به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 آبان 91 [ 02:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    Talking با شوهری که هر از گاهی به یکی علاقمند میشه چه کنم

    سلام من یکساله که ازدواج کردم خودم ۳۳ همسرم ۳۸ سالشه ما تقریبا سه سال نامزد بودیم نزدیک عروسی تو رفت و آمدهای مکرری که با یکی از دوستان داشتیم احساس کردم همسرم توجه خاصی به همسر دوستمون داره بطوریکه با حضور اون خانم من فراموش میشم مثلا یکبار من باهاش حرف میزدم اون خانومم با چند نفر دیگه یه موضوع خنده دار تعریف میکرد یهو وسط حرف من زد زیر خنده و دیگه به حرف من توجهی نکرد بیشتر سعی میکرد جایی باشه که اون خانم هست با زیرکی حواسش به منم بود که جریانو متوجه نشم یکی دو بار وقتی تمام حواسش به اون خانم بود دیدمش ولی اون منو ندید بالاخره بعد از مدتی به این موضوع اعتراض کردم در جواب من حاشا کرد و بهم انگ دیوانگی زد از اون به بعد سعی کرد رفتارشو کنترل کنه ولی با این حال من کاملا تغییر حالتشو احساس می کردم مضاف بر اینکه اون خانم هم متوجه این قضیه شد و اونم سعی میکرد به همسر من نزدیک بشه بعد از مدتی اتفاقی رابطه ما با این خانواده قطع شد(قطع رابطه انتخاب ما نبود اون خانواده شرایطشون تغییر کرد ودور شدن) بعد از مدتی ما ازدواج کردیم بعد از یکسال جدیدا متوجه شدم همسرم به یکی از همسایه ها که یه خانم مطلقه و تنهاست توجه میکنه طوریکه تمام رفت و آمدهای ایشون رو از چشمی کنترل میکنه هر بار که از راهرو رد میشیم چک میکنه ببینه رو در واحد قفل خورده یا خانم منزل هستن چند شب ‍پیش که از مهمونی برمیگشتیم ساعت یک شب دید اون خانم داره با یه مرد که جلوی آپارتمان ماشینشو پارک کرده سوار میشه و میره تا دو روز هیچ حرفی نمی زد اگرم من چیزی می گفتم با بی حوصلگی جواب می داد تا اینکه ازش پرسیدم چرا دو روزه پکری چیزی شده از من ناراحتی؟ به محض اینکه گفتم شروع کرد حاشا کردن و بگو بخند فردا بریم خریدو عزیزم چیزی لازم نداریو ...از این حرفا دیگه مطمپن شدم یه چیزی هست چند روزی صبر کردم بعد بهش مستقیم گفتم چرا اینقدر از چشمی بیرونو نگاه میکنی گفت میخوام ببینم چه خبره (قبلا یه طبقه بالاتر بودیم اینکارو اصلا انجام نمیداد)گفتم چطور بالا اینکارو نمیکردی چیزی شده هول شد( این وقتا معمولا به من نگا نمیکنه جواب میده )(یکبار که صدای خانومو تو راهرو شنیدم و دیدم دوباره داره از چشمی نکا میکنه پرسیدم کیه گفت دو تا مرد دارن تو راهرو حرف میزنن (من کم شنوایی دارم اون فکر میکرد نشنیدم میخواستم امتحانش کنم مطمءن شم)که بازم دروغ گفت)اون شب بهش گفتم که من صدای زن شنیدم ولی تو گفتی مرده. داری چیکار میکنی? از جواب دادن طفره رفت وبه بهانه چایی ریختن رفت تو آشپزخونه من دیگه ادامه ندادم چون برا من ثابت شد که فکرم غلط نبود و اون بازم فکرش جای دیگه هست میدونستم هر چی بگم فقط دروغ میشنوم تا یکی دو روز نگاهاشو قطع کرد رفتاراشو عوض کرد یکی دو بارم وقتی فکر میکرد خوابم جلو در دیدمش که باز داره راهرو رو چک میکنه برگشت منو دید هول شد و شروع کرد حرفای بی ربط زدن که فقط موضوع گم بشه با این رفتاراش بیشتراطمینان پیدا کردم چیزی هست.ولی چیزی نگفتم چون میخوام راه درست رو پیدا کنم اینکه واقعا با این مرد باید چیکار کنم نمیخوام قبل از اینکه مطمءن بشم حرکتی بکنم که پشتش پشیمونی باشه تو این مدتی که میشناسمش هیچوقت احساس نکردم با کس دیگه ای رابطه داره نمیدونم دلیلش اینه که به کسانی علاقمند شده که راهی برا رابطه نداشته مثلا همون خانم متاهل که گفتم . یا تو ارتباطش با جنس مخالف زرنگ نیست و اگر کسی سراغش بیاد شروع میکنه. واقعا از این نظرا نمیشناسمش فقط میدونم رابطه های زیادی نداره بیشتر رابطه هاش کاریه بعد از کارش خونست و تمام زمانش رو تو خونه میگذرونه و بیشترم تمایل داره تنها باشه یعنی منم نباشم .حالا من موندم با یه مردی که هر روز عاشق یکی میشه از نظر مالی قوی نیست تحصیلات و سطح خانوادگیش از من پایینتره و من هیچوقت حس نکردم تو این زندگی یه پشتوانه دارم خودم شاغلم وایشون هیچ خرجی برای من نمیکنه فقط اجاره خونه و خوردوخوراک رو میده به شدت سر خورده شدم بیشتر از همه اینکه میبینم برای خانم دیگه ای هیجان زده هست و نمیتونه پنهانش کنه آزارم میده با همیم با هم میخندیم ولی هر دو داریم واقعیتوپنهان میکنیم (اون حسشو پنهان میکنه منم اینکه میدونم دلش جای دیگست) راهنماییم کنید وقتشه که از این زندگی برم بیرون یا راه دیگه ای هست کاملا انرژیمو از دست دادم من از خیلی چیزا گذشتم خیلی حرفا شنیدم ولی به خیال علاقه ای که حالا میفهمم هیچوقت نبوده پا تو این زندگی گذاشتم خیلی زود جواب خوش باوریمو گرفتم لطفا کمکم کنید

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 آبان 91 [ 20:17]
    تاریخ عضویت
    1391-6-31
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    477
    سطح
    9
    Points: 477, Level: 9
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 158 در 43 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: با شوهری که هر از گاهی به یکی علاقمند میشه چه کنم

    از زندگی بیای بیرون چون شوهرت از چشمی در کنجکاو میکنه؟!!!!!!!!!
    خیلی از داستانهایی که تعریف کردی احساس میکنم ساخته ذهن خودته.بیش از حد حساسی و اتفاقات جزیی رو به هم ربط میدی.یک مقدار شخصیت پارانویید داری.
    مردها اکثرا یکم کنجکاویشون با نگاه کردنه.این دروغهای جزیی هم که شوهرت میگه واسه اینه که اینقدر حساسیت نشون دادی که میترسه راست بگه شر شه.
    اگه این روند رو ادامه بدی شک نکن کم کم این داستانها واقعی میشن.زیاد تو بهر اینکه شوهرت کجا رو نگاه کرد و کی از کنارش رد شد و ... نرو

  3. 3 کاربر از پست مفید darya_aram تشکرکرده اند .

    darya_aram (سه شنبه 09 آبان 91), sanjab (یکشنبه 26 آبان 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 آبان 91 [ 02:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    243
    سطح
    4
    Points: 243, Level: 4
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered100 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: با شوهری که هر از گاهی به یکی علاقمند میشه چه کنم

    دوست عزیز کاش یکم با دقت میخوندید بعد به من انگ می زدید من اگر به درستی رفتارو فکرم اطمینان داشتم اینجا مشکلمو مطرح نمیکردم مشکل فقط نگاه کردن از چشمی نیست فکر میکنم اینقدر عقل داشته باشم که با این قضیه کل زندگی رو زیر سوال نبرم مجموع رفتاراش باعث شده بفهمم به اون خانم توجه داره هول شدنش موقع دیدن اون خانم لحظه به لحظه چک کردنش ،به محض اینکه صداشو میشنوه یه چیز میگیره دستش از واحد میپره بیرون وهزارتا کار دیگه که از حوصله و وقت دوستان خارجه ومهمتر از همه تغییر رفتارش بعد از اینکه من به رفتاراش اعتراض کردم و پنهانی انجام دادن همون رفتارا .فکر رفتن به خاطر یه نگاه از چشمی نیست کمی از مشکلاتم رو تو پست قبلی گفتم این آدم کمترین حس مسئولیتی در قبال من نداره صد کیلو بار دستم باشه به روش نمیاره فقط فکر خودشه این رفتار از روز جهیزیه بردنم بود دستشو کرده بود تو جیبش زل زده بود به پدر مادر پیر من که وسایل میاوردن باعث ناراحتی خانوادمم شد طوری شده که خانوادمم میگن تو سر سوزن رو این مرد نمیتونی حساب کنی رو حرفش نمیمونه به راحتی دروغ میگه حتی برای کوچکترین مسایل . سیگار میکشه میریزه روکش صندلی ماشین سوراخ میکنه میگم تو سیگار میکشی میگه بخاطر نشستن زیاد روکش صندلی از بین رفته سوراخ شده شما باشید چه حالی میشید که یکی اینقدر شمارو کند ذهن فرض کنه و برای کوچکترین مسايلم دروغ بگه .از من پول قرض میگیره یه هفته ای بده بعد سه سال من چیزی نگفتم اونم به روش نمیاره وام ازدواجمو گرفتم دادم بهش میگه چرا قسطشو نمیدی (چقدر یه آدم میتونه پرو باشه)غیر از این یک میلیون بهش دادم که وقتی وامشو گرفت بهم برگردونه وامو یواشکی گرفت خرج کرد به من نگفت و هنوز بعد از یکسال من پولمو نگرفتم (برام پول مهم نیست اینکه چرا این آدم پای حرفی که میزنه واینمیسته آزارم میده) ماشینمو گذاشتم زیر پاش خودم دارم پیاده پنج کیلو بار میارم چادر مقنعه ولو از تو آیینه میبینه تکون نمیخوره بیاد کمکم .درماشینو باز میکنم میبینم بوی عطر ماشینو گرفته کت شلوار پوشیده داره موزیک گوش میکنه شما باشی ببینی اینهمه داری برا یه زندگی مایه میذاری بعد تازه آقا با دیدن هر زن باب میلش دلش غش میره کار جوونای ۱۸ ساله رو میکنه بهت بر نمیخوره من تمام کمبوداشو به خیال علاقه ای که بینمون بود قبول کردم حالا خودم تبدیل به آدمی شدم که فقط به درد کار خونه میخوره و خدمات دادن .نه میدونم چقدر درآمد داره کجا پول داره میدونم یه مبلغی پول داره حرص میزنم خرج نکنه سال دیگه برا پیش خونه بمونیم هی میگم پولتو چیکارکردی میگه جاش امنه شما به این کارا کار نداشته باش کلا همه چیزو پنهان میکنه ببینید منم دوست دارم راحت و بیخیال زندگی کنم ولی طرفم آدمیه که موقع مشکلات عین بچه خودشو به بیخیالی میزنه و اونوقت منم که باید چهار دستو پا دنبال حل کردنش باشم چون اون براش بدقولی وحرف دیگران اهمیت نداره منم که به این نوع زندگی عادت ندارم به زور دارم سعی میکنم ظاهر رو حفظ کنم حالا میخوام با این چیزا بم بگی شما بودی طاقت جوونی کردنشو داشتی؟من از رفتنش نمیترسم از این میترسم که بیخیال باشم و یه روز بفهمم کلاه گشادتر از این سرم رفته بخاطر یکی دیگه سرخ و سفید میشه خودشو به آب و آتیش میزنه که ببینتش بعد به من میگه عشقمی در حالیکه میبینم بهم توجهی نمیکنه حالم از اینهمه دروغ بهم میخوره

  5. کاربر روبرو از پست مفید farjam تشکرکرده است .

    farjam (چهارشنبه 10 آبان 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.