سلام دوستان من به تازگي مشکلاتي با خانواده شوهرم برام ايجاد شده که ميخوام اگه ميتونيد راهنماييم کنيد
من عروس اول هستم و با سن کمي نامزد کردم چون مشغول به تحصيل بودم ازدواج و همچنين بچه دار شدنم با چند سال تاخير بود که البته شوهرم همه جوره از من حمايت ميکرد و مادر شوهر و خواهر شوهر هاي خوبي هم دارم بعد از گذشت سه سال از زندگي مشترکم الان يک سالو سه ماهه که خدا يک \سر خوشکل بهم دادهولي از وقتي بچه ام متولد شده مشکلات کمي بين من و مادر شوهرم بر سر اختالف نظرها در رفتار با بچه و سبک بزرگ کردن اون بوده که در هر صورت با هم کنار مي اومديم
خوب حالا تازه رسيدم سر اصل مطلب:حدود نه ماه قبل براي برادر شوهرم که يک سال از شوهرم که فرزند ارشده کوچکتره رفتيم خاستگاري البته برادر شوهرم قبلا دختر خالشو ميخواست ولي بر اثر مشکلاتي به هم خورد خلاصه رفتيم خاستگاري و دختر و خانوادش هم خوب بودن اون يک سال از من بزرگتر و سه چهار سانتي بلندتر و البته چاق هست از نظر چهره هم هر دو خوب هستيم
اونها بعد از سه ماه ازدواج کردند
بعداز يک ماه جاري بنده باردار شد تا الان که 5 ماهشه در کل من سعي کردم با اون رفتار خوبي داشته باشم که ايجاد دردسر نشه البته اون چندين بار با حرفاش من رو ناراحت کرده اما سعي کردم به روي خودم نيارم تا ايجاد تنش نکنه با اينکه از درون خيلي ناراحتم
چون خانواده شوهرم از اون خيلي راضين و تونسته خودشو عزيز کنه
چند روز قبل که خونه مادر شوهرم بوديم موقع جابه جا کردن ظرف ها شيشه عسلي رو ديدم بعد از مادر شوهرم سوال کردم که خودشون عسل گرفتن يا گير اوردن اون انکار کرد و گفت که امسال گير نياوردن
چند وقت بعدش وقتي همه تو اتاق بودن داشتيم وسايل صبحانه رو اماده ميکرديم نشون دادم که به طور اتفاقي عسل رو ديدم چون ميخواستم بدونم چرا بهم دروغ گفتن وقتي از مادر شوهرم سوال کردم که اين يک کيلو عسل مال کيه
گفت مال برادر شوهرمه گفتم که شما گفتين گير نياوردين که برادر شوهرم گفت خدا خودش براي ما ميرسونه
البته باز هم به روي خودم نياوردم که ناراحت شدم ولي از شوهرم خواستم که برويم و سعي کردم به طور عادي اونجا رو ترک کنم
ولي اين موضوع خيلي من رو ناراحت کرده و نمي توانم به راحتي از ان بگذرم از طرفي نمي خوام نسنجيده رفتار کنم که بعدا \شيمان شوم لطفا من رو در مورد رفتار با مادر شوهرم و جاریم راهنمایی کنید![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)