به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 23
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,170
    سطح
    28
    Points: 2,170, Level: 28
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 25 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مجبور شدم بچمو سقط کنم

    [/size]
    [/size][size=x-large]
    با سلام خدمت دوستان گلم ...چند وقتیه با این سایت اشنا شدم و مطالب دوستانو میخونم اما داستان مشابه خودم ندیدم
    من 28 سالمه و همسرم 4 سال از من بزرگتره یک دختر 8 ساله هم دارم همسرم مرد خیلی خوبیه و واقعا ازش راضی هستم شرایط مالی خوبی هم داریم ....ما وقتی نامزد کردیم به همسرم گفتم من خیلی بچه دوست دارم و یکی از ارزوهای بزرگ زندگیم اینه که 3 تا بچه داشته باشیم اما همسرم عنوان کرد که علاقه ای به بچه نداره و یک دونه بچه کافیه خلاصه با بحث هایی که کردیم و همسرمم دید من دلخور شدم راضی شد به دو تا بچه البته اون موقع فکر میکرد من سنم کمه و بعد میتونه قانعم کنه .
    ...وقتی دخترم 4 ساله شد من کم کم زمزمه بچه دار شدنو گفتم اما اصلا قبول نمیکرد و این قضیه خیلی منو افسرده میکرد تا اینکه 1.5سال پیش من نا خواسته باردار شدم و وقتی همسرم شنید گفت باید بچه رو سقط کنی ...و همسر من که یه ادم خیلی مهربون و ارومی بود رفتارش نسبت به من فوق العاده سرد شد حتا دیگه نمیخواست پیشم بخوابه و رابطه ای داشته باشه منم که احساس میکردم حما یت همسرمو از دست دادم و زندگیمو در حال از دست دادن میدیدم افسردگی شدید پیدا کردم و متاسفانه علا رقم میل باطنیم بچمو سقط کردم که فوق العاده سخت بود و بعد این قضیه مدت چند ماهی خیلی نسبت به همسرم سرد شدم البته قرص های اعصاب هم استفاده میکردم اما همسرم بعد سقط من خیلی بهتر قبل هم شد از هر نظر که فکرشو بکنین
    ....اما روحیه من اصلا دیگه مثل قبل نشد البته الان حالم بهتره همسرمم خیلی دوست دارم همسر من از همه نظر واقعا عالی و ایده عاله شاید ارزوی خیلی از دخترهای فامیلمون .....
    اما ته دلم ازش دلخورم و نمیتونم ببخشمش و از طرفی هم هنوز دلم یه بچه دیگه میخواد و نمیدونم چجوری با این قضیه کنار بیام .....البته دلایلی که همسرم برای سقط میگفت اینبود که دخترمون هنوز کوچیکه .و احتیاج زیادی به حمایت ما داره و تو روحیه اون اثر میذاره اخه دخترمم با بچه دوم مخالفه و...
    واقعا نمیدونم چیکار کنم سر اون موضوع هنوزم عذاب وجدان دارم ممنون میشم راهنماییم کنین

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    تو همین تالار یاد گرفتم که دوران آشنایی باید بدون ملامت و جر و بحث و چانه زنی فقط طرف مقابل را شناخت و بررسی کرد. شما با همسرتون از همون اول این اختلاف نظر ( و نه مشکل ) را داشتید و ایشون به امید تغییر شما و شما به امید تغییر ایشون ازدواج کردید. بعد هم بچه اول را آوردید و بچه دوم را نا خواسته و یا با احتمال این که همسرتان را در مقابل عمل انجام شده قرار دهید باردار شدید. اینجا شما خطا کردید و باید صبر می کردید تا وقتی همسرتان پذیرش و آمادگی لازم را داشته باشد که واکنش تند ایشان را دیدید. بعد بچه را انداختید و خودتان عذاب وجدان گرفتید. بنابراین زیاد نمی توان به همسرتان خورده گرفت چون شما یک تصمیم مشترک را خواستید تنهایی بگیرید. حالا این وسط چه باید کرد؟
    شما هنوز 28 سال دارید جایی که همسن های شما تازه نامزدند و یا بیشترشان بچه اول را هم ندارندو هنوز 7 سال دیگر از سن بارداری شما باقیست. بنابراین بهتر است با آرامش و در مواقع مناسب دلایل منطقی خود را برای داشتن دوم عرضه کنید و دلایل ایشان را بپذیرید. می توانید از سی دی های روانشناسی استفاده کنید که بیشتر تاکید میکنند بر داشتن دو بچه . بنابراین سعی کنید به تدریج در این مورد با همسرتان به توافق برسید. بعد از یکی دوسال اگر باز هم همسرتان بر سر موضع خود باقی بود به داشتن یک بچه سالم اکتفا کنید و این موضوع را فراموش کنید. البته همه اینها با این پیش فرض هست که شما مشکل اساسی دیگری به غیر از این موضوع ندارید/

  3. 13 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (دوشنبه 21 آذر 90)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,170
    سطح
    28
    Points: 2,170, Level: 28
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 25 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    ممنون سابینای عزیز خودمم خیلی همیشه با خودم این چیز ها رو میگم اما من بعد قضیه سقطم خیلی از نظر روحی اسیب دیدم و هنوز از دست همسرم ناراحتم چون سقطم سقط غیر قانونی بود و من خیلی اذیت شدم و همش میگم چطور همسرم دلش امد من این کارو بکنم و ابنقدر اذیت بشم کاری که شاید یه پسر در حق دوست دخترش نکنه و باهاش ازدواج کنه البته تو روش نمیارم اما از تو دلمم بیرون نمیاد همش میگم اگه ننداخته بودم الان دوتا بچه داشتم چیزی که ارزوم بود همیشه ....همسرم توی تصمیمش الان خیلی مصممه ...خودمم این قدر که در مورد این قضیه گفتم و به نتیجه نرسیدیم خسته شدم ا

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    عزیزم زندگی مشترک و بچه مشترک
    شما متاسفانه اینجا خیلی خودمحورانه حرکت می کنید
    دوتا بچه یعنی دوتا آدم و دو مسئولیت، وقتی ما از بچه حرف می زنیم نباید تصور کنیم که عروسکی هست برای بازی و شاد شدن ما و سرگرمی ما که البته خیلی از مردم بچه را برای هدفی مثل جوش دادن زندگی زناشویی به دنیا میآوند. بنابراین شما نباید از همسرتان دلگیر باشید و این حرفهایی که اگر دوست پسر بود ازدواج می کرد با آدم را بریزید دور، دوست پسرها در همچین مواقعی دوتا پا دارند دو تا هم قرض می گیرند و در می روند. حالا با استثنائات کاری ندارم.
    عزیزم اون بچه ای که بدون اطلاع و آمادگی شوهرتان قرار بود به دنیا می آمد اگر هم به دنیا می آمد با هزاران مشکل روبرو میشد از جمله بزرگ شدن در جو خانواده نا آرامی که خودش باعث آن شده بود؛ شما فکر کنید این افکار و این محیط چه احساسی بعد ها به او میداد؟ اینکه او را نمی خواست پدرش، اینکه او باعث به هم خوردن زندگی آرام پدر و مادر شده هست!
    بنابراین به این افکار بی اساس پایان بدهید، به نظر من همسر شما چندان مقصر نیست چون قبلا گفته بود آمادگی برای بچه دوم را ندارد

  6. 3 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (سه شنبه 22 آذر 90)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    213
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    همونطور که سابینا گفت اشتباه شما این بود که شوهرتو تو عمل انجام شده گذاشتی.و خوب احتمالا شوهرت بعلاوه اینکه واقعا بچه دیگه نمیخواست احساس کرده بهش حقه زدین.پس تا اینجا شما مقصرین
    اما بعد از بارداریتون که به هر حال و به هر دلیل اتفاق افتاده همسر شما نمیبایست انقد مصرانه رو سقط پافشاری میکرده نه بخاطر اینکه تو دلت دو تا بچه میخواد بلکه به هر حال اون موجودی که هردوتون به یه اندازه توش سهیم هستین به اختیار خودش بوجود نیومده بود که به تصمیم شما ازبین بره.ولی باز کاریه که شده!!
    منم شنیدم که خیلی از زنها پس ار سقط دچار افسردگی میشن و احتمالا عذاب وجدان.من فکر میکنم بهتره این احساسات منفیت رو انقد درون خودت نریزی چون ازبین که نمیره تازه ممکنه بصورت عقده های خشم و ناراحتی سردی و...تو زندگیت سر باز کنه.
    بهتره با شوهرت در مورد احساسات منفیت صحبت کنی بدون اینکه اونو متهم کنی.بهش بگو که قبول داری اشتباه کردی.بهش بگو متاسفی ولی بگو بعد ازسقط چه احساس منفی پیدا کردی.اصولا مردها چون با بارداری و تولد و سقط مستقیم سروکار ندارن ممکنه احساس زنشون رو کامل درک نکنن.پس باهاش ازناراحتیت بگو و ازش بخواه کمکت کنه تا به این شرایط غلبه کنی.اگه تو این صحبت متهمش نکنی باهات همدردی و ارومت میکنه.فکر نمیکنم همدردی هیچ کسی به اندازه شوهر تو این شرایط به دردت بخوره

  8. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (چهارشنبه 23 آذر 90)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,170
    سطح
    28
    Points: 2,170, Level: 28
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 25 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    ممنون بهار جان و همینطور سابینا جان ....
    بارداری ناخواسته من مقصرش من نبودم و نخواستم بهش حقه بزنم مقصر خودش بود ....همسرم روزای اول خیلی باهام همدردی کرد اما خیلی زود هم انتظار داشت من فراموش کنم که متاسفانه هنوز نتونستم ...گاهی اوقات ناراحتیم کمه گاهی زیاد ......و همسرم الن نظرش اینه که من دیگه باید اون قضیه رو کامل فراموش کرده باشم ...
    حالا مشکل من اینه چطوری همسرمو راضی کنم واسه یه بچه دیگه البته برای یک ساله دیگه؟

  10. 2 کاربر از پست مفید afsooon تشکرکرده اند .

    afsooon (سه شنبه 22 آذر 90)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    79
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    دوست عزیزم چه نیازی به داشتن یک بچه دیگه میبینید(البته من به هیچ وقت مخالف این موضوع نیستم) با داشتن بچه دوم میخواید به چه چیزی برسید که الان اونو ندارید؟
    من فکر میکنم بهتر باشه که الان هیچ حرفی در مورد بچه دوم نزنید.به خودتون و همسرتون فرصت بدید.روی رابطه تون کار کنید.اعتبار سازی کنید.مسلما بدن شما بعد از سقط تغییرات ناخوشایندی رو طی کرده که برای بارداری مجدد حتی سال دیگه نیاز به رسیدگی زیاد داره.
    بعد از گذشت این زمان اگر هنوز در خودتون نیاز به بچه دوم رو دیدید منطقی با همسرتون در موردش گفتگو کنید نقطه نظرات ایشون رو هم بشنوید.خودتونو جای همسرتون بزارید من دقیقا نمیدونم علت اصلی مخالفت ایشون چیه اما خیلی دیدم که حضور یک بچه دیگه چقدر میتونه روی یک رابطه اثرات خوشایند و یا ناخوشایند بزاره.پس سنجیده تصمیم بگیرید اگر یک بچه دیگه بخواد به رابطه شما و همسرتون آسیب بزنه آیا بازم حاضرید که تن به این کار بدید؟
    ازدواج یک تعامل دو طرفه است خوشحالی هر دو نفر شما در این رابطه مهمه پس با یک دو دوتا چهارتای ساده بسنجید که چطور میشه که هر دوتون راضی باشید.
    موفق باشید

  12. کاربر روبرو از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده است .

    یک زن امیدوار (چهارشنبه 23 آذر 90)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1390-8-19
    نوشته ها
    104
    امتیاز
    1,442
    سطح
    21
    Points: 1,442, Level: 21
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    102

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    سلام افسون عزیز من جوابی برای شما ندارم ولی یک سوال دارم که خواهش میکنم جوابم را بده

    من هم همسن تو هستم 28 ساله و6 ساله ازدواج کردم وتا پارسال هیچ کدوممون بچه نمی خواستیم(قبل ازدواج فکر میکردم دوست دارم ولی بعدش دلم نمی خواست)از پارسال من گفتم بچه دار شیم اون هم نه به خاطر علاقه بلکه به خاطر ترس از نازا شدن...وهنوز نشدیم...با این حال من هنوز علاقه ای حتی به یک بچه ندارم و دائم فکر میکنم چرا خودمو بندازم تو یک دردسر مادام العمر؟؟؟برای چی جوونیمو بگذارم پای بچه که مینونه اصلا نباشه وهیچ اتفاقی هم نیفته تازه من شاغلم وفکر میکنم دیگه بعد کار نای بچه داری و خانه داری اصلا ندارم وفقط خودمو نابود میکنم ونمی تونم مادر خوبی هم باشم...وتازه فکر میکنم اگر به احتمالی حتی کم از شوهرم جدا بشم تکلیف بچه بیچاره چه میشه؟؟من که بچه را بعد طلاق نمی خوام چون خیلی غیر منطقی است>>خلاصه نمی تونم در مورد بچه خودمو قانع کنم و ضمنا بچه های مردم هم برام جذابیت خاصی ندارن وبیشتر معایب داشتن بچه جلو چشمم میاد مثل گرفتاری خرج زیاد شب بیداری مریضی درس ومشق دعواهای بچه ها پر حرفی های خسته کنندشون و... وفکر میکنم یک زن جوان وزیبا را تبدیل به ننه ای تمام عیار میکنن....من حتی از شیر دادن به بچه چندشم میشه که از این عضو سکسی مثل یک ننه استفاده کنی...اصلا بچه نقش معشوقه را در یک زن تبدیل به ننه پیرزن میکند از هر نظر ومن واقعا نمیتونم کنار بیام هر چند من فوق العاده احساسی وعاشق پیشه هستم واز نظر روحی حساس.......افسون جان کامل کمکم کن چون تو غریزه مادریت قویه

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 دی 93 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,170
    سطح
    28
    Points: 2,170, Level: 28
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 130
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 25 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    ممنون از دوستان به خاطر راهنماییشون ....
    مادلین جان احساست نسبت به بچه برای من غریب و عجیبه البته دیدم کسانی رو که نظرشون مثل خودته و دیدگاهشون نسبت به بچه خوب نیست اما من خودم تا یادمه عاشق بچه بودم و یکی از بهترین اتفاقها توی زندگی ادمها به نظرم بچه دار شدنه من خودم شدید عاشق بچم هستم و از بزرگ کردنش خیلی لذت میبرم حتا وقتی کوچیک بود و شیرش میدادم اون لحظه ها واقعا لذت میبردم...و در کنارش به خودمم خیلی میرسم همینطور به همسرم و زندگیم و هیچ وقت احساس پیری نمیکنم در کنار بچه داری از بقیه چیزها تو زندگی هم لذت میبرم ...بچه مانع هیچ چیزی تو زندگی نیست بلکه زندگیو خیلی قشنگتر میکنه من اگه همسرم مثل خودم بچه دوست بود الان یکی دیگه بچه داشتم

  15. 3 کاربر از پست مفید afsooon تشکرکرده اند .

    afsooon (جمعه 25 آذر 90)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1390-8-19
    نوشته ها
    104
    امتیاز
    1,442
    سطح
    21
    Points: 1,442, Level: 21
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    102

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: مجبور شدم بچمو سقط کنم

    خیلی ممنون از تو واین همه قشنگی احساست امیدوارم خدا بهترینها را برایت انتخاب کند حالا چه یکی چه دوتا بچه...شاید چند وقتی زمان ببره تا شوهرت خود به خود علاقمند شه ولی تو اصرار نکن ...سقط را هم فراموشش کن...گناهش هم با پدرشه که خواسته وتو نباید حتی در وجدانت نا راحت باشی ...شوهرت را هم درک کن دوست نداشته ...به همین سادگی نمیتونسته بپذیرتش...شاید بعدا روحیه شوهرت عوض شد یا حتی خودت...دقیقا ببین واسه چی مخالف بچه است وروی اون نکات کار کن دلایلش را بسنج وحتی روش فکر کن بالاخره به راه وسطی میرسی...بچه ات هم که فرزند دیگه دوست نداره خیلی خیلی مهمه...وهیچ وقت ممکنه نتونه خواهر یا برادرش را از ته دل دوست داشته باشه الان زمانه عوض شده وفرزندان بیشتر حس حسادت ورقابت دارند تا عشق...من خیلی تو اطرافم بین بچه ها این حالت را دیدم آرزوشون اینه کاش اون یکی نبود....به هرحال همه ایتها را در نظر بگیر درگیری بچه ها این آرامش و...را خیلی کم میکنه ...همه جوانب راببین

  17. کاربر روبرو از پست مفید مادلین تشکرکرده است .

    مادلین (جمعه 25 آذر 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.