من دو تا خواهر دارم که دوتاییشون ازدواج کردن و خودم مجرد ... بعضی روزا برای نگه داشتن بچه ی خواهرم میرم خونه خواهرم ... امروز یک اتفاقی افتاد که تا الان از ذهنم نمیره بیرون ... معمولا طرفای ظهر شوهرخواهرم میاد دنبالم و منو میرسونه دم ایستگاه اتوبوس که برم خونمون ... امروز تا اومدم سوار ماشین بشم دیدم یک کارت پستال داخل یک پاکت نامه رو صندلی ماشینه ، شوهرخواهرمم پشت فرمون بود . به شوخی و خنده گفتم اوووو کارت پستال ماله کیه؟ پشتشو نگاه کردم دیدم نوشته 1392 مریم و رضا ... اسم شوهر خواهرم رضا هستش ... چون اونجا تو جو شوخی و اینا بودم بلند خوندمش و گفتم مریم و رضاااا ؟؟؟ پس قبلا انقدر مریم مریم میگفتین خبرایی بوده ؟؟!؟! که یه دفه شوهرخواهرم انگاری برق گرفتش و گفت چی میگی ؟ کجاش نوشته و از دستم گرفتش و کنار خودش قایم کرد ( قبلا هر بحثی میشد و میخواست اسم یکی از دخترای فامیلو که یادش نبود بیاره میگفت اشتباهی مریم و همه دستش مینداختیم که هااا مریم کیه و ... این حرفا ) ... تو راه به شدت ذهنم درگیر بود و وقتی رسیدم خونه گفتم بهتره اول از خودش بپرسم ... Sms دادم که " من ذهنم هنوز مشغوله ؟ چی بود اون ؟؟ " که جواب داد : کدوم ؟ و من گفتم کارت پستال .... و دیگه تا الان جوابی نداده
نمیدونم باید چجوری خیالم از بابت این قضیه راحت شه ... از خودش حضوری دوباره بپرسم یا به اون خواهر دیگم بگم .؟؟
اینم بگم که ما یک خانواده بسییییار صمیمی هستیم و من شوهرخواهرمامو مثل برادر خودم میدونم و در کل احساس میکنم که یک خانواده 8 نفری هستیم نه 3 تا خانواده جدا
توروخدا کمکم کنین چیکار کنم ؟؟؟ حساسیتم بیخوده یا نه ؟ خودم تکی نمیتونم اینو تو ذهنم بگنجونم باید به یکی دیگه هم بگم ... البته مطمئن اگه به کسی بگم از تعجب شاخ درمیاره چون به شدت بعیییییده از این موجود
من فقط امیدم به این سایت و آدمای دلسوز اینجاست
علاقه مندی ها (Bookmarks)