سلام.
من الان بیشتر از دو ساله که کم کم دچار انحرافهای اخلاقی شده ام.
الان هم دیگه کارم به جایی رسیده که میخوام با یک مرد مجرد 50 ساله دوست بشم. با اینکه اصلا هم ازش خوشم نمیاد اما میخوام این کار رو بکنم.
اصلا نمیتونم جلو بد شدنهای خودمو بگیرم.
خودم برام اهمیتی نداره. یعنی یه جوری شدم که میگم حالا مثلا آدم هرکار بدی کنه مگه چیه؟ چی میشه؟
ولی خب خانواده ام نسبت به این رفتارای من معترضن. گرچه از همه اش هم خبر ندارن و نمیدونن تا چه حدیه.
میدونم من وصله ی ناجوری برای خانوادم هستم. خودمم از خودم بدم میاد. گای فکر فزار به سرم میزنه. چون حس میکنم اونا دیگه تحمل منو ندارن.
الان با اون آقا مدتی هست رابطه تلفنی دارم و دو بار هم از نزدیک دیدمش. با اینکه میدونم آدم چندان خوبی هم نیست ولی میخوام باهاش بمونم!!! با اینکه خیلی واضح میگه که رابطه میخواد ولی کلا نمیدونم چرا فکر هیچ خطری منو منصرف نمیکنه.
شما میتونید منو منصرف کنید؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)