سلام دوستان .
سایتتون فوق العاده و در حال حاضر اخرین امید من برای جلوگیری از دیوانه شدن .
پسر 18 ساله ای هستم و شیراز زندگی میکنم .
2 سال پیش که دبیرستان بودم این اتفاق افتاد .
نمیخوام از خودم تعریف کنم ( باور کنید مشکل من انقدر جدی شده که دیگه خودم هم فراموش کردم )
من پسر قد بلند و خوش هیکل و با چهره ای سفید هستم که تا حدودی حسادت هم کلاسی هام رو بر انگیختم .
اون و رفیقش هر دو بد قیافه و پوستشون تیره هست .
من توی سن 15 سالگی اتفاقی برایم افتاد که بالای لبم 4 بخیه خورد .
اصلا بهش توجه نمیکردم . تا همین دو شخص بهم گفتن اینجات چه مشکلی واسش پیش اومده ( چون فاصلشون با من 20 سانت بود ! خب فاصله ی 20 سانت نازک ترین موی صورت رو هم میبینی ) . ( یک نفر هم حتی ادمای حساس دور و برم هم نگفته بودن این رو )
بیشتریا هم میگن اصلا پیدا نیست . ولی من میگم سبیلام رو زشت میکنه و اینجور حرفا .
مشکلات من دیگه شروع شدن . شروعی برای عادت های زیر :
1 . هر موقع میرم توی اینه همش نگام به اونه .
2 . همیشه و هر ثانیه و هر لحظه به فکر این زخم هستم . هیچ روز خوشی ندارم به قران . ( اشکم درومد )
3 . خودم رو از دیدن تلویزیون منع کردم ( چون همش نکاهم به لب بازیگرای مرد هستش که اونا سالمن ولی من افتضاحه ) ( باور بفرمایید یک نفر دستش رو گذاشت روی قران بهم گفت پیدا نیست ) ( ولی من دیگه باید دیوونه بشم . افکار که رهام نمیکنن )
4 . با هیچ دختری حرف نمیزنم چون همش میگم الان نگاهش میکنه .
رفتم یک سری دکتر پوست و بهم خندید و گفت توی دید نیست که !
من از شما عاجزانه درخواست میکنم بگید چیکار کنم ؟ توی آینده زنم به خاطر این سرکوفتم میکنه ؟ اصلا کسی باهام حاظره ازدواج کنه ؟
خواهش میکنم من رو از دیوونگی در بیارید . ( نگید برو روانپزشک چون فقط امیدم شمایید )
اگر اینجا هم جوابی نگرفتم باور کنید دیوانه میشم .
ممنونم ازتون .
علاقه مندی ها (Bookmarks)