مادرشوهرم مریضی سختی داره و دکترا تقریبا آب پاکی رو ریختن رو دست ما. این روزا خیلی روزای تلخ و سختیه. یه ترس کشنده همیشه همراهمونه. شوهرم خیلی به مادرش وابسته است و دوستش داره. این روزا خیلی تو خودشه. زیاد گریه نمیکنه ولی من میفهمم که تو خودش میریزه و بروز نمیده. میخوام کمکش کنم ولی نمیدونم چه کاری باید انجام بدم. بیشتر بهش نزدیک شم یا بذارم به حال خودش باشه؟؟؟
تو رو خدا یکی یه راه حل بده
خدایا من طاقت غم و غصه شوهرمو ندارم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)