها و مسئولیتها را به تنهایی به دوش کشیدم و الان درد داره حرفاش... واقعیتش اینه که خودم شهامت جدایی نداشتم اما الان که اون مطرحش کرده چرا روی احساسی که بی دریغ به پاش ریختم و قدر ندونست پا نذارم؟این حق من بوده و هست که زندگیش برای من شفاف باشه! حقمه برام وقت بذاره! حقمه بهم توجه کنه! خوب حالا که نکرده بذار ببینم کی بیشتر از دست میده با پاشیدن این رابطه...
    ویرایش توسط مهرانا9 : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 15:09

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 اردیبهشت 04 [ 19:10]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    18,736
    سطح
    86
    Points: 18,736, Level: 86
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    117
    Array
    دوست عزیز

    به نظر من شما کار اشتباهی کردید که اجازه دادید سه سال در یک رابطه غیر رسمی و بصورت عقد موقت باشید این کار جسم و روح یک زن رو نابود می کنه.

    مدت شناخت و آشنایی نباید خیلی کوتاه باشد و نه خیلی طولانی مانند شما؟!

    این کار نیازمند مدت زمانی مناسب برای آشنایی است مانند نوزادی که نباید کمتر از 9 ماه در شکم مادر باشد و نه بیشتر از آن!؟

    این نامزدی طولانی متاسفانه باعث فرسایش روح و جسم شما ونامزدتون شده.

    نحوه آشنایی تون و نظر خانواده ها نسبت به این رابطه چیست؟

    3 خصوصیت خوب ایشون و 3 خصوصیت بد ایشون چه هست؟

    اگر از ایشون بپرسند 3 خصوصیت خوب شما و 3 خصوصیت بد شما را چه رفتارهایی بیان می کند؟

    لطفا بیان کنید آیا در این مدت رابطه جنسی هم داشته اید؟
    ویرایش توسط sanjab : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 15:42

  4. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    taraneh89 (سه شنبه 11 تیر 92), بهار.زندگی (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    22
    Array
    ما هر دومون جزء نخبگانیم متاسفانه.... درد همه رو درمان می کنیم اما در درمان درد خودمون آخر بی کفایتی هستیم... الان دیگه بعد از سه سال گذشت زمان بالای سی سال هستیم و پدر و مادر هر دومون سنشون بالاست سعی کردیم هیچ فشار مالی بهشون نیاریم هر دومون مستقل از خانواده زندگی می کنیم. هیچ کدوممون کسی نداشتیم بتونیم روش حساب کنیم. وقتی بر می گردم به زندگیم نگاه می کنم می بینم همیشه یا درس خوندم یا کار کردم! اونم همینطور! می خواستم بعد عاطفی زندگیمو باهاش سر و سامان بدم... اما احساسم اینه دست و پای بیهوده زدم... دوستش دارم اما توی این شرایطی که هر چی صبر میکنم نه تنها بهتر نمیشه هر روز بدتر از دیروز میشه ... از دست خودم عصبانی هستم!!!! چرا مثل یک ادم بی دست و پا باور داشتم عشق ارزش جنگیدن داره! چرا به یه چیز منقرض شده ای به اسم تعهد و وفاداری معتقدم؟ چرا اینقدر خلم که فکر می کنم میشه کسی را بی دریغ دوست داشت و اون ادم نابودت نمی کنه!

    - - - Updated - - -

    مرسی از نظرتون
    1. آغاز آشناییمون در یک کنفرانس علمی داخل کشور بود.
    2. سه خصوصیت خوبش: مهربان است. جذاب است. با خانواده من خیلی عالی رفتار میکنه. شخصیتش توی خونه بسیار خوب است. با من توی کارهای خونه همکاری می کنه.
    3. سه خصوصیت بدش: مغروره. بیش از اندازه طبیعی کار می کنه. جزئیات کارهاشو پنهان میکنه و میگه ادم فقط نتیجه را اعلام می کنه اونم وقتی مطمئن باشه.
    4. خانواده هامون صد در صد موافق هستن.
    5. بله ما با هم رابطه داشتیم ولی این چیزی نیست که کسی توی موقعیت من بخواد به خاطرش بقیه زندگیشو با مردی بگذرونه که می گه از من خاطره خوبی نداره! من بالای سی سالمه الان و به عنوان یک دختر مجرد می توانم سرپرستی یک دختر بچه را از بهزیستی بپذیرم و زندگی خانوادگیمو اونطوری تعریف کنم.

    - - - Updated - - -

    خصوصیتهای خوب من از نظر ایشون: زیبایی، موقعیت شغلی خوب، استقلال
    خصوصیتهای بد من از نظر ایشون: با صدای بلند فکر کردن، تهمت زدن، غر زدن مداوم

    بله دقیقا این وضعیت به خاطر طولانی شدن فرسوده کرده هر دوی ما را... شاید فقط برای من سخت نبوده که هیچ تازه برای اون سخت تر بوده... اون در طی این سه سال بیشتر موهای سرش سفید شده... مچ دستاش دردناک شده... شبها نمی خوابه... روزها همه اش جلسه است... هر وقت زنگ می زنم وسط یک جلسه است میذاره صداشونو بشنوم... در تمام این مدت نه اینکه فقط به من نرسیده به خودشم نرسیده! نه لباس درست و حسابی خریده نه سفر انچنانی رفته نه با دوستاش بیرون رفته

    - - - Updated - - -

    والا من از بچگی توی مغزم کردن ادم نباید نامردی کنه در حق دیگران... چطور می تونم چون این ادم پول نداره و ورشکست شده از زندگیم بندازمش بیرون؟!!! نمیشه اگر اینطور باشه دیگه نمی تونم اسم ادم روی خودم بذارم اما خوب وقتی میگه از من هیچ خاطره خوبی نداره... یعنی وجودم آزاد دهنده است! پس بهتره من نباشم دیگه! چرا باشم که بخواد بندازه بیرون منو از زندگیش...:(:(:confused:

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array

    نامزدم تصمیم گرفته ترکم کنه

    سلام دوست عزیز
    نامزد شما خیلی هم شما رو دوستدار شما هم او را خیلی دوستدارید فقط بخاطر مشکلات مالی که برایتان به وجود امده کمی دچاره دوری شدید به نظر من زیبایی و جذاب بودن جزو خصوصیات نیست مهربانی همکاری صداقت پشتکار اینها خصوصیت هستن دوست من شما کمی احتیاج به وقت دارید تا ارام شوید و کمی هم احتیاج دارید یکی بهتون مهربونی کنه حرفهای عاشقانه بهتون بگه نازتونه بکشه فقط همین درسته شوهرتون ورشکسته شد ولی با این وجود داره تمام تلاش خودشو برای یک زندگی مناسب میکنه و تمام مدت در جلسه سر کاره به قول خودتون وقت برای خودشم نمیذاره فقط به فکر ایند است و داره با تمام وجود سعی شو میکنه اینکه نذاشتی با قهر بر خیلی کار خوبی کردی اینم که سکوت کردی خوبه چون بالاخره دم اخر کمی ازش دلجویی کردی ولی اون چون از شما که تمام فکر اونو پر کردیید و فقط فکر ایندتونه توقع نداشته برای همینه دوباره این جمله رو گفته که پای حرفم هستم منتظر بوده شما اعتراض کنید و بگید دوسش دارید واینکه این کارو نکنه .بنظرم اگه زنگ زد خیلی معمولی باهاش صحبت کنید انگار نه انگار که اتفاقی افتاد و بدونه قرور مثل یک دختر 14 ساله ازش بخواید قربون صدقتون بشه بعد میبیند که بسیار اروم میشد
    ویرایش توسط niloo1 : سه شنبه 11 تیر 92 در ساعت 17:58

  7. کاربر روبرو از پست مفید niloo1 تشکرکرده است .

    mercedes62 (جمعه 28 تیر 92)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    25
    Array
    این که در گذشته اشتباه کردید و رابطه رو درست مدیریت نکردید و به ازدواج نکشوندید بحث گذشته است و این که بخواید با همون مدیریت قبلی باز هم رابطه رو ادامه بدید اشتباهه
    مردها تو رابطه تعهد امیز موفق تر عمل میکنند تا رابطه ایی که این همه طولانی شده باشه و مسئولیت پذیریش خیلی بیشتر از یه رابطه نرمال باشه
    برای رفع بحران حال نه سکوت کنید نه التماس کنید رفتارهای نرمال داشته باشید خودتون باشید و بهش اجازه فکر کردن بدید .. مردها گاهی نیاز دارند تو تنهایی با خودشون فکر کنند و با دوستانشون مشورت کنند و تصمیم بگیرند بهش این فرصت رو بدید
    نه با سکوت کردن با معمولی و نرمال رفتار کردن ..

  9. 4 کاربر از پست مفید hamrahi تشکرکرده اند .

    taraneh89 (سه شنبه 11 تیر 92), toojih (پنجشنبه 13 تیر 92), بهار.زندگی (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام نیلو جان ممنون از نظرتان چشم من سعی خودمو می کنم ذهنم رو مثبت نگه دارم انشاا... که بتونم از پس تحمل درد شنیدن حرفاش بر بیام. کاش واقعا اینطوری باشه که می گی و هنوز منو دوستم داشته باشه. چون حتی اگر با من بمونه اما دوستم نداشته باشه و یا من دوستش نداشته باشم از نظر هر دومون رابطه ام ون تموم شده... دوستم به نظر من جذاب بودن یک ویژگی مهمه در ایشون. زن اگر مردش به نظرش جذاب نباشه خوب چشمش دنبال اونی خواهد بود که جذاب بدونتش مرد اگر زنش را زیبا و جذاب ندونه منظورم زیبایی ظاهری هست همیشه چشمش دنبال اونی هست که از زنش زیباتره. نمی دونم شاید با شما موافق نباشم که جذابیت نمی تونه ویژگی مثبت باشه. نظر شخص من اینه اینکه ظاهر عادی می شه و آدم ویژگیهای معنویش مهمتر از ویژگیهای ظاهریش هست و ... همه اش حرفه. من آدمم اونم آدمه و ما دیدیم توی این جامعه که این ایده ال گرایی ها راه به جایی نبرده. مگه این همه مرد و زن نیستن که به دیگرانی غیر همسرانشون به چشم خریدار نگاه می کنند؟
    دوست محترم خانم یا اقای همراهی باور بفرمایید ما هم نهایت تلاشمونو کردیم که بشه وارد حیطه ازدواج رسمی بشیم توی این مدت اما نشده به هر دلیلی حالا. ببینید من و ایشون شاید حتی بیشتر از یک زن و شوهر رسمی به هم تعهد قلبی داشتیم. من نه وقتش نه انرژیش و نه تمایلی به کسی غیر اون نداشتم و ندارم و اونم متقابلا همینطور بوده تا الان. من یک آدم مشغول و پر دردسرم برای خودم اونم همینطوره. توی این شلوغی های زندگیمون اینطوری نیاز عاطفیمونو تأمین می کردیم تا از پا نیافتیم. درسته که نشده ازدواج رسمی داشته باشیم ولی خدا رو شکر توی این سن و سال منحرف هم نشدیم، در عوض تونستیم بچسبیم به بقیه زوایای زندگیمون. اینا همه اش قراردادهای اجتماعی هستن مثلا فرض بفرمایید بیش از 1400 سال از ظهور اسلام گذشته و مردم ایران چیزی حدود 100 سال است که شناسنامه دار شدن و تولد و ازدواجهاشونو به این شیوه که ما امروزه می بینیم ثبت می کنن. حرف من این است پس تمام آن سالهای قبل که وقایع ازدواج و طلاق و تولد با ریش سفیدی و توشتن پشت جلد قران و ... حل و فصل می شده مشکل خاصی وجود داشته؟ ایشون به من گفته اگر بخواهیم جدا بشیم من شما را عقد می کنم و طلاق می دم و مهریه شما رو پرداخت می کنم تا لازم نباشه با ساختار اجتماعی فعلی بجنگی...

  11. 2 کاربر از پست مفید مهرانا9 تشکرکرده اند .

    shabe niloofari (چهارشنبه 12 تیر 92), toojih (پنجشنبه 13 تیر 92)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 10 اسفند 92 [ 21:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-06
    نوشته ها
    119
    امتیاز
    724
    سطح
    14
    Points: 724, Level: 14
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 76 در 56 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    23
    Array
    سلام
    چون بحث به حاشیه کشید نشه از اصل موضوع فقط میگم مگه تا حالا زنی رو ندید که زیبای ظاهری چندانی نداره ولی با مرد خوشتیپیه ازدواج کرد و الان بدونه هیچ مشکلی زندگی میکنن مهم اینه که به دل طرف مقابله بشینه همون علف به دهن بزی خشمزه بیاد از اون نظر گفتم ویزگی نیست.این جمله اخر که نوشتی بازهم نشونه علاقه به شماست چون دلش نمیاد شما رو نگران پریشان ببینه و نمیخواد با مشکلات جامعه بجنگی اون از شما فقط بازهم حمایت میخواد لطفا از حمایت کردنش خسته نشید.میشه بگید چند روز قهر هستین و تو این روزها تا حالا ازش پیغام داشتید یا نه و اینکه تا حالا طولانی ترین قهرتو چند روز بوده

  13. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array
    سلام

    دلایلی که تو پست اخرت برای رابطه رسمی نوشتی رو زیاد قبول ندارم.اینکه از نظر شخصیتی جوری بودین که بهم تعهد داشتین خیلی خوبه.اما همین مشکلاتی که باش امروز سروکار داری یه درصدیش بخاطر همین غیررسمی بودنه.

    ببین رابطه شما شترگاوپلنگ بوده.نه زن و شوهری کامل بوده.نه در حد یه نامزدی ساده مونده.مثلا ببین چی نوشتی:

    گفتم من یک دختری بودم که تازه وارد زندگی تو شده بودم. می خواستم بشناسمت و بهت تکیه کنم ولی اینقدر شرایط بغرنج بود این مدت که نتونستم بهت اعتماد کنم که تو بتونی همسر حوب و پدر خوبی باشی
    یعنی تو این 3سال تو میخواستی بشناسیش.

    و جواب نامزدت:

    اون گفت من تمام مدت غر زدم و اون علاوه بر مشکلات کاریش با منم جنگیده!
    روشنه،صمیمیت و عشق و ارامش تو رابطه شما نبوده.اگه رسما زن و شوهر بودین حتما توصیه های متفاوتی میشنیدی.اینکه به چه شیوه ای محبت رو ایجاد کنی.

    اما الان نامزدی و نمیشه بهت گفت چرا از نظر روحی ساپورتش نکردی؟چون جواب میدی میخواستم بشناسمش.اما از طرف دیگه میگی چرا اون منو ساپورت نکرده؟

    ازدواج رسمی حداقل تکلیف ادمو با خودش روشن میکنه.دیگه قضیه شناخت کنار میره و همراهی میاد وسط.

    حالا به نظر من یه خورده به خودتون زمان بدین تا اروم بشید بعد به یه مشاوره حضوری برید.مسلما هردوتون ایرادا و بی مهارتی هایی داشتین.یه متخصص خوب (نه زپرتی) بهتون یاد میده چطور با هم رفتار کنید.و با مشاوره هایی که میکنه میفهمه مناسب هم هستین یا نه.تو این مورد نفر سوم (به شرط اینکه کار بلد باشه) خیلی کمک میکنه.دلخوریای هردوتونو میشنوه،به شکل مناسب به فرد مقابل انتقال میده.و راه حل میده.بعد 3سال می ارزه این روشم امتحان کنید.

  14. 4 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    sanjab (سه شنبه 11 تیر 92), taraneh89 (سه شنبه 11 تیر 92), مسافر زمان (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (چهارشنبه 12 تیر 92)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 آبان 92 [ 23:37]
    تاریخ عضویت
    1392-4-10
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 101 در 50 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نیلو جان منظورم از زیبایی و جذابیت همون حکایت علف و بزی هست که شما گفتید. شاید شما ایشون را ببینی یا منو ببینی فاکتورهای کلاسیک زیبایی را نبینی مطمئنا ولی خوب برای هم اوکی بودیم. نه بعد از اینکه رفته فقط تماس گرفته که بگه رسیدم و نگران نباش. دیگه زنگ نزده ایمیل نزده اس ام اس هم نداده. 2 روزه که رفته. منم یکبار زنگ زدم فقط یه 5 دقیقه صحبت کردیم همین. ما بیشترین زمان قهرمون که اصلا حرف نزدیم 3 روز بوده توی این سه سال.
    دوست گرامی بهار زندگی ممنون از راهنماییتون
    خوب بلا تکلیفی که کاملا واضح است که در زندگی ما وجود داشته و دارد. ما 4-5 ماه بود با هم آشنا شده بودیم که با خانواده ها صحبت کردیم و رابطه مون را اعلام کردیم. محرمیت خوندیم و قرار شد نامزدی کوچکی بگیریم و در طی دو ماه بعدش عقد کنیم... بعد یک دفعه همه چیز به هم ریخت... می دونید موجودی حساب صفر یعنی چی؟!! اونم توی جامعه ما و با این اوضاع اقتصادی که این چند وقت داشتیم؟ اون باید از زیر صفر شروع می کرد دوباره... صفر که می گم یعنی اینکه من نوعی پول یک وعده غذا هم نداشته باشم!خودم باشم و لباسای تنم! اونم منی که خودم کار تجاری انجام می دادم! بعد اونوقت می تونم توی این شرایط روحی روانی ازدواج رسمی کنم؟! فکر می کنین! اما توی دنیای واقعی زندگی خیلی سخت تر از اینه که به نظر میاد! در مورد اینکه آرامش نبوده توی رابطه موافقم اما در مورد صمیمیت و عشق نمی تونم بگم نبوده. نمی دونم شما خودتان متاهل هستید یا نه اما می خوام بدونم توی سالهای اول رابطه تون با همسرتون نجنگیدید یعنی؟ اختلاف نظر نداشتید؟ غر نزدید یا غر نشنیدید؟ یعنی همین که خطبه عقد رسمی خوانده شد دیگه کل نیاز شما به شناخت همسرتون رفع شد؟ منو که فریبم ندادن که! خودم آگاهانه انتخابم این بوده توی اون شرایط با علم به اینکه وضعیت موقت داره اون محرمیت باز هم همسرش باشم. با این وجود نیاز به شناخت بیشترش هم داشتم. شرایطم ایجاب می کرد انطوری زندگی کنم. اگر باهم رابطه برقرار نمی کردیم سلامت روان و جسممون داشت نابود میشد! داشتیم افسرده می شدیم! اشتغال ذهنی داشتیم با این مقوله که فشارش کم از فشار بی پولی و بلاتکلیفی نبود!
    در مورد ساپورت روحی باید بگم که شاید مطمئن نیستم اما شاید غر زدن ویژگی طبیعی زنهاست وقتی احساس می کنن مورد توجه قرار نمی گیرند یا وقتی ترسیده اند یا احساس ناامنی می کنن و یه جور راهه برای تخلیه احساسات منفی. اما ایشون ظرفیت تحملش تکمیل شده. شما یک ظرف پر از سنگ و ماسه در نظر بگیرید حتی یک لیوان متوسط اب که حالت طبیعی هیچ ظرفی را سر ریز نمی کنه اون ظرف پر از سنگ را لبریز می کنه. بعدم من اگر ازش انتظار توجه داشتم این اب مستقیم به اسیاب خودش می ریخت و آرامش و خوشحالی من باعث خوشحالی و ارامش اونم میشد. من در طی مدت این سه سال ازش توقع کارای هزینه بر نداشتم و خدا شاهده که نداشتم. اما انتظار اینو داشتم که صفر نباشه. ببینید اینهمه مردم مشکل مالی دارن یعنی همه اشون زندگیشون نابوده؟ یعنی راه کم هزینه ای برای توجه کردن به یک زن نیست؟ این به نظرم منصفانه نیست به من بگه چون من برای تو بهترینها رو میخوام الان تو رو از چیزای ساده و متوسط محروم می کنم به امید اون ایده آل اینده که لایقت باشه.
    در مورد مشاور... در شهرستانی که من ساکنش هستم پیش مشاور هم رفتیم... نمی دونم شاید مشاورش به قول شما چندان اوکی نبوده اما چند کتاب از نویسنده های معروف به ما معرفی کردن... بعد رفتیم تحقیق کردیم دیدیم خود آن آقا و خانم نویسنده چندین و چند بار توی زندگی مشترکشون طلاق گرفتن... فقط من یکبار پیش یکی از اساتید برجسته این رشته رفتم تهران طرفای خیابان ساعی که حالا ترجیح می دهم نام نبرم اما یک کتابی به ما معرفی کردم به اسم بازگشت به عشق و یک کتابی به اسم از حال بد به حال خوب که رنگ و بوی علم و حرف حساب توش بود. یکی از مشکلاتی که مشاوره را ادامه ندادیم هزینه سنگین رفت و آمد به تهران و هزینه خود این مشاوره ها بود و دلیل دیگرش این بود که مشاور محترم ما رو متهم می کرد به اینکه ساختار شکنی کردیم و ... . ولی بازم چشم.




    ویرایش توسط بالهای صداقت : چهارشنبه 12 تیر 92 در ساعت 19:09


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 شهریور 93, 18:36
  4. موندم چه تصمیمی بگیرم؟ کمک کنید...............
    توسط yase sefid در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 10:55
  5. چه تصمیمی بگیرم؟
    توسط arah در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 08 تیر 92, 17:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.