سلام دوستان
میدونم از کجا باید شروع کنم ولی خواهشا همین ابتدا بگم که لطفا هر کس دسترسی داره این تاپیک رو به مدیران معرفی کنه تا کمکم کنن، ممنون
من ستایش 28 ساله شدیدا از دست خودم عصبانیم از اینکه نمیتونم بروز بدم عصبانی ترم
من بهترین رشته رو توی بهترین دانشگاه سراسری کشور خوندم ولی الان احساس میکنم هیچی بلد نیستم حتی نمیدونم چطور باید زندگی کنم
با شوهرم و خانوادهش مشکل دارم
با خودم مشکل دارم
با همه دنیا .............
من یه عالمه هدف توی زندگیم دارم ولی همت و پشتکار ندارم
اول اینکه میخوام ادامه تحصیل بدم ولی فقط حرف میزنم هیچی نمیخونم
هدفم خیلی برام مهمه ولی اینقدر ذهنم مشغوله که حتی یه صفحه رو هم نمیتونم با تمرکز بخونم
میخوام مدرک آیلتس رو بگیرم ولی همت نمیکنم یه دوره کوتاه بخونم و برم امتحان بدم (آخه زبانم خیلی عالیه ولی بالاخره واسه هر امتحانی باید خوند)
تو تاپیک قبلیم گفته بودم که شوهرم خیلی به خانوادش میرسه خیلی بیش از حد معمول
گفته بودم پدر شوهرم بعد از 2 سال بیماری فوت شدند و حالا شوهر من که در حالت عادی وحشتناک به خانوادش میرسید الان 10 ها برابر توجه ش به مادرش بیشتر شده
گفته بودم توی تمام موارد با مادرش مشورت میکنه
ما خونه هامون جداست ولی شبا شوهرم میره مادرشو میاره پیشمون و مادرشم نه نمیگه
فکر کنین من از صبح تا شب شوهرمو ندیدم حالا که میخواد از سر کار بیاد میره مامانشو میاره خونه ما، منم باید براشون بذارمو بر دارم
گفته بودم شوهرم بدون اینکه به من بگه برادرشو توی کار با خودش شریک کرد و من ناراضی بودم و هستم و الان بعد از نزدیک 2 سال هنور ناراحتم ازش
هر وقت هم اعتراض کردم به جای اینکه بگه ببخشید که نگفتم میگه خوب کردم
میخوام درس بخونم نمیتونم
توی محل کارم همش به این فکرم که شوهرم الان کجاست و داره چی کار میکنه
توی خونه ناراحتم که چرا ساکته و حرف نمیزنه و چرا ابراز علاقه نمیکنه
توی این همه درگیری ذهنی همه میگن چرا بعد از 3 سال و نیم بچه دار نمیشین
از دست مادرشوهرمم خیلی ناراحتم که چرا فکر نمیکنه یه زن و شوهر جوون به تنهایی و ارامش نیاز دارن
من واقعا از دست خودم عصبانیم
نه میتونم همه چیزو نادیده بگیرم و برای یه مدت کوتاه به هیچی فکر نکنم و فقط درس بخونم
نه میتونم تمرکزمو بذارم رو زندگیم تا درستش کنم چون همش فکر میکنم مادرشوهرم خیلی به شوهرم خط میده
و نه میتونم بیخیال عشق شوهرم بشم
همش احساس میکنم منتظر شوهرمم که بهم محبت کنه
به قول فرشته مهربون عاشق عشق شوهرمم انگار
کمکم کنید آرامش بگیرم
کمکم کنید اولویت بندی کنم تا تک تک به مسائلم برسم
خیلی وقتاحتی به جدایی هم فکر میکنم ولی دلم واسه خانواده م میسوزه
دوستان و مدیران عزیز و کارشناسان لطفا کمکم کنید
- - - Updated - - -
http://www.hamdardi.net/thread27939-2.html
این هم آدرس تاپیک قبلیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)