با سلام
من وهمسرم حدود یکماه که بصورت خیلی شدید اختلاف پیدا کردیم و تا مرز طلاق پیش رفتیم مشکل ما از همون روزای اول زندگیمون بود که حل نشدنش تا الان باعث بزرگ شدن شده، همسره من احساس نمیکنه من زنم و با من مثل یک مرد رفتار میکنه و در واقعیتم به این شکل که من کادو میخرم براش من گل میخرم براش من نازشو میکشم وقتی قهر میکنیم ، در حالیکه هیچ چیز من برای اون مهم نیست حتی تولدم یا سالگرد ازدواجمون و از اینکه جلوی دیگران منو مسخره میکنه و دست مینداز ویا از اینکه با من راضی نیست ورفتار خشک اون جلوی جمع و اون تمام این حرفارو میزنه وبعد میگه من جنبه ی شوخی ندارم ازاینکه زیاد اسمس میده و اونارو بعدش پاک میکنه و گوشیش قفل و متنهایی که باعث شک کردن من به اون شده و مسائلی که بیشتر باعث این موضوع شده میدونم چیزی نیست اما اون همش میگه من به تو دروغ گفتم من یه زن دیگه دارم من تورو دوست نداشتم و از این جور حرفا ومن همیشه گریه میکنم واون میخنده بعد میاد میگه دوستم داره وجز من کسی رو نداره . و وقتی دعوا میکردیم میگفت همینیکه هست برو خونه بابات این موضوع همیشه تکرار میشد تا یکماه پیش من رفتم و اون باورش نمیشد و شروع کرد من دنبالت نمیام پشیمون نشدم اگه برگردم تمام زندگیشو بپام میریزه من پیش مشاور رفتم واون گفت نه برم نه جواب اسمساشو بدم بعد از یک هفته اومد اما به من گفت برای دیدن بچمون اومده نه من تا اینکه تمام حرفایی که هیچ کس از اونا خبر نداشت با خبر شدن و همسرم احساس کرد که جلوی خانواده من تحقیر شده در صورتیکه من 6 سال جلوی خانواده اون تحقیر شدم و اومدیم خونه و اون درصدد تلافی کردن ویکروز جلوی خانوادش حرفایی زد که نباید میزد و دعوامون بالا گرفت اول من حرف طلاق زدم اما جدی نمیگفتم در حد یه حرف واون جدی گرفت وپاشو کرد توی یه کفش که طلاق خلاصه شروع کرد به آزار دادن من که تو رو دوست نداشتم من کسه دیگرو میخواستم خلاصه من گفتم طلاق نمیگیرم تا یه خورد با شوخیهای من خانوادش آروم شد و گفت من همه چیزو با رفتن خراب کردم و هنوز منو با حرفاش آزلر میده و بعد میگه دوسم داره و به گریه کردنم میخنده میگه من مشکلروحی دارمو دیونه ام و حالا میگه یکماه ازهم دور باشیم ببینیم چقدر دوست داریم همدیگرو آخه همسر من 28 سالشو من 27 سالم و خیلیم ادعا داره که همرو مشاوره میکنه و از اینکه حرفا ی خیلی زیبا بلد بزنه وبیشتر از سنش میفهمه مورد اعتماد همه است .حالا به نظر شما چیکار کنم با خواستش موافقت کنم یا زیر بار نرم ؟از یطرف حرفاش باعث شد کنترلم از دست بدم میترسم یه کاری کنم که پشیمونی هیچ فایده ای نداشته باشه کمکم کنید؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)