سلام دوستان
اين سومين تاپيك من درباره ي بي پولي هست.دوستان دارم ديوونه ميشم كم اوردم
كارم همش گريه هست به هر دري ميزنيم جور نميشه.خسته شدم دارم عذاب ميكشم انگار در جهنم هستم.خيلي خيلي سخته.انشاالله خدا اين روزهاي ما رو نصيب هيچ كس نكنه حتي دشمن.
ديروز مادر شوهرم اومده خونمون لباسهاي قديمي شوهرم قبل از ازدواج، كه كهنه هستند و توي انباريشون بوده و ديگه اندازه ي شوهرم هم نيست و عمر خودشون رو كرده بودن.همچنين لباسهاي كهنه ي خواهرشوهرام اورده خونمون ،شوهرم ميگه اين چيه مامان ميگه شما خيلي فقيريد از همه فقيرتريداينا رو اوردم بپوشيد
فكر كنين يه مادر چقدر بايد پست و رذل باشه.باورتون ميشه.
نميدونيد چقدر شكستيم.شوهرم چقدر خرد شد.چقدر سخته.
من كه همش دارم گريه ميكنم ..
من ازشون نميگذرم انشاالله خدا هم نگذره.
ما اصلا نميخواستيم كمكمون كنند چون فقط منت ميذارن ولي به خاطر اينكه دل ما رو بشكنه اين كارو كرد.جايي نداشتم واسه دردودل .فقط اينجا رو ميدونستم .
اصلا اشكم بند نمياد.
حرومشون باشه كه هر چقدر خدمت كرديم بهشون و اخرش زير همش زدن.
خدايا چرا جواب من و نميدي؟
خدايا تا كي بايد به در بسته بخوريم؟
تا كي من بايد خانواده ي شوهرمو تحمل كنم.؟
كاش مرده بودم و اينهمه تحقير نميشدم،
واقعا دوست دارم بميرم.
كاش حداقل خانواده ي پولداري داشتم كه ميتونست كمكمون كنه.
اونا هم هميشه هشتشون گره نهشونه.
خدايا تو كه منو ميشناختي چرا منو گير اينا انداختين كه از ادميت هيچي حاليشون نيست؟
خدايا ازت گله دارم
چند سال سختي و فقر اخه تا كي؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)