دختری 20 ساله ام.حدود یک ساله عقدم.نامزدم 23 سالش هس.مادر شوهرم زن با سیاستی است وخوب میداند چگونه رفتار کند تا همسرم بیشتر بوی وابسته باشد.خیلی ترس از تنهایی دارد وعلت کارش این است.میخواهد کاری کند ما با انها زندگی کنیم ولی من اصلا دوست ندارم.نامزدم 3برادر دیگر هم دارد که ازدواج کرده اند و از لحاض مالی خیلی بهتر از ما هستن اما همیشه زحمت های مادر و بدرشان روی دوش همسرم هس.بقیه هیچ کاری نمی کنند.ولی احترامشان بیشتر از ماس.اما شوهرم توجه نمی کند وحتی به انها هم مهربانی میکند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)