به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-7-02
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    سلام

    [size=medium]میدونم زیاده ولی ممنون میشم بخونیدش اگه حوصله خوندنش رو ندارید فقط قسمت هایی که رنگی کردم رو بخونید[/size]
    راستش من در منزل همیشه با برادرم دچار تنش هستیم
    واقعا پدر اومده از بس ایراد و انتقاد شنیدم تو این خونه.
    از بچگی که یادم میومده برادرم تقریبا به اکثر رفتارهای من ایراد داشته
    جوری شده که توی جمعی که ایشون باشن من یک حس بدی بهم دست میده و زود دوست دارم ترک کنم
    توقع داره که من همه رفتارهام خوب و طبق اصولشون باشه ولی اگر از رفتار اشتباه ایشون انتقادی بشه پرخاشگری میکنند.چراشو نمیدونم
    به همه چیز ایراد میگیره.
    اون 27 سالشه/ من 21 سالمه...اون فوق لیسانس هست و فعلا سربازه...من هم دانشجو


    یه چند تا از رفتارهاش رو اینجا من میگم تا پی ببرید چی میگم:

    سال گذشته من کنکور داشتم ایشون اون موقع دانشجو شهرستان بودند.20 روز عید رو اومدن شهر خودمون تعطیلات و قشنگ تمرکز من رو شب عید به هم زدن جوری که من شب عید سال 90 با گریه رفتم به رختخواب (تا اون موقع کسی گریه منو ندیده بود!!!)...بعد از اون هم قشنگ رشته اعصاب من در رفت و نتونستم خوب تمرکز کنم و شاید یکی از دلایل شکستم توی کنکور همین بود.

    زمانی که کنکور داشتم خفه کرد منو از بس رتبه کنکورش رو زد تو سر من که من دانشگاه دولتی قبول شدم.خوب چی کار کنم تلاش من همین قدر بود.من هم رشته خوبی قبول شدم که خیلی ها آرزوش رو دارن ولی دانشگاه آزاد(پزشکی)...چی کار کنم برم بمیرم؟

    حتی وقتی میخوام کتاب بگیرم یواشکی از بیرون که میام کتابمو جوری قایم میکنم که اون نفهمه چون اگر بفهمه یا پوزخند یا ایراد یا مسخره.

    من به فوتبال علاقه دارم.وقتی میخوام برم استادیوم هر چند هفته یه بار یا پوزخند یا ایراد یا مسخره.

    از زمین و زمان گله میکنه.موقع فوتبال دیدن مسخره بازیکنه میکنه مسخره گزارشگره میکنه.موقع اخبار همین طور.
    همش منفی منفی منفی

    چرت و پرت زیاد میگه ولی اگه من 4 تا شوخی بکنم سریع میگه چرت و پرت نگو/

    معمولا هم جوریه که اگر دعوا صورت بگیره طرف اون رو میگیرن....یعنی مادرم جلو جمع منو سرزنش میکنه ولی در پنهانی اونو (یعنی خورد میشما)...یعنی احساس میکنم هیچ پنهاهی ندارم بخوام بگم بابا اون داره اشتباه میکنه.همه هم طرف اون رو میگیرن.




    باور کنید از خودم بدم میاد وقتی بخوام با یکی بزرگتر از خودم یکی به دو کنم....از خودم بدم میاد بخوام از داداشم همچین دلگیری داشته باشم.
    ولی صبر من هم حدی داره



    قبول دارم که بعضی اوقات اشتباه میکنم ولی این رو اعصابمه که خودش چرا اشتباهش رو نمیپذیره.

    باور کنید با این رفتارش احساس میکنم همه میخوان یه جور ازم ایراد بگیرن تو خیابون توی دانشگاه....احساس میکنم یه جوری از بقیه پایین تر هستم.چون میگم که از بچگی باهام این رفتار شده....به رفتارهای خودم اعتماد کامل ندارم به تصمیم هام ندارم....همیشه یه چیزی ته وجودم میگه نکنه این اشتباه باشه و ازت ایراد بگیرن....یا خودم رو آماده میکنم که اگر کسی ازم ایراد گرفت چی جوابش رو بدم..من 21 سالمه ولی اگه یه بچه راهنمایی تو خیابون ببینم احساس میکنم اون از من سر تره....بس که ایراد شنیدم....از رفتارهای خوب و بدم


    شما میگید من چی کار کنم؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید bartar_fekra تشکرکرده است .

    bartar_fekra (یکشنبه 02 مهر 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    77
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    سلام دوست عزیز

    نباید اجازه بدی که با حرفهای منفی این حس را به شما منتقل کنند
    که البته به نظرم از اعنماد به نفس پایینی برخوردار هستی و تایید گرفتن از دیگران برایت مهمتر از کارهای درستی است که انجام می دهی و موفق می شوی و کسی هم تایید نمی کند ..

    [size=large]دوست عزیز کمی واقع بین باشید و سعی کنید به کارهایی که انجام می دهی تمرکز کنی نه به رفتارهای برادرت نه به حمایت های پدرو مادرت نسبت به برادرت ..


    شما سعی کن تمرکزت روی هدفهایت باشد و حرفهای انها را در خودت تاثیر ندهی و کار خودت را انجام بدهی .
    باید از الان یاد بگیری که هر کسی سلایق و اخلاق های خاص خودش را دارد که شما هم خارج از این عرف نیستی ..
    بهتر است علایقت را به خاطر مسخره کردنهای برادرت مخی نگه نداری و سعی در پرورش کارهای درست و منطقی داشته باشی و به مرور موفقیتهایت را ثابت کنی .

    در این میان هم بهتر است کمی رفتار های قاطعانه برخورد کردن را بیاموزی و انها را اجرا کنی و اگر کسی از شما ایرادی می گیرد قرار نیست طبق خواسته ایشان پیش بروید ...

    هر طور که دوست دارید رفتار کنید و با قاطعیت به ایشان بفهمانید که شما هم برای خودت شخصیت قابل توجهی دارید و کسی حق مسخره کردنتان را ندارد !
    ولی مطمئن باشید که شما بهترین کار را انجام می دهید .
    [/size]

  4. 3 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    چشمک (یکشنبه 02 مهر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-7-02
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    ممنون ولی نمیشه اصلا نادیده گرفت ما داریم هر روز همدیگرو می بینیم و کنار هم رد میشیم.
    از خانوادم انتظار نداشته باشم از پسر همسایه داشته باشم؟
    من حمایت و اینا نمیخوام فقط کسی مسخره نکنه همین

    من از موقعی که یادمه با ایشون بحث داشتم که تو تویی و من هم منم....ارشد ایشون یه رتبه خوب آورد و سال بعدش من کنکور داشتم.رتبه خوب ایشون همانا و بدختی من هم همانا
    روزی 12 تا 15 ساعت درس میخوند و من وقتی زورم رو میزدم نهایت میشد 5 ساعت خانواده سرزنش رو شروع میکردن که از اون یاد بگیر از 5 صبح پامیشد درس میخوند

    چی کار کنم از طرفی رفتاراش رو قبول ندارم.از طرفی هم عذاب وجدان میگیرم وقتی بهش اعتراض میکنم عذاب وجدان میگیرم و اعصابم خورد میشه....حتی الان هم که این تاپیک رو زدم یه جورایی عذاب وجدان گرفتم!!!!!!


    چون میگم که آدم بدی نیست.خودش هم میگه من اگر چیزی میگم فقط به خاطر خودت میگم.....ولی من خودم اهداف و علایقم با ایشون متفاوته کاملا....دوست دارم فوتبال ببینم ایشون نه....شوخ و بگو و بخند هستم و ایشون این رو نمی پسندن....دوست دارم کتابای روانشناسی بخونم ولی ایشون میگه اینا چرت و پرت هستن.

    پدر و مادر و خواهرم اصلا با این افکار و سلایق من کاری ندارن و حمایت هم میکنن بعضی اوقات ولی برادرم فقط منتظره یک رفتار منفی از من ببینه و انتقاد کنه!

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 اردیبهشت 93 [ 10:47]
    تاریخ عضویت
    1391-5-28
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    503

    تشکرشده 496 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    سلام دوست من

    من دقیقا شرایط شما رو درک کردم

    ببینید مشکل شما برادرتون نیستن!
    حتما میدونید که همه آدما سه مود شخصیتی دارن : کودک و بالغ و والد
    تیپ شخصیتی که هنجار و ناهنجار رو تشخیص میده و سعی میکنه خودشو با هنجارها مقایسه کنه والد انسانه
    والد انسان توی خانواده ساخته میشه.

    مشکل اینجاست که شما خودتون هم حق رو ته دلتون به برادرتون میدید (چیزی که از حرفاتون متوجه شدم) وگرنه انقدر زجر نمیکشیدید، ولی این موافقت کامل نیست یعنی معیارهایی که خانواده برای خوب بودن به خورد شما دادن باعث یه تناقض در وجودتون شده، از یه دید میبینید که علایق شما خیلی هم مثبت و خوبه و از طرف دیگه یه چیزی میگه که نه این درست نیست!
    به خاطر همین با قاطعیت با برادرتون مخالفت نمیکنید

    هر آدمی رو اگه به حال خودش بذارن میتونه یه زندگی خوب داشته باشه و با علایق خودش یه زندگی خوب واسه خودش بسازه خوبی یه زندگی در شادیه.
    ولی معیارهای مسخره ای به ما میخورونن باعث میشه که در نصف زندگیمون همیشه حس کنیم خوب نیستیم

    مثلا یه خونواده رو میشناسم که همه افراد توش حس میکنن که کسی که رشته ش به ریاضی ربطی نداشته باشه مغزش ناقصه! و این زجری شده برای اون بچه ای که استعداد ریاضی رو نداره! اون همیشه با خودش درگیره حتی از تفریحاشم به نظرم خیلی لذت نمیبره نه به خاطر وجود و حضور والدین یا خواهر و برادرا به خاطر حضور والدش!!

    مثلا توی یه خونواده ای به بچه ها تلقین میشه که از وقتی میرن دانشگاه باید حتما یه کار واسه خودشون جور کنن حتی اگرم اون خونواده وسع مالیشو داشته باشه که بچه هاشو ساپورت مالی کنه بازم بچه ها دانشگاه که میرن یا میرن دنبال کار و یا اینکه همیشه با خودشون در جدالن و خودشون رو یه انسان نمیدونن چون کار ندارن

    بعضی بچه ها خودشونو با خواسته های والدینشون وفق میدن تا حس خوب بودن رو تجربه کنن و انقدر وقف این کار میشن که اصلا یادشون میره که فطرتشون چی بوده، ولی بقیه بچه ها اگر که در جذب محبت والدین و والد درونی خودشون موفق نباشن شاید خیلی زجر بکشن ولی حداقل یه سرنخ از چیزی که واقعا هستن دارن (چون علایق دیگه ای رو تجربه میکنن حتی با تلخی) تا زمانی بتونن خودشون رو ترمیم کنن

    شما بشین دقیق فکر کن و از ته فکرت معیارات رو بریز بیرون ببین من درست میگم یا نه! جوابشو بهم بگو.

    یه سؤال رو به خودتون جواب بدین به اینکه علایق شما هنجار به حساب میاد ایمان کامل دارید؟؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید unknownGirl تشکرکرده است .

    unknownGirl (یکشنبه 02 مهر 91)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-7-02
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    مرسی که وقت گذاشتید
    دقیقا همین هست که میگید.
    کلا این والد درونش خیلی فعاله.همه رو میخواد ادب کنه.من که هیچ....پدرم رو هم میخواد ادب کنه....نانوای محل هم میخواد ادب کنه....ما فوقش توی سربازی میخواد ادب کنه.همکارش رو میخواد ادب کنه.
    یه شب با بابام این قده تند حرف زد که شب توی خواب بابام صدا میداد.من و خواهرم خیلی ناراحت شدیم و فرداش گفتیم درست نیست کارت که باهاش این طور صحبت میکنی اون سنی ازش گذشته ولی شروع کرد به مسخره کردن ما و ببین بابا ترسو هست و نمیخواد حرف حق رو بپذیره و هر چی میگفتیم ما دوست نداریم بابامون ناراحت باشه (پدرمون توی زندگیش خیلی داغ عزیزانش رو دیده) ولی اون هی به هر جمله من و خواهرم شروع میکرد به پوزخند زدن.

    بله من از رفتارهاش ناراحتم ولی ته دلم اینو اون صلاحت رو میخواد و وقتی هم با مادرم درد و دل میکنم با نرمی یه جوری قانعم میکنه که اون بدیت رو نمیخواد....خودش هم همیشه میگه من نمیخوام اشتباهت منو تکرار کنید.
    من هم بعضی اوقات اشتباهاتم رو تصحیح میکنم تا مث اون نشم.ولی باز وقتی هی بهش میگم این قده به من ایراد نگیر میگه فک میکنی من بدی تو رو میخوام...دیدی فلان کار رو بهت گفتم انجام دادی و موفق شدی.اگه من نمی گفتم که الان اینجوری نبود.
    آقا من بچه که بودم چنگال بلد نبودم دستم بگیرم.بچه بودم خوب.از بس داداشم بهم گوشزد کرد که اینطوری نگیر درست شد. اما هر موقع میگم این قده تو کارای من دخالت نکن میگه من صلاحت رو میخوام اگه بهت نمیگفتم چنگال رو درست بگیر الان با دست میزفتی تو غذا.خوب راست میگه یه جورایی ولی انتقاد هم حدی داره.

    این دوگانگی اعصابم رو به هم میریزه....یعنی نه میذاره جرات ابراز سلایق خودم رو بده و نه میذاره از اون انتقاد کنم.هر موقع هم بحثی بینمون پیش میاد من حالم از خودم به هم میخوره و عذاب وجدان میگیرم.وقتی فکر میکنم همیشه دوست دارم اون بیرون از خونه باشه از خودم بدم میاد که چرا باید از داداشم همچین دیدگاهی داشته باشم با وجودی که اون صلاحم رو میخواد


    مثلا یه شب نشسته بودم با خواهرم بگو و بخند و مسخره بازی در می آوردیم.خودمون دو تایی....بعد اون اومد سریع به خواهرم گفت که چرا به این اینقده رو میدی؟اگه من بودم 4 تا جوابش رو میدادم تا ازم دور بشه.این رفتاره تو رو خدا؟

    میرم کلی توی حیاط ورزش میکنم.وقتی میام میگی کجا بودی میگم توی حیاط داشتم ورزش میکردم شروع میکنه به پوزخند زدن.

    مثلا همین این مثال رشته ریاضی دقیقا مثال خانواده ما بود که من زمانی که دبیرستان بودم برام جا افتاده بود کسی که نره رشته ریاضی خنگه.بعد با اینکه از بچگی به علوم طبیعی علاقه داشتم و همیشه جزو تاپ ترین افراد بودم که بقیه دوست داشتن مث من باشم.با رفتنم به رشته ریاضی هر سال تجدید آوردم و خیلی خورد شدم.بعدش هم رفتم دانشگاه یه سال مهندسی خوندم و دیدم علاقه ندارم انصراف دادم.بعد رفتم سمت تجربی و پزشکی قبول شدم.

    چی کار کنم واقعا موندم.

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 اردیبهشت 93 [ 10:47]
    تاریخ عضویت
    1391-5-28
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    503

    تشکرشده 496 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    به نظرم دو تا مسئله مطرح هستش

    یکی اینکه شما احساس میکنید باید برای برادرتون احترام قائل بشید و اینم یکی از معیارهای والد هستش
    و یکی درگیری که با خودتون دارید

    ببینید قدرت والد اصلا بد نیست! والد هنجارها رو به شما یادآوری میکنه و اگر نباشه شما یه آدم ضد اجتماعی میشید ولی اگر که هنجارهای والد بد تعریف شده باشه این باعث میشه که شما بعدها که با عقل خودتون از "ارزش" ها دید دیگه ای پیدا کردید همیشه با والدتون و در واقع با خودتون بجنگید و این مبارزۀ درونی شما رو ضعیف کنه

    به نظرم خیلی جدی یه مقدار به خودتون تایم بدید، بشینید و معیارها و ارزش هاتون رو یادداشت کنید و دقیقا روی کاغذ (برای تمرکز بیشتر) تحلیلشون کنید که از کجا به این نتایج رسیدید سعی کنید که اعمال موفقی رو بر اساس معیارهای منطقی خودتون انجام دادید به خودتون یادآوری کنید

    یه مثال براتون میزنم

    این عمل شما فوق العاده قدرتمندانه بوده که برخلاف جریان آب شنا کردید و علاقۀ خودتون رو تشخیص دادید و رفتید دنبالش و به خاطر فاصله ای که افتاده خیلی طبیعی بوده که با وجود استعداد زیادتون نتونستید رتبۀ خیلی عالی کسب کنید مهم اینه که الان دارید تو راهی قدم برمیدارید که براش استعداد دارید و موفق خواهید شد

    بذارید بهتون بگم که نصف بیشتر زجری که الان میکشید به خاطر اینه که از درون ویران شدید و حرفای برادرتون هم مثل یه تلنگر کوچیکی هست که شما همه رو از اون میبینید

    سعی کنید که با ایشون کانفلیکت نداشته باشید ، ترجیحا جایی که هستند نباشید تا بتونید قوی بشید ، حس کنید که دارید خودتون رو مجهز میکنید
    ولی بی احترامی نکنید چون دشمن واقعی شما ایشون نیستن خودتونین

    سعی کنید تمرکزتون رو روی ذهن خودتون بذارید

    از خونواده که میدونید نظرشون چی هستش نخواید ارزیابی و قضاوت کنند که محق هستید یا خیر ! اینجوری ضعیف میشید

    بهتون اطمینان صد در صد میدم که وقتی تکلیفتون با ذهن خودتون روشن بشه مسخره کردن برادر براتون فقط در حدی آزار دهنده ست که وقتی یکی تو کوچه بی دلیل یک آدم سالم رو مسخره میکنه

    هیچ کس دوست نداره و خوشحال نمیشه مسخره ش کنن ولی وقتی که به خودش ایمان داره عمر اون ناراحتی فوقش نیم ساعت خواهد بود

    توصیۀ من اینه که بیشتر افکارتون رو بنویسید و تحلیل کنید و مطالعاتتون رو در مورد مود های شخصیتی (والد بالغ و کودک) افزایش بدید، اینو برای یه مدت تمرین خودتون قرار بدید و نتیجه رو ببینید
    دنبال این نباشید که یهو خوب بشید والدی که تا این سن ذره ذره ساختید یهو منفجر نمیشه !!
    دنبال این نباشید که کسی نجاتتون بده فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید دوست من

    صبـــــــــــر باید

    رو نوشته هام فکر کنید لطفا


    پ.ن: در ضمن یادتون باشه که برخوردهایی که برادرتون میکنه برخیشون از حسادت هست مثلا همین مورد ورزش کردن چون خودشون این عادت مثبت رو ندارن و شما رو از خودشون پایین تر میبینن میخوان شما رو هم از اینکار بازکنن هرگز و هرگز گول ظاهر رو نخورین

  10. کاربر روبرو از پست مفید unknownGirl تشکرکرده است .

    unknownGirl (یکشنبه 02 مهر 91)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-7-02
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 5 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    ممنون واقعا
    از اینکه دانشتون رو در اختیار من قرار میدید.
    اتفاقا توی پست اولتون که این نظریه والد بالغ کودک رو اشاره کردید به ذهنم خطور کرد که حتما یه مطالعه عمیق در این زمینه داشته باشم.چون در این زمینه در حد یه سمینار گوش کردن و چند تا مقاله اطلاع دارم.عمیق نیست.

    ولی ن متوجه نشدم توی این زمینه اطلاع کسب کنم در نهایت چه اتفاقی میفته؟یعنی نسبت به امر و نهی هاش بی توجه میشم؟میشه توضیح بدین.

    یه سوال
    الان در مقابل باید و نباید هایی که برای من تعریف میکنه چی کار کنم؟....جوابش رو بدم؟....مخالفت کنم؟....قبول کنم؟
    مثلا میگه بلند شو برو مسجد محل هفته ای یه بار بسیج شرکت کن تا بتونی برای سربازیت کسری بگیری و مثل من نباش که نرفتم دنبالش.....خوب من میگم باشه ولی الان حوصلش رو ندارم.باز فردا میاد میگه.باز پس فردا.باز تا دو ماه میگه.این قده میگه که دیگه اعصابم خورد میشه.من هم یه دلایلی داشتم که نمیرفتم که اینجا جاش نیست.
    ولی خوب بعد این همه مدت که گفت بلند شدم رفتم و فهمیدم راست میگه.ولی این که هی تکرار میکنه اعصاب آدم به هم میریزه.از طرفی هم ذهنم میگه دیدی راست گفت و حق با اون بود.اینجا عذاب وجدان میگیرم.
    یا همون مورد چنگال دست گرفتن.
    ولی خوب هر حرفش که نهایتش درست نیست مث همون پوزخند زدن و اینا...ولی باز اینجا هم اگر بهش اعتراضی کنم میگه تو همش میخوای همه چی رو بزرگ کنی تو مغروری.ولی باز که یاد کارای درستش میفتم عذاب وجدان میگیرم که چرا بهش اعتراضی کردم.نکنه واقعا مغرور باشم.

    الان در مقابل همچین رفتاری من باید چه واکنش نشان بدم؟

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 اردیبهشت 93 [ 10:47]
    تاریخ عضویت
    1391-5-28
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    503

    تشکرشده 496 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دارم خفه میشم...ایراد پشت ایراد.همش انتقاد

    خواهش میکنم
    دوست من وظیفۀ منه که تجربیات و دانسته های خودمو برای کمک به شما مطرح کنم ولی حرفای منم ممکنه کاملا درست نباشه چون من کاملا شرایط شما رو نمیدونم که
    بدونید که این شمایید که مسئولید بخونید و فکر کنید
    خیلی خوبه که میخواین در این زمینه مطالعه کنید به من که خیلی کمک کرد

    ببینید به نظر من برادرتون زندگیشو برای جلب توجه والد خودش و والدین گذاشته حالا میخواد به طور مستقیم به شما و دیگران و به طور غیر مستقیم به خودش ثابت کنه که کاری که کرده درست بوده

    قطعا خیلی از کارایی که ایشون بهتون توصیه میکنن درست هستش نباید به حرفاشون واکنش احساسی نشون بدین وقتی که یه راهکاری میدن همون موقع چون احتمالا روش حساسین بهش فکر نکنین ولی یادداشتش کنین و بعدا بهش فکر کنید و با فکر خودتون و مشورت کسانی که تجربه دارن (به جز افراد خونواده که رو حرفشون حساسین) تصمیم بگیرید اونموقع اگر که تصمیم گرفتید به خاطر حرف برادرتون هرگز عوض و ارزشیابیش نکنین


    نقل قول نوشته اصلی توسط bartar_fekra
    ولی ن متوجه نشدم توی این زمینه اطلاع کسب کنم در نهایت چه اتفاقی میفته؟یعنی نسبت به امر و نهی هاش بی توجه میشم؟میشه توضیح بدین.

    یه سوال
    الان در مقابل باید و نباید هایی که برای من تعریف میکنه چی کار کنم؟....جوابش رو بدم؟....مخالفت کنم؟....قبول کنم؟



    الان در مقابل همچین رفتاری من باید چه واکنش نشان بدم؟
    دوست من سعی کنید که ازشون دور باشید اگه تو اتاقن از اتاق برید بیرون
    فقط سکوت کنید چون هر چی که با هم کل کل کنید اوضاع بدتر میشه
    اگر بهتون فشار میاد سعی کنید که اینا رو برای خودتون بنویسید
    با دوستاتون درد دل کنید

    همیشه یادتون باشه که هر چقدرم که بد عمل کنید تا وقتی که به کسی ضربه نزدید کسی حق نداره تحقیرتون کنه بیشتر به خودتون حق بدید که میخواین خودتون باشین

    بازم تأکید میکنم حرفاشونو بشنوین و در لحظه روش فکر نکنین فقط یادداشت کنین و بعدا به عنوان یه راهکار روش فکر کنید اینجوری از دستی که احتمالا برای سیلی به سمتتون دراز شده نوازش میبینید و نتایج خوبی رو به دست میارید

    ببینید یه حقیقتی هست و اون اینه که رفتار خانواده روی میزان شادی انسان اثر داره و نمیشه این اثر رو انکار کرد! نمیشه من بگم که براتون مهم نباشه که خونواده ای که باهاشون زندگی میکنین چه فکری در مورد شما دارن

    ولی
    مسئله اینجاست که شما دارین بر اساس حرف اونا خودتون رو میسنجید و این چیزیه که نباید اتفاق بیفته

    وقتی که مطالعه کنید و خودتون رو قوی کنید اول تأیید و محبت خودتون و به مرور تأیید و محبت دیگران رو جلب خواهید کرد

  13. کاربر روبرو از پست مفید unknownGirl تشکرکرده است .

    unknownGirl (یکشنبه 02 مهر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.