[/b]سلام من پویام سال نو همگیتون مبارک باشه.واستین خلاصه ی مشکلمو اینجوری واستون بیان کنم که من عاشق یکی از همکلاسیام شدم در دانشگاه که 6ماه ازم بزرگتر بود حالا هرجورشده بود باهاش ارتباط برقرار کردم و خدا رو شکر تونستم همه چیز بینمون خوب بود تقریبا 1سالی میشد تا چند وقت پیش که همه چیز بهم خورد.از قبل میدونستم که چندتا خواستگار پیله داره ولی خب دلم قرص بود چون دوستم داشت و میخواست با من باشه.چند وقت پیش الکی باهاش دعوا کردم و همین دعوا شروع رفتنش شد حالا نمیشه کامل براتون تعریف کنم.در حال حاضر واقعا دارم دیوونه میشم و روزای خیلی بدی رو سپری میکنم من الان 20سالمه و عشقم میخواد با یکی دیگه که خانوادشم راضی هستن عقد کنه.من الان نمیتونم کاری کنم چون درآمدی ندارم فقط دانشگاه میرم و کار دانشجویی میکنم یعنی اینکه شرایط ازدواجو ندارم واسه همین اون داره با یکی دیگه عقد میکنه مخصوصا چون دوستاش اکثرا عروس شدن خب اینم دلش میخواد البته که خودش بهم میگه دلم تورو انتخاب میکنه ولی عقلم میگه اون و میدونم باهاش خوشبخت میشم پس بهتره همو فراموش کنیمو از این حرفا.تو بیا داداشم باشو . . . مامان بزرگم از موضوع ما خبر داره الته که اتفاقی بابامم دیدش نمیدونم چیکارکنم
بخدا داغونم یه جوری کمکم کنین![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)