به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 92 [ 00:46]
    تاریخ عضویت
    1391-10-16
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    770
    سطح
    14
    Points: 770, Level: 14
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 32 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    رفتارهای روز آشنایی

    با سلام به دوستان و تبریک سال نو :)

    مسئله ای که می خواستم این جا مطرح کنم این بود که من حدود 1 ماه قبل با دختر خانمی به منظور آشنایی برای ازدواج یک جلسه قرار گذاشتیم و صحبت کردیم. هر دومون 24 سالمونه(من 4 ماه بزرگتر) و توی دانشگاه آشنا شدیم . شهرهامون هم از هم خیلی دوره. با توجه به این که آشناییهای قبلیمون از هم کم بود، قرارمون بر این شد که ایشون بعد از صحبت های اون روز فکر کنن و با خانوادشون مشورت کنن که اگر مشکلی وجود نداشته باشه، خانواده ی ما برن و به طور رسمی آشناییمون شکل بگیره. ولی متاسفانه جواب ایشون و خانوادشون منفی بود و دیگه آشنایی ادامه پیدا نکرد... با وجود اون که ما وابستگی خاصی به هم نداشتیم، ولی از اون موقع تا حالا این مسئله هنوز از فکر من بیرون نرفته و منو به خودش مشغول کرده. دائم فکر می کنم که چرا جواب ایشون منفی بوده؟ دائم دارم به حرف هایی که زدم و نوع رفتارم جلوی ایشون فکر می کنم و به خودم ایراد می گیرم. حس می کنم اون روز اصلن آمادگی فکری برای حرف زدن نداشتم. هر موقع به این فک می کنم که نتونستم خودم رو اون طوری که واقعن هستم نشون بدم اعصابم کلی خورد میشه...
    خلاصه این که اولا نمی دونم باید چه کار کنم که از این وضعیت بیرون بیام؟ چون واقعن زندگی عادی منو مختل کرده :(
    یه سوال دیگه هم که برام پیش اومده اینه که من الان خیلی از رفتارهای اون روزم رو زیر ذره بین گذاشتم و به نظرم برخی از این رفتارهام خیلی نامناسب بودن(هل شدم). ولی خانوادم بهم میگن اینایی که تو میگی خیلی هم مهم نیستن. بهم میگن خوب تو تجربت کم بوده، همه این ضعف ها رو دارن. ولی من نمی تونم اینو قبول کنم. حس می کنم خانواده برا دلخوشی من میگن این حرف ها رو. به عنوان یه نمونه مثلا من اون روز در خلال حرفها وقتی صحبت از شهر زندگی ایشون شد، یه دفعه از دهنم بیرون پرید و گفتم "درسته که میگن مردم .... خسیسن ؟". حس کردم ناراحت شد ولی من هیچ منظوری نداشتم .. الان که فک می کنم به خودم میگم آخه من چرا این قد بی ادب و بی ملاحظه ام!؟ ولی اطرافیانم بهم میگن "شاید این حرف زیاد خوب نبوده اما قطعن معیار تصمیم گیری یه دختر نمی تونه این حرفای کوچیک قرار بگیره، اصن مگه با یه جلسه میشه در مورد یه آدم قضاوت کرد." خلاصه این که من نمی دونم واقعن تصمیم ایشون چقدر متاثر از این اشتباهات من بوده؟؟ من خیلی افسوس می خورم که چرا اون روز فلان حرفو زدم یا فلان جور رفتار کردم ، چرا با آمادگی فکری بیشتری نرفتم .

  2. کاربر روبرو از پست مفید mahdi24 تشکرکرده است .

    roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    اشکالی نداره. تجربه شد برای دفعه های بعد که حساب شده تر و بهتر صحبت کنید.
    هیچ کس نمی تونه بهتون صددرصد بگه آیا صحبتها و شرایط اون روز شما در جواب "نه" اون خانم موثر بوده یا نه.

    اما وقتی به قصد خواستگاری و ازدواج صحبت می کنید این بحث آزاد را چرا مطرح می کنید که مردم فلان شهر خسیس هستند یا نه؟ ( سوالتون به انجمن بحث آزاد منتقل می شه ;) )
    به هر حال این صحبت اصلا لزومی نداشته مطرح بشه، حتی اگر سوال مناسبی هم بود و بار مثبت داشت.

  4. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 22 آذر 92 [ 22:06]
    تاریخ عضویت
    1392-1-06
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    562
    سطح
    11
    Points: 562, Level: 11
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز ... نیازی نیست خودت رو اینهمه زیر ذره بین بقول خودت قرار بدی چون دودش تو چشم خودت میره بس البته درسته که گاهی وقتها آدم همه رو میبنه و حودش رو نمیبینه و اصلاح رفتار کار درستیه نه تا حدی که وسواس شی به خودت..چه دلیلی داره تو این زمونه ی ناامن و پر از ریا یکی +خانواده اش از اون سر ایران را بخواد با شما فقط فقط تو یه دانشگاهید به راحتی وارد رابطه ای به این وسعت شه.(فکر کن دختر خودت).یه سری شاید ها رو حداقل در کنار سوالایی که از خودت میکنی هم از خودت بزار...به نظر من صبر واست معجزه میکنه...صبر صبر صبر...البته اگه اساتیدی چون فرهنگ 27 و maryam123 وsienad و...نظر بدن بهت میتونه بهتر باشه.

  6. 2 کاربر از پست مفید moein321 تشکرکرده اند .

    mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    87
    Array
    نه پشیمون باش بابت نوع حرف زدنت نه احساس کم بودن و حقارت کن. مطمئن باش به خاطر اون حرفات نبوده چون اگه کسی بخواد به خاطر این جور حرف های عامیانه تصمیم بگیره و قضاوت کنه همون بهتر که جواب رد بده اما شاید مد نظر ایشون معیارهای دیگه ای بوده یا مثلا فرد دیگری رو دوست داشته یا به خاطر فاصله شهر هاتون یا هزار تا دلیل دیگه که نه گفتن. پس بیخودی خودتو ناراحت نکن . شاد و موفق باشی
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  8. 4 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92), Sinéad (پنجشنبه 08 فروردین 92), شیدا. (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    سلام

    به خاطر همین چیزهاست که ما زبونمون مو درآرود انقدر گفتیم خودتون پا پیش نذارید.خراب کاری میکنید.یا ممکنه مسیر رو منحرف کنید.اما کو گوش شنوا....!؟
    فرض کنید اگر مسئله شما در خانواده بازگو میشد هرجا شما میخواستید توپوقی بزنید خانواده تون کمک میکردن و یا اصلا نمیذاشتن شما انقدر بدون حرف بمونید که از این جملات استفاده کنید

    حالا کاریه که شده.تجربه بشه برای اینده.انقدر هم چرا چرا نکنید.جواب منفی اون خانوم میتونه 1000 دلیل داشته باشه.دلایلی که اصلا به ذهن شما نرسه حتی اگر صد سال هم برای فکر کردن بهش وقت بذارید

    شاید دلیلهاش کاملا شخصی بوده....رها کنید این افکار رو .سیر در گذشته شما از حرکت به سمت جلو بازمیداره.

    موفق باشید
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  10. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), moein321 (دوشنبه 12 فروردین 92), mohammad6599 (دوشنبه 12 فروردین 92), rozaneh (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 آذر 92 [ 00:46]
    تاریخ عضویت
    1391-10-16
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    770
    سطح
    14
    Points: 770, Level: 14
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 32 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان خیلی خیلی ممنون از مشورت هایی که دادید.
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها

    به خاطر همین چیزهاست که ما زبونمون مو درآرود انقدر گفتیم خودتون پا پیش نذارید.خراب کاری میکنید.یا ممکنه مسیر رو منحرف کنید.اما کو گوش شنوا....!؟

    بله من هم قبول دارم که آشنایی ها باید از طریق خانواده ها صورت بگیره. اما یه مقدار هم باید واقعیت های جامعه رو دید. نمیشه که فقط یک سری حرف های نظری و غیرقابل اجرا رو گفت. خوب وقتی رابطه نزدیکی با این خانم نداشتم، بالاخره باید حداقل یک جلسه صحبت می کردیم. آخه مگه میشه من بدون هیچ مقدمه ای برم بگم خانواده ی ما میخوان بیان خونه شما ؟!!

  12. کاربر روبرو از پست مفید mahdi24 تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  13. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام

    به خاطر همین چیزهاست که ما زبونمون مو درآرود انقدر گفتیم خودتون پا پیش نذارید.خراب کاری میکنید.یا ممکنه مسیر رو منحرف کنید.اما کو گوش شنوا....!؟
    فرض کنید اگر مسئله شما در خانواده بازگو میشد هرجا شما میخواستید توپوقی بزنید خانواده تون کمک میکردن و یا اصلا نمیذاشتن شما انقدر بدون حرف بمونید که از این جملات استفاده کنید


    موفق باشید
    مریم عزیز،
    ضمن این که همیشه از پستهای خوبتون استفاده می کنم و خوشحالم که با شما در این تالار آشنا شدم، اما با این پست مخالفم.

    مادربزرگ من تا شب عروسی نمی دونست با کی ازدواج کرده. اصلا داماد را ندیده بود!!
    مادر من با مراسم چای و دیدن داماد برای اولین بار توی مراسم خواستگاری ازدواج کرد.
    .
    .
    .

    در شرایط امروزی من فکر می کنم خیلی جالب نیست که یهو زنگ در را بزنند ببینی همکلاسیت پشت در است!! بالاخره، خبری، اطلاعی، اجازه ای ...

    داشتن رابطه طولانی و دوستی بی هدف و ... مشکل آفرین است. اما این که دو نفر همکار یا همکلاسی در این مورد یک صحبت ابتدایی بکنند و بعد خانواده را در جریان بگذارند بهتر است.
    این که بعضی ها ممکنه در این مسیر به اشتباه برند، پس کسی اینکار را نکند، مثل این است که بگیم هیچ کس به چاقو دست نزند چون بعضی ها دستشون را بریدند.

    اکثر روابطی که منجر به مشکلات بعدی می شه یا روابط پنهانی و دور از چشم خانواده هاست یا روابطی که خانواده علیرغم اطلاع، کنترل و نظارت درستی نداره ( خانواده های نابسامان که خودشون مشکل دارند و نمی تونند راهنمای خوبی برای فرزندشون باشند. مثل موردی که دختر خانمی با اطلاع خانواده با مرد متاهلی ازدواج پنهانی کرده بود. که بعد مشخص شد شرایط خانوادگی اولیه دختر بسیار نامناسب بود )

  14. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    aranbarkhuan (دوشنبه 12 فروردین 92), mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), rozaneh (پنجشنبه 08 فروردین 92), roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92), sanjab (پنجشنبه 08 فروردین 92), صبا_2009 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,025 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    373
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahdi24 نمایش پست ها
    آخه مگه میشه من بدون هیچ مقدمه ای برم بگم خانواده ی ما میخوان بیان خونه شما ؟!!
    بله اقا مهدی ..چرا نمیشه....اون خانوم خودش دو زاریش میفته و متوجه میشه.

    واقیعتهای جامعه زیادن....یکیش اینه که از هر 3 ازدواج یکیش منجر میشه به طلاق.این هم یکی از واقیعتهاست.
    در واقع شما وقتی با این خانوم رفتی صحبت کنی قبلش چقدر این خانوم رو میشناختی؟

    احتمالا وقتی میگید توی دانشگاه اشنا شدیم یعنی حداقل یکسالی هست هم دیگرو میشناختید..درسته یا من اشتباه برداشت کردم؟

    یه نگاهی بندازید میبینید ازدواجهای سنتی هنوز که هنوزه پایدار تر از ازدواجهای غیر سنتیه و اینکه امار جدایی و طلاق انقدر بالا رفته به خاطر همین سنت شکنی هاست.نیازی نیست شما قبل از ازدواج حتما رابطه نزدیکی با این خانوم داشته باشید ...همین رابطه که شما با ایشون قرار گذاشتی و صحبتهایی کردی باعث از دست دادنش شد...

    در تاپیک یکی دیگه از دوستان هم گفتن
    ما خانومیم و خصوصیات خودمون رو خوب میشناسیم.اگر یک اقایی با وقار و احترام بیاد و از ما بخواد برای امر خیر خدمت برسیم یا یک واسطه خانوم (یکی مثل خاله...مادر..خواهر...) بفرسته دختر خانوم قند توی دلش آب میشه و میگه ببین طرف چقدر جدیه در کارش و چقدر من براش ارزش دارم.

    اما حالا اگر یکی بیاد و بگه حالا فلانی بیا باهم بریم حرف بزنیم و کافی شاپی...پارکی...رستورانی...خیا ونی...جایی بریم.....راستش من باشم به هیچ عنوان قبول نمیکنم.
    کما اینکه زمانی که مجرد بودم دو تا پیشنهاد این چنینی داشتم که همونجا جواب منفی دادم.

    زنها دوست دارن مرد مورد نظرشون برای یدست اوردنشون زحمت بکشه...تلاش کنه.و قطعا پسری که کار رو از همون ابتدا به خانواده بکشونه در دیدگاه خانوم جایگاه دیگه ای داره

    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!

    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز

    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....

    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....

    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟

    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....

    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.

    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)


    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.

    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....

    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه باید خواستگاریش؟!

    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!

    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.

    موفق و موید باشید

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!

    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز

    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....

    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....

    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟

    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....

    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.

    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)


    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.

    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....

    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه باید خواستگاریش؟!

    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!

    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.

    موفق و موید باشید


    ----------------------------------------

    پ.ن:
    من قادر به دیدن پستهایی که ارسال میکنم نیستم.اما تشکر دوستان رو پایین پستها میبینم که احتمالا ارسال شده پستم.

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!
    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز
    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....
    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....
    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟
    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....
    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.
    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)
    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.
    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....
    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه بیادخواستگاریش؟!
    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!
    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.
    موفق و موید باشید
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  16. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    roze sepid (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array
    سلام دوست عزیز.
    آقای مهدی24 من خیلی کامل موقعیتی که شرح دادی رو خودم شخصاً درک کردم. خوره ای که به جونت افتاده رو لمس کردم. و اینکه آدم یک بار و ده بار و صد بار و هزار بار، ریز به ریز حرکات و صحبتها رو بررسی میکنه و خودش رو زیر سوال میبره و از همه حرکات و صحبتاش متنفر میشه و دلش میخواد زمان به عقب برگرده تا جبران کنه.

    اما واقعیت اینه که اصلاً شاید مشکل از جای دیگه ای بوده باشه.

    شاید از قبل ِ صحبت کردنتون دختر خانوم جوابش منفی بوده (به دلایل مختلف. مثلاً همسن بودن یا فاصله شهرهاتون یا اصلاً ظاهر شما براش دلنشین نبوده یا ...) و وقتی شما پیشنهاد صحبت کردن دادی، خواسته بی احترامی نشه و سریع جواب منفی نده.


    ---------------------
    من دقیق نمیدونم کار درست چیه. اما چون خودم هم درگیر این قضیه بودم، اگه برمیگشتم به اون زمان که جواب منفی بهم داده شد، سعی میکردم یه جوری دلیلش رو بفهمم. چون درگیری ذهنی زیادی برام داشت. مثل شما.

    البته مستقیماً شاید نتونی به جایی برسی. با واسطه ای یا کسیکه بهش اعتماد داری. مثلاً با توجه به شرایط آشنایی شما، شاید بهتره از یکی از اساتیدتون کمک بگیری. لازم نیست خیلی دقیق هر دوتون رو بشناسه. یکی که بتونی بهش اعتماد کنی و حس کنی که میتونه کارش رو درست انجام بده. و حواست باشه فقط دلیلش رو میخوای بدونی. نه ناز بکشی نه منت. (البته اینم اینجا بگم که خیلیا بهم میگفتن اگه دلیل رو بفهمی شاید بیشتر از این بهم بریزی. اما من باهاشون موافق نبودم)

    ------------------
    از همه ی اینا که بگذریم، و دلیل دختر خانوم رو اگه بذاریم کنار،
    در کل، بعد از چند ماه که از این قضیه گذشت، به این نتیجه خواهی رسید که اصلاً من همینم. من آدمی هستم که هول میشم. آدمی هستم که اگه توی یه جلسه بخوان در موردم تصمیم بگیرن، ممکنه اشتباه بکنن. آدمی هستم که خصوصیاتم رو به مرور به طرف نشون میدم. ظاهر سازی بلد نیستم (و خیلی موارد دیگه) و در آینده کسی رو پیدا خواهم کرد که من رو بخواد.
    من یعنی ظاهرم به اضافه همه ویژگی های خوب و بدم-در همون زمان آشنایی.
    کسیکه توی یه جلسه تصمیم میگیره به شما جواب منفی بده، یا واقعاً به دلش ننشسته یا باید صبر میکرده.
    در هر دو صورت آدم مناسبی نبوده برای شما با این خصوصیات.

    ------------------
    اگه هیچ کاری هم نکنی، به خودت هم زیادی گیر ندی، گذشت زمان حالت رو بهتر میکنه. اگه درسی توی این اتفاق هست درسش رو بگیر و رد شو. زیاد توی یه شرایط بد بمونی ضربه های زیادی میخوری.

    - - - Updated - - -

    با توجه به توضیحاتی که دادی فکر میکنم خانواده ت در جریان بودن.
    بنده کار شما رو اشتباه نمیدونم. هر چقدر هم خانواده همراه باشن، بالاخره یه جایی خود پسر هست و دختر که باید با هم صحبت کنن.
    مشخصه که خانواده نمیتونستن در این مورد اشتباه دختر و پسر رو بپوشونن. (البته اگه اشتباهی بوده باشه)

    - - - Updated - - -

    مریم جان نمیدونم چرا پستت پاک شده. اما زیر پست خودت، نقل قول رو که بزنی، میتونی پستت رو توی کادر پایین ببینی.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  18. 2 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    mahdi24 (پنجشنبه 08 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  19. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    340
    Array
    ما که اینجا شاگردی می کنم.

    من فکر می کنم شما منظور مریمو اشتباه گرفتید.ایشون نگفت سرزده برید خاستگاری

    همکلاسیتون.بله باید قبلش اجازه گرفت ولی بقیه صحبت بعد از خاستگاری.این اجازه م

    زمانی صورت می گیره که دو خانواده برای زمان خاستگاری به توافق رسیده باشن یا حداقل

    خانواده پسر آمادگی داشته باشه.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    بله اقا مهدی ..چرا نمیشه....اون خانوم خودش دو زاریش میفته و متوجه میشه.

    واقیعتهای جامعه زیادن....یکیش اینه که از هر 3 ازدواج یکیش منجر میشه به طلاق.این هم یکی از واقیعتهاست.
    در واقع شما وقتی با این خانوم رفتی صحبت کنی قبلش چقدر این خانوم رو میشناختی؟

    احتمالا وقتی میگید توی دانشگاه اشنا شدیم یعنی حداقل یکسالی هست هم دیگرو میشناختید..درسته یا من اشتباه برداشت کردم؟

    یه نگاهی بندازید میبینید ازدواجهای سنتی هنوز که هنوزه پایدار تر از ازدواجهای غیر سنتیه و اینکه امار جدایی و طلاق انقدر بالا رفته به خاطر همین سنت شکنی هاست.نیازی نیست شما قبل از ازدواج حتما رابطه نزدیکی با این خانوم داشته باشید ...همین رابطه که شما با ایشون قرار گذاشتی و صحبتهایی کردی باعث از دست دادنش شد...

    در تاپیک یکی دیگه از دوستان هم گفتن
    ما خانومیم و خصوصیات خودمون رو خوب میشناسیم.اگر یک اقایی با وقار و احترام بیاد و از ما بخواد برای امر خیر خدمت برسیم یا یک واسطه خانوم (یکی مثل خاله...مادر..خواهر...) بفرسته دختر خانوم قند توی دلش آب میشه و میگه ببین طرف چقدر جدیه در کارش و چقدر من براش ارزش دارم.

    اما حالا اگر یکی بیاد و بگه حالا فلانی بیا باهم بریم حرف بزنیم و کافی شاپی...پارکی...رستورانی...خیا ونی...جایی بریم.....راستش من باشم به هیچ عنوان قبول نمیکنم.
    کما اینکه زمانی که مجرد بودم دو تا پیشنهاد این چنینی داشتم که همونجا جواب منفی دادم.

    زنها دوست دارن مرد مورد نظرشون برای یدست اوردنشون زحمت بکشه...تلاش کنه.و قطعا پسری که کار رو از همون ابتدا به خانواده بکشونه در دیدگاه خانوم جایگاه دیگه ای داره

    موفق باشید

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!

    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز

    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....

    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....

    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟

    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....

    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.

    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)


    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.

    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....

    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه باید خواستگاریش؟!

    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!

    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.

    موفق و موید باشید

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!

    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز

    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....

    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....

    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟

    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....

    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.

    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)


    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.

    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....

    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه باید خواستگاریش؟!

    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!

    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.

    موفق و موید باشید


    ----------------------------------------

    پ.ن:
    من قادر به دیدن پستهایی که ارسال میکنم نیستم.اما تشکر دوستان رو پایین پستها میبینم که احتمالا ارسال شده پستم.

    - - - Updated - - -

    بنده برای اقا مهدی پست کاملی ارسال کردم که متاسفانه نمیدونم چی شد که همش پرید !!
    سعی میکنم هرچی یاد بود رو دوباره بنویسم....

    اقا مهدی..برادر عزیز
    من قبول دارم که باید واقیعتهای جامعه رو دید ...اما از طرفی واقیعتهای دیگه جامعه ما رو هم باید دید...مثل طلاقهای مکرر....مثل ینکه از هر سه ازدواج یکیش منجر به طلاق میشه....
    هنوز که هنوزه ازدواجهای سنتی پابرجا تر و محکم تر از ازدواجهای غیر سنتیه....
    توجه داشته باشید اگر الان انقدر امار طلاق بالا رفته فقط به بعد ازدواج مربوط نیست...نحوه اشناییها...نحوه مراسم..و هزار مسئله دیگه در جدایی ها موثره....
    من در تاپیک یکی از اقایون هم گفتم.ما خانومیم و خصوصیات اخلاقیمون رو به شما میگیم.ما خیلی دوست داریم مرد مورد نظر ما رسمی پا پیش بذاره تا اینکه بیاد از ما بخواد صحبت کنیم و بالاخره برای صحبت باید پارکی..کافی شاپی....سینمایی...خیابونی...جا یی بریم دیگه؟درسته؟
    این کجا تا اینکه یک اقا موقرانه بیاد و شماره منزل رو جهت امر خیر از ما بخواد...یا اینکه واسطه ای مثل خواهر..مادر...عمه...خاله... رو بفرسته جلو.
    این برای یک زن خیلی ارزش داره...مردی برای زن قابل قبوله که برای بدست اوردنش تلاش کنه...زحمت بکشه....
    من خودم اگر اقایی بیاد و بهم بگه بریم باهم صحبت کنیم اصلا خوشم نمیاد و جوابم قطعا منفیه.کما اینکه در دانشگاه دو مورد به همین شکل بود که هر دو ردکردم.
    مردی که رسما وارد کار بشه یعنی پایبند به خانوادست و هدفش چیزی جز ازدواج نیست.
    از طرفی اینطور که من از نوتههای شما فهمیدم شما انقدر هم از ایشون کم اطلاع نبودید...چون گفتید هم دانشگاهی بودید و سن و سال کمی هم ندارید...یعنی ورودی جدید نیستید..درسته؟
    از طرفی همین که ان خانوم شرایط اولیه رو داشته که شما پا پیش گذاشتی برای اقدام رسمی کافی بود.(در واقع میخوام بگم شما یه شناخت نسبی داشتی..درسته؟)
    شیدای عزیز
    منم خوشحالم با شما اشنا شدم.
    اما شما برداشت درستی از حرفهای من نکردی.البته من سعی کردم واضح توضیح بدم.من نگفتم مانند مادربزرگ شما رفتار کنن و تا شب عروسی همدیگ رو نبینن !!!توجه کن این اقا و این خانوم هم دانشگاهی هستن...یعنی ممکنه هفته ای چند بار همدیگ رو ببینن....
    وقتی این اقا محترمانه شماره منزل این خانوم رو میگیره و یا یک واسطه میفرسته و میگه مثلا من خواهر اقای x هستم و میخواستم در مور برادرم باش ما صحبت کنم....به نظرت اصلا این خانوم به ذهنش نمیرسه که این اقا ممکنه بیادخواستگاریش؟!
    از طرفی گرفتن شماره تلفن برای چیه ؟!برای زنگ زدن و اجازه گرفتن برای امدن به خواستگاری.(همون خبری اطلاعی اجازه ای شما).ضمن اینکه شماره تلفن فقط گرفته شده....که طبیعتا از روش نمیشه ادرس رو پیدا کرد !!
    حالا نمیدونم چرا فکر میکنی منظور من این بوده که اقا مهدی بره پشت درو زنگ بزنه و بگه من همکلاسیتونم...امدم خواستگاری !!!
    اگر حد اعتدال رو بگیریم و نه از اینور بوم بیفتیم و نه از اونور....مشکلات همه حل میشن.
    موفق و موید باشید
    من همین الآن این پستو از راهی که دخترمهربون گفت دیدم.بعد از اینکه پستمو ارسال کردم.فکر کردم مریم

    اشتباه دکمه ارسال زده.



 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اردیبهشت 95, 09:19
  2. من فقط ۱۰ روز تا جدایی وقت دارم !
    توسط مریم۳۹۳ در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 فروردین 93, 16:28
  3. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 اسفند 91, 12:54
  4. یک ماه پس از جدایی،هنوز مثل روز اول جدایی
    توسط bahar_N در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 06 مرداد 91, 10:17
  5. روز اول آشنایی
    توسط چشمک در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 06 آذر 90, 12:51

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.