سلام به همگي و به مديران تالار همدردي كه واقعا همدردي خوبي رو با جوانان داشتند.
از كجا شروع كنم مدت حدود يك سال پيش با خانومي از طريق وب آشنا شدم ايشون 23 ساله و من هم 20 ساله هستم.راستش اوايل رابطه مون اصلا به موضوعي به اسم ازدواج و يا اين افكار نبودم.نه اينكه افكار سوء اي داشته باشم اما يك ارتباط عادي را براي خود در نظر گرفته بودم بدون هيچ گونه حرف و فكري در موارد غير و ازدواج!!!
كم كم و به مرور زمان من به ايشون وابستگي شديدي پيدا كردم و اگر يك روز با هم صحبت نمي كرديم حالم در اون روز به طرز فجيعي افتضاح بود.ايشون البته يك مشكل جدي تو زندگيشون داشتند اون هم يك رابطه نافرجام و شكست خورده بود كه تمامي تجربيات اون رابطه براي من واقعا شراطم رو سخت كرده.بعداز مدتي آشنايي و اينكه من ديگه واقعا به ايشون عشق مي ورزيدم اولين پيشنهاد ازدواجم رو به ايشون دادم كه مخالفت شديدي با اين موضوع كردند و علت اون رو فقط فاصله سني دونستن. البته من و ايشون از خيلي جهات نظير خلقيات,روحيات,رفتار,خانواد و... شباهت بي نظيري با هم داريم.ايشون هم به اين موضوع واقف هستن و چندين مورد به من اين رو گفتن.البته من از لحاظ عاطفي و ... براي ايشون كم نذاشتم و شايد هم زياده روي كرده باشم (به گفته خودشون).الان كه دارم اين پست رو مي نويسم از عشق اين خانم لبريزم و اصلا يك لحظه ام زندگي رو بدون ايشون نمي بينم.ضمنا لازم كه بگم ايشون ساكن تهران نيستن و به همين دليل و دلايل ديگه رابطه فيس تو فيس و ملاقات هاي ما در حد صفره.يه بخش ديگه ام كه لازم بگم اينه كه ايشون سال آخر كارشناسي ان من هم سال دوم نرم افزار.راستي يه موضع ديگه ام هست اونم اينه كه من با خيلي از عوامل ديگه ام سعي كردم به ايشون يرسم و نظرشون رو جلب كنم مثل شخص سوم از دوستان ايشون و به خواسته ي من,خسته ام ديگه هيچ راهي برام نمونده نمي دونم چطوري بهش ثابت كنم كه عاشقشم.
مشكلي كه ايشون از من گرفتن اينه كه چون سنم كم تر از ايشون و قادر به اداره زندگي نيستم.اما لازم كه بگم خداروشكر من شرايطم از هر نظر اوكيه و فقط تنها چيزي كه مشكل ايجاد ميكنه تحصيلاتمه.تو رو خدا جوابمو كامل بديد اين تنها تير آخرمه.وضعيتم خيلي بحرانيه خيلي.
علاقه مندی ها (Bookmarks)