دوتا تاپیک دیگه هم دارم تو انجمن.
همونطوری که گفتم من و نامزدم هردوتا مطلقه هستیم
همدیگه رو پیدا کردیم روزای اول همه چی خوب بود اما حالا ده روزه به شدت گوشه گیر و افسرده شده. فکر میکنم حرف دیگران باعث شده بره تو فکر و خودش رو اذیت کنه
اما همه انگیزه و شور و شوقش رو برای همه چی از دست داده. حتی سر کار هم نمیره. فقط بامن حرف میزنه
هرکاری از دستم بربیاد حاضرم انجام بدم. براش میمیرم به معنای واقعی.
اما هرچی باهاش حرف میزنم قبول نمیکنه. همش حرفای ناامید کننده میزنه :
"من باختم تو زندگیم"، "من خیلی شکسته تر از اونیم که بتونم خوشبختت کنم"، "هیچ انگیزه ای برای آینده ندارم" و...
همش تو خونه میشینه و گریه میکنه.
منم دارم داغون میشم. نه خواب دارم و نه خوراک. شب و روزم شده فکر کردن.
میخوام حالش خوب بشه. قبول نمیکنه که بریم پیش روانشناس. از خونه بیرون نمیاد
شما بگید من چیکار کنم؟ توروخدا... زندگیم داره آتیش میگیره نمیتونم تحمل کنم و اینجوری ببینمش....
رسما دارم گریه میکنم موقع نوشتن این متنا. ناز نمیکنه. خیلی داغونه. اینو تو چشماش میخونم. نمیدونم چیکار کنم.
هرچی متد روانشناسی بلدم اجرا کردم، هرچی که تونستم گفتم اما فایده نداره...
علاقه مندی ها (Bookmarks)