موضوع: جکهای زندگی من

با سلام به اعضای تالار

اگر دوست داشتید می تونید جک های زندگیتون رو اینجا بنویسید. خیلی چیزها در زندگیمون اگر از زاویه جک نگاه کنیم بیشتر خنده دارن تا ناراحت کننده. (البته سعی کنید حتی الامکان کوتاه باشد و اگر از جکی خوشتون اومد رتبه ندهید. بجایش شما هم یک جک از زندگیتون بنویسید.)

خودم شروع می کنم:


1- حرفی که می خوام به شوهرم بزنم رو لای هزار تا پارچه حریر و ابریشم می پیچم. شوهرم میگه: افرین دیدی اینبار عصبانی نشدم. همیشه همینقدر رک حرفت رو بزن.

اینکه ادم یه چیزی میگه طرف یه چیز دیگه برداشت میکنه خیلی بامزه است.یه بار یه خواستگارم یه جوری بود که من دوست نداشتم .داشتم میگفتم من از ادمای فلان و بهمان (عکس حالتی که اون اقا داشت) خوشم میاد اخه روم نمیشد مستقیم بهش بگم تو این جوری، گفتم شاید اگه غیر مستقیم بهش بگم بفهمه.دیدم میگه اره منم موافقم منم این مدل ادم دوست دارم.برای همین این کارا رو میکنم.تازه میگفت ببین چقد تفاهم داریم!!!
نزدیک بود الکی الکی ازدواجم باهاش جور بشه.

یکی از اقوام همسرم بهم میگه: ناراحت نیستی همسرت داره موهاش میریزه.
می گم: نه.
می گه: خوب اره دیگه نباید ناراحت باشی. وگرنه الان یک حوو داشتی.

غذای خوشمزه ای برای همسرم درست کردم.
همسرم می خواد ازم تعریف کنه میگه: خیلی خوشمزه بود. تو دیگه هیچوقت نمیتونی اینجوری این غذا رو درست کنی.

وقت زیادی می ذارم تا یک غذای خوب برای همسرم درست کنم.
همسرم وقتی می خوره می گه وای چقدر خوشمزه است.
من هم تمام وجودم میشه گوش تا بقیه تعریف همسرم رو از دست پختم بشنوم و کلی ذوق کنم.
ولی همسرم می گه . یادم باشه دفعه دیگم از همین مارک گوشت بگیرم. واقعا گوشتش غذا رو خوشمزه می کنه.
و من :(

(ببخشید جکهای زندگیم بیشترش در مورد شکمه)

ببخشید که فضولی میکنم اسم تاپیک هست: جوکهای زندگی من

اما همه مطالب طنزی که تا حالا توی این تاپیک (غیر از مطلب مدیر همدردی) نوشته شده، مربوط به همسر بالفعل و بالقوه بود! یعنی واااااااااااقعا همه زندگی خلاصه میشه در یک موجودی به نام همسر؟!!!

البته اگر خوش بینانه به این موضوع نگاه کنم و از منظر جوووووووووووووووک میشه اینطوری گفت:

کلا این آقایان همسران اگر به هیچ درد دیگری هم نخورند، انصافا سوژه های خوبی برای طنز هستند (حریف میطبم)

داشتیم از یک مهمونی برمیگشتیم و طبق رسوم مهمون نوازی میزبان دم در وایستاده بود تا خداحافظی کنه

منم تنها با ماشینم رفته بودم

موقع خداحافظی این قدر حواسم پرت شده بود که به جای اینکه در سمت راننده رو باز کنم

در سمت اون طرفی(سمت کنار راننده ) رو باز کردم و نشستم با خودم میگفتم چرا راه نمیفته

بعدش دیدم اونا از خنده غش کردن و با حالت تعجب دارن نگاه میکنن

تازه فهمیدم چه کاری کردم

وتا مدتها شده بودم سوژه ی خنده

نوشته اصلی توسط بی دل

ببخشید که فضولی میکنم اسم تاپیک هست: جوکهای زندگی من

اما همه مطالب طنزی که تا حالا توی این تاپیک (غیر از مطلب مدیر همدردی) نوشته شده، مربوط به همسر بالفعل و بالقوه بود! یعنی واااااااااااقعا همه زندگی خلاصه میشه در یک موجودی به نام همسر؟!!!

البته اگر خوش بینانه به این موضوع نگاه کنم و از منظر جوووووووووووووووک میشه اینطوری گفت:

کلا این آقایان همسران اگر به هیچ درد دیگری هم نخورند، انصافا سوژه های خوبی برای طنز هستند (حریف میطبم)

بی دل جان می دونی قضیه چیه ؟ قضیه اینه که اولا من تو غربتم و زندگیم خلاصه شده به مراوداتم با همسرم و دوم اینکه تو پست اول گفتم که ناراحتیها رو به صورت جوک ببینیم خوب ناراحتیهای من بیشترش از همسرمه نه کس دیگه برای همین سعی می کنم به صورت جوک ببینم و بعضیاشون رو اینجا بنویسم
اما اگر شما لطف کنید و جوکهای زندگی خودتون رو که ربطی به این سوژه های خنده نداره اینجا بنویسید خیلی خوشحال میشم.
--------------------------------------------------------------

حالا به خاطر گل روی شما که به این تاپیک سر زدید اینم یک جوک بی ربط به اقای همسر:

فرزندم که به دنیا اومد زنگ زدم تا این خبر خوشو به خانوادم هم بدم. گوشی رو که مامانم برداشت گفتم مامان یک خبر خوش
مامانم گفت : چی شده ؟
گفتم : فرزندم به دنیا اومد
گفت : ا، گفتی خبر خوش فکر کردم اومدی ایران. خوب کاری نداری . خداحافظ.