سلام دوستای خوبم امیدوارم درمورد این مشکلم کمکم کنید. 1ساله ازدواج کردیم همش تو گوشم خوند دیگه نباید با دوستات ارتباط داشته باشی چون متاهل شدی منم به حرفاش گوش کردم در حالی که اون بعضی وقتا با دوستاش میره بیرون و اغلب از سر کار دیر برمیگرده تازگی ها که بهش اعتراض میکنم میگه تو مریضی و خودتو درگیر من کردی و همش منتظر منی و دوستات هم بی معرفتن که تورو تنها گذاشتن در حالی که اگه بگم مثلن دوستم قراره بیاد پیشم میگه اونا دخترای خوبی نیستن و خودم پاشونو میبرم!! انگار فقط دوست داره منو تنها ببینه اما نه برای خودش چون حاضر نیست باهام صمیمی بشه حالا تازگی ها میگه باید یاد بگیرم خودم تنها زندگی کنم و ازش خیلی انتظار نداشته باشم براش عجیبه از تنها بودن تو خونه اذییتم! نمیدونم شک میکنم شاید حق با اونه؟!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)