سلام.من دیگه حوصله خونمونو ندارم دلم میخواد بمیرم اما نتونستم خود کشی کنم نمیدوننمم فرار کنم کجا برم . دیگه نمیخوام اینجا باشم
این چندساله تحمل کردم اما دیگه نمیتونم کم اوردم
امروز صبح خواستم حالا که میرم بیرون دیگه برنگردم اما متاسفانه برگشتم
تشکرشده 6 در 5 پست
سلام.من دیگه حوصله خونمونو ندارم دلم میخواد بمیرم اما نتونستم خود کشی کنم نمیدوننمم فرار کنم کجا برم . دیگه نمیخوام اینجا باشم
این چندساله تحمل کردم اما دیگه نمیتونم کم اوردم
امروز صبح خواستم حالا که میرم بیرون دیگه برنگردم اما متاسفانه برگشتم
تشکرشده 501 در 152 پست
نازنين جان
اتفاقاً چقدر خوب شد و خوشبختانه كه برگشتيد.
همه آدمها چه مجرد و چه متأهل مشكلات و مسائل بسيار ريز و درشتي دارند و شما هم از اين مسأله مستثنا نيستيد.
پس دست به كاري نزنيد كه خدايي ناكرده پشيماني به بار بياره و برگشت براتون دشوار و يا غير ممكن باشه.
كمي آروم باش. آرامش خودت را به دست بيار.
حالا تعريف كن كه چي شده.
از چي ناراحتي؟؟؟
تحمل چي را نداري؟؟؟؟
چند سالته؟؟؟؟؟
نگران نباش اينجا فرشتههاي زيادي هستن كه ميتونن كمكت كن عزيزم
پس بگو
هر چقدر دوست داشتي حرف بزن و بگو
omid- zendegi (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 10,025 در 2,339 پست
سلام نازنین جان
صبر کن با بچه ها و کارشناسا صحبت کن بعدا یه تصمیم درست درمون بگیر
چند سالته؟چیکارا میکنی؟درس میخونی؟کار میکنی؟از چی ناراحتی؟از دست کی میخوای فرار کن؟
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 1,673 در 522 پست
سلام نازنین خانوم.
خوش اومدی.
اول از همه بگو چند سالته؟
دلیل این افکار فرار و ... چیه؟
چرا داری از خودکشی و فرار صحبت میکنی؟
هردوی اینا پاک کردن صورت مسالس،اول به راه حل فکر کن .
اگه از دوستای خوب اینجا هم راه حل میخوای باید حداقل یک توضیح کامل از مشکلت بگی؟مگه نه؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
آفتاب همدرد (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 260 در 56 پست
فرار از خونه به کجا؟
شغلی دارید؟ میتونید یه خونه بگیرید؟
حتی اگر خونه جهنم باشه بهتر از بیرون هست.
آرام باشید و مطمئن از اینکه اینجا میتونید مشکلتون رو حل کنید.
از یاد رفته (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 6 در 5 پست
20 سالمه. از زندگیم ناراختم در ظاهر خیلی موفقم همه مسگن چه خوشبختم اما میخوام بیام خونه افسرده میشم و همش باهام دعوا میکنه و کتک کارینوشته اصلی توسط omid- zendegi
البته منم توهین میکنم اما هیچ خاطره خوبی ازش ندارم از همشون متنفرممممم
چندین بار خواستم فرار کنم اما نشد .
من دیگه بزرگ شدم تا کی باید کتک بخورم؟؟؟
خودم میدونم بد دهنی میکنم اما خشونت زیاد دیدم روی رفتارم کنترل ندارم .زود عصبی میشم
وزنم کم شده . صورتم پیر شده انگار افسردم
حتی صداش منو عصبی میکنه
تشکرشده 1,673 در 522 پست
صدای کی عصبانیت میکنه؟
کی کتک کاریت میکنه؟ سر چی؟
چرا ازشون متنفری؟
[align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...[/align]
آفتاب همدرد (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 585 در 180 پست
كمي بيشتر از مشكلاتت بگو. با جزئيات
ما همه نگران تو هستيم
mr6262 (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 10,025 در 2,339 پست
نازنین جان کامل توضیح بده.اینجوری تاپیکات زود پر میشه.
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (سه شنبه 22 فروردین 91)
تشکرشده 6 در 5 پست
نمیتونم بگم . من مجردم از خوانوادم متنفرم
دوسشون ندارم فکر میکنه با کتک زدن من همه چیز حل میشه
ازش بیزام
نمیخوام ببینمش
اما جایی ندارم که برمم
اونایی که میان حواستگاریمم ادمای نیستن که بخوامشون دلم نمیخواد بیوفتم تو یه چاه دیگه
میگه اگه ناراضی فرار کن
خودتو بکش
اره درس میخونم یه رشته خوب یه جای خوب
کار نمیکنم .
اگه حتی بخواد صدامم کنه من جیغو داد میکنم
دلم میخواد دیگه دانشگاه نرم
دوس دارم یه جای تاریک و تنها بشینم و بخوام کسی با هام حرف نزنه
من هرچی میگم اگه بر خلاف میلش باشه حرفا و تهمتهای زننده بهم میزنه
در صورتی که من اصلا اذم بدی نیستم
اون فحش میده منم داد و بیداد میکنم
اخرش کتک میشه
تنم اسیب دیده
بیشتر اوقات بیحالم و احساس بیحسی میکنم . انرژی قبلو ندارم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)