بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (١)خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (٢)اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ (٣)الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (٤)عَلَّمَ الإنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (٥)

و بدین سان 23سال رسالت و وظیفه خطیر پیامبری بر خاتم النبیین (ص) گمارده شد و آخرین دین الهی بر انسان نازل گردید. فرشته وحی جبرئیل امین، که از پنج ملک مقرب درگاه الهی است میباشد. نقل است که حضرت ختمی مرتبت (ص) به جبرائیل میفرمایند صورتت را آنچنان که در واقعیت عالم هست و در آسمانها بدانی بر من نشان بده!
مصطفی میگفت پیش جبرئیل *******که چنانک صورت تست ای خلیل
مر مرا بنما تو محسوس آشکار ******* تا ببینم مر ترا نظارهوار
جبرئیل در پاسخ میگوید، کسی را یارای این دیدار نباشد!
گفت نتوانی و طاقت نبودت *********حس ضعیفست و تنک سخت آیدت
باز هم حبیب الله به جبرئیل خواسته خود را دوباره تاکیید میکنند!
گفت بنما تا ببیند این جسد *********تا چد حد حس نازکست و بیمدد
و رسول اشارت بر عظمت باطن انسان مینماید:
آدمی را هست حس تن سقیم ******لیک در باطن یکی خلقی
عظیم
لاجرم گفت آن رسول ذو فنون****** رمز نحن الاخرون السابقون
ظاهر این دو بسندانی زبون ********در صفت از کان آهنها فزون
پس به صورت آدمی فرع جهان***** وز صفت اصل جهان این را بدان
ظاهرش را پشهای آرد به چرخ ***** باطنش باشد محیط هفت چرخ
در این زمان جبرئیل امین صورت واقعی و ملکوتی خود را نمایان میسازد:
چونک کرد الحاح بنمود اندکی******* هیبتی که که شود زومند کی
و از شرق تا غرب از عظمت جبرئیل مملو میشود و از هیبت و عظمتش مصطفی(ص) بیهوش میگردد:
شهپری بگرفته شرق و غرب *******را از مهابت گشت بیهش مصطفی
جبرئیل می آید و حضرتش را در آغوش میگیرد:
چون ز بیم و ترس بیهوشش بدید ******* جبرئیل آمد در آغوشش کشید
در ادامه مولوی میگوید که چون صورت ملکوتی جبرئیل بر جسم و محسوسات پیامبر متجلی گشت، محمد(ص) برای لحظاتی بیهوش گشت و اگر صورت ملکوتی جبرئیل بر باطن ملکوتی پیامبر تجلی میکرد، کی موجب هیبت میشد؟!
اندر احمد آن حسی کو غاربست******** خفته این دم زیر خاک یثربست
وآن عظیم الخلق او کان صفدرست******** بیتغیر مقعد صدق اندرست
جای تغییرات اوصاف تنست ************** روح باقی آفتابی روشنست
بی ز تغییری که لا شرقیة**************** بی ز تبدیلی که لا غربیة
آفتاب از ذره کی مدهوش شد ************ شمع از پروانه کی بیهوش شد
جسم احمد را تعلق بد بدآن*************** این تغیر آن تن باشد بدان
همچو رنجوری و همچون خواب و درد ***** جان ازین اوصاف باشد پاک و فرد
و در نهایت مولوی حق مطلب را بخوبی ادا میکند!
کف احمد زان نظر مخدوش گشت******** بحر او از مهر کف پرجوش گشت
مه همه کفست معطی نورپاش ********* ماه را گر کف نباشد گو مباش
احمد ار بگشاید آن پر جلیل************** تا ابد بیهوش ماند جبرئیل
چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش***** وز مقام جبرئیل و از حدش
گفت او را هین بپر اندر پیم************** گفت رو رو من حریف تو نیم
باز گفت او را بیا ای پردهسوز *********** من باوج خود نرفتستم هنوز
گفت بیرون زین حد ای خوشفر من ***** گر زنم پری بسوزد پر من
آری اگر احمد آن پر جلیل (صورت ملکوتی) خود را بر جبرئیل متجلی نماید، جبرئیل تا ابد بی هوش خواهد ماند!
احمد ار بگشاید آن پر جلیل ***** تا ابد بیهوش ماند جبرئیل
عید مبعث را بر یکایک بزرگواران و عزیزان تبریک و تهیت عرض مینمایم-
التماس دعا 1392.3.16 "کامروا"
علاقه مندی ها (Bookmarks)