به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 12 مرداد 91 [ 01:06]
    تاریخ عضویت
    1391-5-09
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    427
    سطح
    8
    Points: 427, Level: 8
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    16
    تشکرشده 16 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    فرشته ای که از دست دادم

    نمی دونم چرا اینجام شاید چون خوابم نمیبره اما میگن اینجا میشه دردل نوشت
    بزارید منم قصه زندگیم و بگم شاید کمی اشک ریختن حالم و بهتر کنه
    اسم من نریمان غریب البته یه زمانی نریمان سروش بود
    پدرم آقای سروش مرد ثروت مندیه برای شرکت نفت قطعه تولید میکنه و در ضمن اهل تجارت هم هست
    من فرزند سوم آقای سروشم ، من و از بقیه بیشتر دوست داشت یا شایدم به قول خودش داره
    نمی دونم چرا ، شاید چون من زیبایی مادرم رو به ارث بردم و هوش پدرم
    چهره خاصی که من و از بقیه متمایز کرد و برام سرنوشت تلخی و رقم زد
    خوب یادمه که بواسطه همین چهره کلی غرور داشتم
    تحصیلات بالا از خانواده ای ثروتمند با چهره ای خاص همه گی من و تبدیل به جوان عیاش و مغروری ساخته بود
    خیلی سرتون و درد نمیارم
    با دختر های زیادی بودم هیچ وقت احساسشون برام مهم نبود اونا اغلب برام عروسکایی بودند که هر وقت حوصلم سر میرفت باهاشون بازی میکردم امیدوارم اونها و خدا من و ببخشند و حلال کنند
    اما توی دانشگاه عاشق شدم که یه ماجرای طولانی داره
    عاشق دختری شدم که برعکس همه اصلا من براش مهم نبودم و انگار زیبایی و پول من و نمیدید
    با اصرار من و با تغییراتی که تو من ایجاد شد بهش رسیدم اونم عاشقم شد
    بهم میگفت چشم هات رو دوست ندارم چون مال همست منم توی خیابون چشام و میبستم و باهاش راه میرفتم تا حسودی نکنه اونم میخندید و چقدر صدای خنده هاش و دوست داشتم
    میدونم شمایی که تخصصتون مشاورست به جزییات توجهی نمیکنید اما گفتن این خاطرات دل آدم رو آتیش میزنه
    پدرم با ازدواجمون سخت مخالفت کرد
    فکر میکرد نریمان باید با کسی ازدواج کنه که خانواده ثروتمندی باشند ولی خانواده بهار فقیر بودند تازه پدرشم فوت شده بود من پای عشقم موندم و بعد کلی دعوای اساسی با پدرم از خونش زدم بیرون
    با بهار نامزد کردیم توی خونه کوچیکشون توی یه اتاق زندگی میکردم و درس میخوندم
    از همون بچه گی پدرم بهم تجارت و یاد داده بود با کمک دانش و استعدادم کار هم میکردم خرید و فروش از همه چی بهتر بلد بودم و کم و بیش موفقم بودم
    داشتم سور و سات عروسی فراهم میکردم که خبرای بد رسید
    بهارم مریض بود یه نوع سرطان پیشرفته
    هر چی در میاوردم میدادم برای درمانش اما کافی نبود
    مادرش خونه رو گذاشت برای فروش تنها داراییشون حتی حاضر شد کلی زیر قیمت بده اما زمان میبرد
    من پیش پدرم رفتم ازش کمک خواستم تا بهارم و زنده نگه دارم بهم گفت اگر حاضر بشم برگردم و بهار و رها کنم حاضر بهم کمک کنه
    منه مغرور خودخواه از دستش عصبانی شدم سرش داد زدم و از شرکتش اومدم بیرون
    داروها به موقع به بهار نمی رسید
    و بهار جلوی چشام پر پر شد
    و برای اولین بار توی بیمارستان دستاش و گرفتم و پیشونیش و بوسیدم و اون چشماش و برای همیشه بست
    هنوز چادر نمازش و دارم با گلهای صورتی بوی یاس میده و دلم سخت براش تنگ شده
    دختری که مثل فرشته ها وارد زندگیم شد از من یه آدم دیگه ساخت و برای همیشه رفت
    یادمه روزای آخر وقتی می خواستیم باهم بریم بیرون خیلی ضعیف و بهم ریخته شده بود
    منم موهام و ژولیده میکردم طوری که بهم بخنده
    بهم میگفت نکن دیوونه من نریمانم و زیبا دوست دارم
    هیچ وقت پدرم و نتونستم ببخشم حتی فامیلیمو و عوض کردم تا دیگه سایه اسمش تو زندگیم نباشه حالا تنها با کلی خاطره زندگی میکنم و از دنیا خیلی بدم میاد
    دارم سعی میکنم آدم خوبی باشم سعی میکنم روزه هام و کامل بگیرم نمازم و به موقع بخونم اخه تصمیم دارم برم بهشت چون میدونم بهارم اونجاست
    حالا هم مشاوره نمی خوام به دعاتون نیاز دارم
    دعا کنید که منم برم دعا کنید خدا از تقصیراتم بگذره و آدم ها حلالم کنند شاید دوباره صدای خنده بهار و بشنوم
    دوسالی از اون موقع گذشته ولی برای من انگار دیروز بود زیاد میرم سر مزارش
    بی معرفت لای قرآنش برام نامه گذاشته بود توش خیلی چیزها بهم گفت اما قسمم داد به عشقمون که بعد اون زندگی کنم نمی دونست که چقدر کار سختیه
    ازم خواست دوباره عاشق بشم با یه آدم جدید ازدواج کنم
    دیوونه نوشته بود که فقط بپا از من خوشگل تر نباشه
    آخه چطوری میتونم
    این وصیتش خیلی اذیتم میکنه
    نزدیک نماز صبحه و هنوز نتونستم بخوابم
    من فقط یکبار بهار و لمس کردم اونم توی بیمارستان
    برام نگاهش کافی بود کاش میتونستم دوباره اون لبخند جادوییش و ببینم
    ببخشید اگر سرتون و درد آوردم یا غمگین شدید
    ...

  2. 16 کاربر از پست مفید ahf010 تشکرکرده اند .

    ahf010 (دوشنبه 09 مرداد 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 آبان 99 [ 01:26]
    تاریخ عضویت
    1390-12-28
    نوشته ها
    490
    امتیاز
    10,908
    سطح
    69
    Points: 10,908, Level: 69
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 342
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,477

    تشکرشده 1,571 در 419 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: فرشته ای که از دست دادم

    ببخشید دوست عزیز میشه بفرمایید مشکل اصلیتون الان چی هست؟

    عذر میخوام,جسارت نباشه ولی بیشتر حس کردم دارم یه رمان رو میخونم تا درد دل کسی که الان مشکلی داره!!

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مهر 93 [ 19:15]
    تاریخ عضویت
    1391-4-19
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,685
    سطح
    23
    Points: 1,685, Level: 23
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    76

    تشکرشده 68 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرشته ای که از دست دادم

    آقا نريمان عزيز، سلام
    داستان زندگيتون خيلي ناراحتم كرد، اما...
    ازتون متشكرم بخاطر صبري كه به خرج داديد و بهتون تبريك ميگم.
    ازتون متشكرم بخاطر اينكه اين اتفاق نه تنها شما رو از خدا دور نكرد (چون خيلي از ماها و حتي شايد خود من بخاطر كوچكترين چيزي كه از دست ميديم شروع مي كنيم به گله و شكايت و كناره گيري از خدا) بلكه برعكس شما رو به خدا نزديكتر كرد و باعث شد شما بهتر از قبل فكر كنيد و راه درست رو در پيش بگيريد (طبق گفته هاي خودتون كه گفتيد داريد سعي مي كنيد آدم خوبي باشيد) و بابت اين قضيه بهتون غبطه مي خورم.
    آقا نريمان توي اين اتفاق شايد خيلي اتفاقي ديگه نهفته بود و فقط ظاهرش از دنيا رفتن بهار بود.
    يكيش اينكه شما الان بهتر و دقيقتر و بامسئوليت بيشتري نسبت به آدماي اطرافتون رفتار مي كنيد و مي دونيد در قبال هر نوع رفتاري مسئوليد.
    آقا نريمان من در جايگاه قضاوت نيستم اما فكر مي كنم شايد آه يكي از همون دخترايي كه گفتيد براتون مثل عروسك بودن دامن شما رو گرفت و باعث شد اين اتفاق تلخ براتون بيفته تا متوجه بشين نبايد احساس آدما و شخصيتشون رو دست كم بگيريد و باهاشون بازي كنيد.
    نتيجه اينكه شما از اين به بعد سعي مي كنيد ديگه كسي رو نرنجونيد و اين خيلي خيلي كار بزرگيه.
    يكي ديگه از اون اتفاقاي نهفته اين بود كه پدرتون توي اين قضيه امتحان شد و مشخص شد كه غرور و خودخواهيش از نجات جون يه آدم براش خيلي مهمتر و باارزش تر بوده و اين خيلي سخت و دردناكه.
    نوشته بوديد سرنوشت تلخي داريد... درسته تلخ بوده اما تا الان...
    از حالا به بعد شما مي تونيد يه زندگي دوباره رو (هر چند خيلي سخته) شروع كنيد.
    گفتيد بهار از شما يه آدم ديگه ساخت... پس شما هم راهش رو ادامه بديد و به بقيه كمك كنيد تا مسير اشتباه رو طي نكنن و سعي كنيد شما هم باعث تغيير توي زندگي ديگران بشيد و اين يعني شروع يك زندگي جديد...
    شما حتي مي تتونيد با كس ديگه اي ازدواج كنيد. لازم نيست كسي پيدا شه كه شما حتما به اندازه اي كه عاشق بهار بوديد عاشق اون هم باشيد؛ نه اصلا؛ فقط عشق به اندازه اي كه بتونين همديگرو درك كنين و يه زندگي سالم داشته باشين كافيه.
    آقا نريمان عزيز، بهار تو مدت عمر كوتاهش يه احساس شيرين رو تجربه كرد... عشق... عشق واقعي...
    چيزي كه شايد خيليا تا سنين پيري هم نتونن طعمشو بچشن. و اون عشق رو شما بهش داديد...
    پس بهار از تو مدت عمرش بخاطر وجود شما از زندگيش لذت برد، بخاطر اينكه شما طعم واقعي عشق رو بهش چشوندين.
    نميدونم حرفام چقدر درست بوده و چقدر غلط. خواستم باهاتون همدردي كرده باشم. از صميم قلب براتون دعا مي كنم و اميدوارم هر چه زودتر به آرامش واقعي برسيد و سرنوشتتون از حال به بعد از عسل هم شيرين تر بشه.

  5. 5 کاربر از پست مفید shirin_a تشکرکرده اند .

    shirin_a (دوشنبه 09 مرداد 91)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 بهمن 91 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    237
    امتیاز
    2,402
    سطح
    29
    Points: 2,402, Level: 29
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    818

    تشکرشده 848 در 197 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: فرشته ای که از دست دادم

    نریمان عزیز
    با خوندن حرفاتون ، چشمای منم پر اشک شد داداش جان.
    اینطوری نکن با خودت .
    امیدوارم بهار زیبا و نجیبت با فرشته ها دمساز باشه. الهی توهم حالت بهتر بشه .
    داداش گلم
    خیلی تلخه
    خیلی خیلی سخته که ادم چنین چیزی رو تحمل کنه.
    مرگ عزیزترین کس زندگیت.
    اما داداشم ، مرگ و زندگی دست ماها نیست.
    باور کن خواست خداوند بوده که بهار زیبا رو ببره.
    اینو میگم چون باور دارم حتی اگر باباتون کمک مالی هم میکرد، بازم بهار پاک و معصوم برنمیگشت. وقت رفتنش بوده لابد.

    داداشم خدا هر کسیو که بیشتر دوست بداره ، زودتر میبره. بهار تو الان تو آغوش خدای رحمانه.
    حتی اشکهای تو رو میبینه.
    واسه همینه ازت خواسته زندگی کنی.
    خودت باش. جمع و جور کن خودتو.
    باید زندگی کنی برای قسمی که بهار لای قرانش برات نوشته.
    آخه اینا همش عشقه.
    عاشقت بوده. عاشق خودت و نه پول وزیبایی. عاشق یه نریمان واقعی.
    خوش بحالش که تو همین کوتاهی عمرش، این عشق پاک وزیبا رو درک کرد.
    خوش بحال تو....

    اما شاید الان دیگه وقتش باشه این سوگواری رو تموم کنی. باید به خودت کمک کنی برادرم.


  7. 5 کاربر از پست مفید mehrabooni تشکرکرده اند .

    mehrabooni (دوشنبه 09 مرداد 91)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    141
    Array

    RE: فرشته ای که از دست دادم

    شاید رسالت بهار عزیز این بوده که شما رو تغییر بده و از اون پوسته قبلیتون خارج کنه که موفق هم شده.
    پس حالا که آدم جدید شدین و پی به اشتباهات گذشتتون بردید پاشید و یه زندگی جدید رو شروع کنید.

    نیازی نیست تلاش کنید برای فراموش کردن اون روزای خوب یا بد فقط زندگی کنید و بذارید یاد بهار هم همیشه باشه تو زندگیتون ،ولی در رو روی اتفاقهای جدید نبندید.

  9. 6 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (دوشنبه 09 مرداد 91)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    RE: فرشته ای که از دست دادم

    حضور هر کسی در زندگی حکمتی رو به همراه داره که شاید ما از درکش عاجز باشیم ...
    تقدیر اینچنین بوده

  11. 3 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    saeeded (دوشنبه 09 مرداد 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.