سلام بچه ها خوبید دوست دارم کمک کنید تا بتونم بهترین تصمیمو راجع به عروسیم بگیرم
نمیدونم چه جوری بگم ولی از طعنه کنایه های خواهرمو مادرم میترسم آخه من با پسری عقد کردم که خانواده منسجمی نداره یعنی مادرش فوت کرده پدرش که فقط حکم یه اسم تویه شناسنامه هست و اصلا سراغی از بچه هاش نمیگیره و چون بایه یه زنه دیگه ازدواج کرده بچه های زن مرحوم که شوهره منو خواهر برادراشه تو خونه راه نمیده شوهره منم از اون وقتی نامزد کردیم خونه ما میمونه دیشب یه حرفی زد که دلمو آبه آتیش کشید آخه سنگینی نگاهه خونوادمو حس کرده و بهم گفت که احساس میکنه غرورش داره شکسته میشه البته قبل ازدواجشون خونه خواهرش شبا میخوابید اما جدیدا خیلی اذیتش میکننو اونم خیلی کم میره اونجا بعد شوهرم وضعیت مالی خوبی نداره دوست دارم زود تر بریم خونه خودمون که شوهرم میگه اگه بخوایم به این زودیا بریم خونمون نمیتونیم جشن عروسی بگیریم چون پولی برایه اجاره خونه نمیمونه برا من سخته ولی میتونم باهاش کنار بیام ولی از متلکای سوزاننده خونوادم میترسم که دل سنگ به درد میاره ولی شوهرم پسره خوبیه و ارزش اینو داره که بخوام پا رو دلم بذارم ولی با زخم زبونا نمیتونم کنار بیام اینم بگم اون به در خواست خونواده خودم شبا میاد خونمون ولی انگار خونوادم از حرفشون پشیمون شدن رفتارشون به کل با شوهرم عوض شده من به خونوادمم حق میدم این وسط واقعا گیر افتادم
علاقه مندی ها (Bookmarks)