به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1390-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    971
    سطح
    16
    Points: 971, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    با عرض سلام خدمت تمامی دوستانی که در این سایت زحمت میکشن . .
    راستش نمیدونم از کجا شروع کنم.
    من یه مشکل اساسی تو زندگیم دارم. خیلی لطف میکنید اگه کمکم کنید .
    راستش من 4 سال توی خوابگاه بودم . از وقتی اومدم خونه مشکلاتم با مادرم شروع شد.
    مادرم خودش ناراحتی اعصاب داره . من وقتی اومدم خونه خیلی اعصابش داغون بود ولی خوب تقریبا بعد از سه چهار ماهی خوب شد . ولی من خیلی داغون شدم . چون تازه از خوابگاه اومده بودم و احتیاج به محبت مامانم داشتم . اون قضیه که گذشت و تموم شد .
    ولی بعد از اون سر هر مسئله کوچیک و بزرگی ما با هم مشکل داشتیم و دعوامون میشد . یعنی نه من حرف اونو میفیمیدم نه اون حرف منو . این بگم که منو مامانم 45 سال با هم اختلاف سنی داریم . من 22 سالمه و مامانم 66 سالش ..
    خلاصه الان بیشتر از یه سالی هست که میگذره .به خدا تو این یه سال داغون شدم . باهاش چند ماه چند ماه قهر بودم .. حالا هم یه دو سه ماهی هست که دارم دیوونه میشم .
    دلم میخاد تمام کاراشو تلافی کنم . اصلا تمامی کاراش حرفاش جلوی چشممه .
    دیگه از ذهنم بیرون نمیره .
    البته الان تقریبا دیگه میدونم باهاش چجوری رفتار کنم . اینو قبول کردم که درکم نمیکنه و حرفمم رو نمیفهمه .
    ولی الان مشکل من اینه که گذشته از یادم نمیره . کینه ای شدم . عقده ای شدم .
    من قبلنا به خاطر این که حرفممو نمیفهمید یا اصلا به حرفام گوش نمیکرد خیلی حرص میخوردم . انگار دوباره دلهره اون موقع اومده سراغم .
    آرامش ندارم . دیگه مامانم رو دوست ندارم .
    خدایا خسته شدم . ززندگیم تعطیل شده
    دلم میخاد حافظم پاک بشه و هیچ چیزی از گذشته تو ذهنم نمونه ..

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1390-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    971
    سطح
    16
    Points: 971, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    یعنی هیچکس راه حلی برای من نداره ؟
    دوستان بهم بگید چیکار کنم ؟
    خواهش میکنم .

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 شهریور 96 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1390-9-26
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,735
    سطح
    43
    Points: 4,735, Level: 43
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    149

    تشکرشده 135 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    مهتاب عزيز مادر شما يك زن سالخورده هستند كه وظيفه شما احترام به ايشان است.
    من و مادرم هم 44 سال اختلاف سن داريم من دقيقا متوجه مي شوم شما چه مي گوييد. لزومي نداره حرفهاي ايشان را در ذهنتان نگه داريد ضمنا خودتان گفتيد مادرتان بيماري اعصاب دارد. ايشان را به چشم يك بيمار نگاه كنيد كه طرز فكر قديمي دارند. كمي كه سنت بالاتر برود خودت به اين حرفها مي رسي
    لزومي ندارد كه ايشان به حرفهاي شما گوش كنند. شما سعي كنيد تا جايي كه امكان دارد به خواسته هاي ايشان توجه كنيد و اگر خواسته هايشان قابل انجام هست انجام دهيد.
    مادر من هم تا زماني كه سكته نكرده بودند زياد با من مهربان نبودند. اما بعدا ديدند كه تنها كسي كه مواقع نياز به دادش رسيده منم. الان برايم بال بال مي زند. مادر منم هم مانند مادر شما بيماري اعصاب داشت. پس مواظب مادرت باش
    حتي اگر حرف ناجوري زدند شما سعي كن با بزرگي و مهرباني با ايشان برخورد كني با اين رفتار خواهي ديد كه ايشان هم به شما محبت خواهند كرد.
    انتظار درك شدن شما از طرف ايشان كه تقريبا 5 نسل با شما فاصله دارد زياده خواهي است. ايشان يك خانم جا افتاده است كه انعطاف كمي داد در حالي شما جواني و قابليت انعطاف و درك شما بنا به سنتان بيشتر است.
    اين را سرلوحه ذهنت قرار بده كه هر اتفاقي بيفتد وظيفه شما احترام به ايشان است و بس

  4. 4 کاربر از پست مفید سارا 2010 تشکرکرده اند .

    سارا 2010 (شنبه 03 دی 90)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 96 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1389-5-14
    نوشته ها
    376
    امتیاز
    8,441
    سطح
    61
    Points: 8,441, Level: 61
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,178

    تشکرشده 1,175 در 313 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته



    شرمنده، ببخشید، اما خیلی حرفاتون برام آشنا اومد!
    چه جالب!

    منم یه دوره خوابگاهی بودم و وقتی برگشتم، هیچ کی حرفم رو نمی فهمید! نمی دونم من این جوری حس می کردم، یا واقعا این جوری بود!

    تازه که برگشته بودم، گفتم دیگه راه دور نمی رم، خلاصه بعدش این قدر اذیت شدم که مقطع تحصیلی بعدی رو دوباره راه دور زدم!

    این سری هم که برگشتم، دوباره با کله افراد خانه مشکلاتی داشتم، اما خویشتن داری کردم و همه چیز نرمال شد!

    ببین، باید زبان هر فردی رو یاد بگیری! یاد بگیر چطوری با مادرت ارتباط برقرار کنی! که البته خودت گفتی که یاد گرفتی و مشکلت اینه که نمی تونی فراموش کنی!

    ببین، من راه حل خودم رو بهت می گم، برای خوده من جواب داد، اصلا هم کارشناسی نیست و فقط تجربی هستش!

    من این سری که اومدم، زود جوش نخوردم با همه، یعنی بیشتر وقتم رو تو اتاق و پی کارهام بودم، برای صمیمی شدن، از زمان کمک گرفتم، بالاخره من تغییر کرده بودم دیگه، اون ها هم همین طور، باید به مرور برای اون ها و خودم قبول این تغییرات رو جا می نداختم!

    بعدم، زیادی درگیر کارهای بقیه نمی شدم، چون می دیدم دارن اشتباه می کنن و اگه من بهشون بگم، گوش نمی کنن و بیشتر اعصابم خورد می شه!

    - سعی کن با مادرت دوست بشی، همدمش بشی، بذار خاطراتش رو برات بگه، ببین چقدر برات زحمت کشیده!

    -زیاد وارده جزئیات نشو، مثلا چرا اون حرف رو به من زد! مادره دیگه، امکان داره یه چیزی بگه، از ته دل نیست که!
    انتظار بیجا ازش نداشته باش، همیشه این شکاف نسل ها وجود داشته!
    همین حالا قول می دم خدایی نکرده اگه بیمار بشی، مادرت شبانه روز ازت پرستاری کنه!

    خلاصه که باید مادرت رو با همین اخلاق و رفتار بپذیری! و با تمام وجود دوستش داشته باشی!
    هر وقتم یکی از کارهایی که قبلا انجام داده و ناراحتت کرده اومد تو ذهنت، بلافاصله یکی از مهربونی هاش رو جایگرینش کن!

  6. 6 کاربر از پست مفید ایوب تشکرکرده اند .

    ایوب (شنبه 03 دی 90)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 دی 91 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1390-5-07
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    1,840
    سطح
    25
    Points: 1,840, Level: 25
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    284

    تشکرشده 284 در 111 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    سلام

    منم با مامانم 42 سال اختلاف سنی دارم .

    به نظر من این شرایطی که گفتید تقریبا طبیعی هست ، اختلاف سنی زیاد و اینکه هرکسی عقاید و طرز فکر خودشو داره . خصوصا وقتی بعد از یه دوره زندگی تقریبا مستقل ، به شرایط قبلی برمیگردی ، هر دو طرف نسبت به هم حساستر می شن .

    و چون احساس میکنند طرف مقابل درکشون نمیکنه ، از هم ناراحت میشن .

    فقط سعی کنید بیشتر مادرتون رو درک کنید و بیشتر بهش محبت کنید ، اینجوری شرایط خیلی بهتر میشه . خودت هم زیاد به حرفها و رفتارهای مادرت حساسیت نشون نده ، بهش احترام بذار ولی اگه برخورد هاش ناخودآگاه ناراحت کننده ست ، فقط بی تفاوت باش نه تظاهر به بی تفاوتی و اینکه خودتو عذاب بدی .

  8. 2 کاربر از پست مفید matin_alone تشکرکرده اند .

    matin_alone (پنجشنبه 01 دی 90)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 91 [ 22:09]
    تاریخ عضویت
    1390-9-16
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    926
    سطح
    16
    Points: 926, Level: 16
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    سلام mahtab.s
    اگر واقعا وضعیت برات قابل تحمل نیست، میتتونی مستقل بشی، ولی یه هشدار بهت میدم، مبادا بری در پناه کسی قرار بگیری که خودش مشکل داره و فردا برات درد سر ساز بشه. خلا عاطفی رو که داری با یه پسر مشکل دار پر نکن... میتونی یه خونه برای خودت اجاره یا رهن کنی یا اگر توان مالیش رو نداری میتونی تو پانسیون هایی که برای دانشجوها یا کارمند هاست بمونی. بعضی هاشون هم برای افراد غیر سیگاریه و جو سالمی داره.
    شاد باشی

  10. کاربر روبرو از پست مفید frn-moshaver تشکرکرده است .

    frn-moshaver (پنجشنبه 01 دی 90)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1390-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    971
    سطح
    16
    Points: 971, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    مرسی دوستای گلم.
    خیلی لطف کردید و نوشته هام رو خوندید .
    از جوابهای همتون ممنونم ..
    اگر کس دیگه ای هم راه حلی داشت ممنون میشم ارائه بده ..
    اینم بگم امکان مستقل شدن به هیچ عنوان برای من وجود نداره . نه به خاطر مشکلات مالی به خاطر حرف فامیل و آشنا و ...
    ولی جدا تاحالا فک میکردم فقط من یک نفر تو دنیا این مشکل رو دارم ولی گویا اینطوریام نیست .
    ولی خب ذاتا من آدم کینه ای هستم . یعنی تو خابگاه هم که بودم بچه ها بهم میگفتن خیلی آدم توداری هستی .
    در کل درون گرا هستم .اصلا دوس ندارم راجع به مشکلم با کسی صحبت کنم .
    اوایل که اینطوری بود اینقدر تو خودم ریختم و به دیگران هیچی نگفتم که اینجوری شد . دلهره شدید گرفتم .
    احساس میکردم درونم پر از انرژی منفیه ....
    حالا هم فکر اون موقعها مثل خوره افتاده به جونم . ولم نمیکنه . اصلا مامانم رو که میبینم تمام خاطرات بد میام تو ذهنم .. خدایا نمیدونم تقاص کدوم گناهم رو دارم پس میدم ... ولی حتما رو حرفاتون فک میکنم .
    در کل ممنون از راه حلهاتون . دوستان گلم واسم دعا کنید ...

  12. کاربر روبرو از پست مفید mahtab.s تشکرکرده است .

    mahtab.s (پنجشنبه 01 دی 90)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 دی 91 [ 01:38]
    تاریخ عضویت
    1390-9-29
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    971
    سطح
    16
    Points: 971, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    با عرض سلام مجدد .
    بچه ها هر کاری میکنم نمیتونم فراموش کنم .
    احساس میکنم مادرم در حق من خیلی بدی کرده .
    اصلا حساس شدم مامانم به خواهرام و بقیه محبت میکنه اعصابم خورد میشه .
    احساس میکنم قلب و روح و احساساتم مثل یه ظرف شکسته و هیچ جوره درست بشو نیست .
    دیگه تحمل ندارم .
    مادرم هیچوقت اشتباه خوش رو قبول نمیکنه . شاید اگه قبول کنه که اشتباه کنه راحت بشم ولی فقط حرف یک نفر رو تو این دنیا قبول داره اونم حرف خودشه ...
    حالا من این کینه بزرگ رو چطوری فراموش کنم ؟؟ در ضمن دچار دلهره هم شذم
    خواهشا دوستان روانشناس بهم بگید چیکار کنم ؟

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 91 [ 22:09]
    تاریخ عضویت
    1390-9-16
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    926
    سطح
    16
    Points: 926, Level: 16
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahtab.s
    با عرض سلام مجدد .
    بچه ها هر کاری میکنم نمیتونم فراموش کنم .
    احساس میکنم مادرم در حق من خیلی بدی کرده .
    اصلا حساس شدم مامانم به خواهرام و بقیه محبت میکنه اعصابم خورد میشه .
    احساس میکنم قلب و روح و احساساتم مثل یه ظرف شکسته و هیچ جوره درست بشو نیست .
    دیگه تحمل ندارم .
    مادرم هیچوقت اشتباه خوش رو قبول نمیکنه . شاید اگه قبول کنه که اشتباه کنه راحت بشم ولی فقط حرف یک نفر رو تو این دنیا قبول داره اونم حرف خودشه ...
    حالا من این کینه بزرگ رو چطوری فراموش کنم ؟؟
    خواهشا دوستان روانشناس بهم بگید چیکار کنم ؟

    سلام mahtab.s عزیز
    ببین دوست خوبم، شما پیش هر مشاوری هم که بری تقریبا غیر ممکنه که بهت بگه فراموش کن! چون تقریبا غیر ممکنه که فراموش بشه! پس این تلاش رو نکن که فراموش کنی!
    اما درباره ی مادرتون تا حالا احساسات منفیتون رو باهاش مطرح کردید؟! منظروم این نیست که بکوبیدش، بلکه بگید مثلا مادر من! با این کار ها(با مصداق عینی) من رو رنجوندی و قلبمو شکوندی!
    در ضمن در کنار احساس منفی هم که بهش داری، فکر کن ببین چه چیز مثبتی درش میبینی و چه خدمتی بهت کرده!
    شاد باشی

  15. کاربر روبرو از پست مفید frn-moshaver تشکرکرده است .

    frn-moshaver (شنبه 03 دی 90)

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 فروردین 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1390-5-17
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    3,638
    سطح
    37
    Points: 3,638, Level: 37
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,831

    تشکرشده 1,872 در 398 پست

    Rep Power
    53
    Array

    RE: مشکل با مادر و فراموش کردن گذشته

    دوست عزیزهمون طورکه خودت هم گفتی فاصله سنیتون بیشترازچهاردهه است وهمین می تونه باعث اختلافتون باشه.
    ولی عزیزم هرچقدرم اخلاقش بدباشه مادرتونه.وازوقتی که شماروبارداربوده وبه دنیااورده وشیرداده وبه اموراتتون رسیده کلی زحمت کشیده وچه شبهاکه ازشماپرستاری کرده تاشماسلامت باشید.حالاباگذشت زمان این مادرشمامشکل عصبی هم که پیداکرده.حتی توی قران هم تاکیدکرده که به پدرومادرتون احترام بزاریدمخصوصابه مادرکه بارحمل شماروهم تحمل کرده کمترازاف هم نگویید.چه برسه به عصبانیت وپرخاشگری.شایدحرفهای من باب میلت نباشه ولی همیشه باپدرومادرت هرچقدرم که بدباشندجوری برخوردکن که فرداروزی اگه سفراخرتشون شروع شدعذاب وجدان نگیری.
    انشا ال...خودت مادرمیشی ومیفهمی هرچقدرم که به مادرت خوبی کردی کم بوده.

  17. کاربر روبرو از پست مفید mahi91 تشکرکرده است .

    mahi91 (شنبه 03 دی 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.