موضوع: کمک میخام با شوهرم اختلاف دارم

سلام ، خواهش می کنم کسی پیدا میشه به من کمک کنه
من ده ساله که با همسرم ازدواج کردم الان یه دختر 5 ساله دارم، راستش زندگیم زیاد خوب نیست، همسرم دائم به فکر یکی دیگس، همیشه دوس دختر داره و به دیدنش هم میره، یه مدت با یکی دوسته بعد باز دوباره با یکی دیگه دوس میشه، همیشه رفتار پسرای مجرد رو داره، البته اینم بگم اولش مقصر من بودم چون از زندگی هیچی نمی دونستم و بهش بی اعتنایی می کردم، اما بعد که متوجه شدم هر کاری کردم تا بتونم به طرف خودم بکشونمش ولی نشد، همیشه میگه تو تکراریی، رفتارهات تکراریه، هر کاری می کنم تا احساس تازگی بهش دست بده ولی نمیشه، دست از کاراش برنمیداره، همیشه به بهانه کا میره پیش دوس دختراش و بعد هم که من بهش میگم عصبانی میشه و میگه تو بدلی ، یه بار که بهش گفتم این کار رو کردی و دلیل آوردم آب پاکی رو ریخت روی دستم و گفت که همینه میخای بخواه نمیای هم برو، نمی تونم برم بچم این وسط گناه داره، نمی دونم چه کنم، دارم دیوونه میشم یکی کمکم کنه؟؟

shad61 عزیز سلام

به تالار همدردی خوش آمدید

امیدوارم در کنار دوستان و کارشناسان مشکلت حل بشه

برای راهنمایی بهتره از خودت بگی

شما و همسرتون چند سالتونه؟

چطور با هم آشنا شدید و چرا ازدواج کردید؟

نکات مثبت شما از دید همسرتون چیه؟

در مورد داشتن دوست مونث تا چه حد مطمئنید؟

چه انتظاراتی همسرتون از شما داره؟

منتظر پاسخت هستیم

ضمنا با یک عنوان مناسب تر سرعت تاپیکت بالا میره

در پست بعد عنوان را ذکر کن (شوهرم با دختر دوسته یا هر چی گویای مشکلت باشه) مدیران زحمت تغییرش را میدهند

موفق باشی

با سلام،
همسرم 31 ساله و من 30 سالمه، میخام یه کم بیشتر توضیح بدم، همسرم وقتی که سرباز بود خانوادش به خواستگاری من اومدن(شوهرم نوه عمه منه) وقتی که پسر بود دوس دختر زیاد داشت به همون خاطر خانوادش تصمیم گرفتن تا براش زن بگیرن، وقتی به خواستگاری من اومدن می دونستم چه جور پسری ولی فکر می کردم بعد از ازدواج همه اون رفتارها رو فراموش می کنه، ولی با ندونم کاری های من اون نتونست از کاراش دس بکشه ، واقعیتش من اول ازدواج از لحاظ روابط زناشویی مشکل داشتم (از این رابطه ترس داشتم) و همین کار باعث شد تا از من دور بشه.
همسرم آدم خوبیه، نکات مثبت زیاد داره، اهل هیچ کاری نیست، فقط مشکلی که داره همینه که مدام دوس دخترای جدید انتخاب میکنه، واقعیتش بعضی وقت ها از رفتاراش می فهم اخه هر وقت که میخاد بره لباس شیک میپوشه، به خودش میرسه، بعد شم همیشه یه سری وسایل میاره و میگه مسافرا جا گذاشتن در صورتی که مشخصه هموش کادون.
واقعیتش من خودم باعث بروز این مشکل شدم و همسرم از من دور شد، هر وقت دعوا کردیم آخرش گفته با هیچ کدوم اونا ازدواج نمیکنه ولی من موندم تا کی میخاد به این کاراش ادامه بده، همیشه میگه اونا نقش خواهر رو برام .(همه این حرفا رو وقتی که خیلی رفتم تو لکش فهمیدم چون ناخوداگاه حرفاشو زده)
همسرم همیشه میخاد من رفتارهای تازه داشته باشم، غیر پیش بینی باشم،(یه بار گفت زن متولد خرداد خوبه چون حرمسرات و شوهرش هوس نمیکنه با یکی دیگه باشه) خیلی با خودم فکر کردم و تلاش کردم تا بتونم همیشه رفتار تازه داشته باشم ولی نمی دونم چرا همیشه ناراضیه،
یه چیز دیگه هم اینه که خانواده من زیاد به من اهمیت نمیدن و اون هم بعضی وقت ها میگه تو که خانواده نداری، از نظر مالی و .. تو رو حمایت کنن ، انتظار داری من حماییت کنم
نمی دونم چه کنم، خیلی خلاصه وار براتون توضیح دادم، لطفا کمکم کنید

به نظر من نقشت رو عوض کن .
الان نقش تو اینه: یه زن ضعیف که اشتباه کرده و بی توجهی کرده و الان داره بهش خیانت میشه چون همه از اون بهترن و اون تکراریه و هر چی سعی میکنه جذاب نمیشه ( خودت دقت کن.این یه شخصیت جذابه؟ )
پیشنهاد من : پیگیری نکن که دوست دختر داره یا نه.در این مورد اصلا صحبت نکن و وقتی میگه این وسیله مال مسافره جا مونده خیلی عادی برخورد کن که باور کردی. از این به بعد به خودت بیشتر برس ولی نه برای جلب رضایت اون بلکه برای اعتماد به نفس خودت.خودت رو باور کن.به خودت تلقین کن که زن جذابی هستی.و در این زمینه تلاش کن و اعتماد به نفست با کم توجهی همسرت کن نشه و ادامه بده.خودت رو نیازمند توجه نشون نده.قوی باش.به مرور شخصیتت شکل میگیره و مطمین باش شوهرت بهت خیلی جذب میشه و ....

عزیزم من به خودم میرسم، اون هر کاری که خواسته کردم، گفت چاقی ورزش کردم و خودمولاغر کردم، ابروهامو مدل جدید کردم و...
توی رابطه زناشویی به هیچ عنوان پیش قدم نیست،(یه بار بهم گفت من به هیچ عنوان دور تو نمیام چون دل خوشی ازت ندارم) و همیشه پیش قدم میشم، واگه این کار رو نکنم روز بعد با من قهره، توی دعواها همیشه باید برای آتشی برم چون خودش اگه ده روز هم طول بکشه آشتی نمیکنه، حتی اگه مقصر هم اون باشه، مدام با نیش و کنایه حرف میزنه، همه فامیل می دونن من چقدر بهش احترام و توجه دارم اما یه جایی که میرسه میگه ما که زن نداریم ، خوش به حال اونایی که زن خوب دارن، (این هم بهتون بگم هیچ کس نمیدونه تو زندگی من چه خبره! همه فکر می کنن زندگیم بهترینه، هیچ کس حتی پدر و مادرم و پدر و مادرش هم نمیدونن)
خیلی چیزا هست اما نمیشه همه رو نوشت
نمی دونم دارم دیوونه میشم، شبا کارم شد گریه کردن و توی تنهایی خودم همیشه با خودم حرف میزنم، ببخشید اگه پر حرفم شما تنها کسی هستین که دارم براتون می نویسم.
داغونم کمک کنین .

سلام
اولا اینو بگم خیلی خوب کاری کردی نگذاشتی دیگران از مسائل ومشکلاتتون خبردار بشن.
اینکه میگی دوست دخترداره .مطمئنی یا که چون بی محلی میکنه وبه خودش میرسه حدس میزنی.

بین این دو خیلی تفاوت هست......خیلی.
فکر نمیکنی خیلی رو همسرت زوم کردی.رو رفتاش.رو رفت وامداش و....

ایا همیشه یک نواخت بهش توجه ومحبت میکنی؟یا وقتی غر بزنه وبا باهات سر سنگین بشه میری طرفش؟

سلام عزیزم
واقعا خیلی ناراحت شدم. امیدوارم زودتر مشکلت حل بشه
از حرفات فهمیدم که مدل زندگی شما عادی نیست. این طبیعی نیست که شوهر شما دوست دختر داشته باشه و شما هم ازش خبر داشته باشید و حتی اونقدر به خودش جرات بده که راجع بهش باهاتون صحبت کنه!!
به نطر من شوهرتون دچار تنوع طلبی بیش از حد است. اگر بتونید راضیش کنید که بره پیش مشاور خیلی به زندگیتون کمک میشه!

در مورد رابطه جنسی هم باید باهاش صحبت کنی و علایقش رو در این مورد بدونی و به همون صورت عمل کنی. مطمئن باش که اگه راضی اش کنید خودش هم کم کم پیش قدم میشه.
یک کم حس حسادتش رو البته به صورت منطقی تحریک کنی هم بد تیست همونطور که دزیای آرام گفت باید اعتماد به نفس خودت رو بالا ببری و طوری رفتار کنی که اون بفهمه هنوزم میتونی مورد توجه قرار بگیری. به نظرم تو هم بعضی موقعها لباسای شیک بپوش و به خودت برس و با دوستات برو بیرون!! که فکر نکنه فقط خودش میتونه اینجوری رفتار کنه. البته توی اینکارا هم افراط نکن که از اون وری خیلی غیرتیش کنی ولی بعضی موقعها باید به مرد یک تلنگری زد.
البته این ابن نظرات منه. امیدوارم کازشناسان بیان و نظر بدن.
اینکه میگه همه از تو بهترند فقط میخواد اعتماد به نفس تو رو از بین ببره. به نظر من چند وقت روی خودت کار کن که شادتر باشی و خودتو دوست داشته باشی. ما به دنیا نیامدیم که فقط دلپسند یک مرد باشیم! البته باید به زندگیمون بزسیم و هر کاری که میتونیم انجام بدیم که بهتر باشه که هم خودمون و هم خانواده مون بهتر زندگی کنند. ولی باید برای دل خودمون هم زندگی کنیم. و حتی شده ساعات محدودی از روزو برای خودمون باشیم.
برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزم.

به نظر من یه مرد ممکنه به یکی از دلایل زیر نسبت به همسرش بی توجه بشه. البته این به این معنی نیست که اگه خانمی بی توجهی دید حتما علتش ایناست. منظورم اینه که شاید بشه با رعایت این مسایل توجه شوهر رو جلب کرد.

اما چند تا از دلایل کم توجهی از نگاه من:
1. احساس کنه همسرش خیلی به اون وابسته است و نمیتونه بدون اون زندگی کنه.
2. همسرش اعتماد به نفس نداره و دائم خودش رو با بقیه مقایسه می کنه.
3. شوهرش رو دائم با بقیه مردها مقایسه می کنه.
4. در مسایل کاری شوهرش دخالت می کنه.
5. در مسایل اقتصادی خانواده نظرهای تحمیلی داره.
6. مرد رو وادار به قضاوت بین خودش و خانواده شوهرش میکنه. (اونو مجبور به انتخاب یکی از این دوتا میکنه)
7. در مسایل جنسی از همسرش "اکراه" و "بی توجهی" و "عدم لذت" می بینه.
8. همسرش رو نسبت به استعدادها و توانایی های خودش (مرد) بی تفاوت می بینه.
9. همسرش نسبت به اجرای خواسته هاش عکس العملی نشون نمیده. (البته به معنای فرمانبرداری محض از مرد نیست ولی باید توجه کرد که وجود این حس در مرد باید به نحوی ارضا بشه)
10 . علایق مشترکی با همسرش نداره
و . . .

ممنونم ولی دیگه کاری نمیشه کرد همسرم داره طلاقم میده عزیزم

طلاق؟
چی شد عزیزم صحبت طلاق نبود که؟