سلام مجدد مخصوص به دوستان عزیز خصوصا فرشته مهربان ...
مشکلاتم رو میدونستین و باید بگم حدود 70 تا 80 درصد با عنایت به خدا مشکلمون حل شده.
نامزدم بهم گفت بهم علاقه داره و یه جورایی قضیه حل شده واسش
دو تا مساله میخوام بپرسم...چون بیشتر جنبه فردی داره و اختلاف محسوب نمیشه اینجا پرسیدم.
اول اینکه ما هر دو این حسو داریم که زندگیمون یکنواخت شده و با ازدواج به مساله جدیدی نرسیدیم ؟ از این یکنواختی چطوری در بیایم ؟؟ میدونم یه راهش مسافرته ولی الان امکانش نیست اصلا ... روش های ساده تر میخوام و دم دست تر..
دوم اینکه یه مساله ای که خودم دارم اینه که وقتی میرم خونشون و فرداش برمیگردم خونه حس بدی دارم . دلم میگیره.. حوصله هیچ کاریو ندارم اون روز ... همش فک میکنم یه اتفاق بد میخواد بیفته یه دلهره عجیب و شایدم بی جهت.. نمیخوام این استرس رو به اون منتقل کنم و میخوام واسه خودم هضمش کنم. در واقع مساله من اینه که قبل ازدواج از تنهایی های خودم لذت میبردم ولی الان تنهایی برام واقعا عذاب اوره و همش دوس دارم توی جمع باشم یا بیرون ... تحمل یه لحظه سرسنگین بودنشو ندارم.. استرس میگیرم ولی خوشبختانه تونستم مهارش کنم و بهش منتقل نکنم استرسام خیلی بهتر شده ولی رفع نشده. به قول فرشته مهربان تمرکز زداییم کامل نشده
علاقه مندی ها (Bookmarks)