منو شوهرم 2سال پیش عقد کردیم و 4 ماهه ازدواح کردیم
ولی روز به روز علاقه ام نسبت بهش کمتر میشه!
خیلی آدم حسابگر و مقتصدی هست.پدر مادرش هم(فرهنگی هستند) همینطورند.
خیلی از پول و قیمت و گران و ارزان بودن حرف میزنند...و من بدم میاد از این رفتار!
اصلا نمیدونم از کجای مشکلاتم بگم.
اصلا علایق مشترکمون خیلی کم هست.ما هر دو مهندس هستیم و شوهرم تو کارش خیلی موفق هست.
من قبلا شاغل بودم ولی الان دانشجوی ارشد هستم.
احساس میکنم شوهرم قدر منو نمی دونه (از خود مرسی نیستم ولی یه انتظاراتی دارم خوب...)
تا حالا هر وقت مناسبت و سالگرد و تولد و...اینا بوده کوفتم کرده!
به جای اینکه با سورپرایز کردن مناسبت هارو به یاد ماندنی کنه با عکس العمل های بیخودش به یاد ماندنی کرده.بعدا هم از کارش پشیمون شده...
آدم عصبی هست.
آدم خییلی عجولی هست /حتی در مورد آدما خیلی زود قضاوت میکنه
خود خواه هست
متاسفانه احساسی که دارم اینه: من با یه آدمی ازدواج کردم که عرضه زندگی مشترک و لیاقت خوبی رو نداره.
به نظرتون چیکار کنم؟احساس واقعیم رو بهش بگم یا همچنان به آینده امید داشته باشم که شاید خوب بشه ؟
خیلی خسته ام از دستش و خیلی احتیاج دارم به راهنمایی هاتون
اینو هم بگم من بعد از این همه وقت هنوز دختر هستم.
به خاطر خود خواهی و عجله اش تو این مورد هم نتوسته کاری بکنه!!!!
کلا به علایق و خواسته های من اهمیت و ارزشی قائل نیست....
علاقه مندی ها (Bookmarks)