به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    115
    Array

    Question من هویتمو گم کردم

    نمی دونم کارم درسته اینجا تاپیک ایجاد کردم یا نه.حرفایی که می زنم هم مربوط به شخصیتمه.هم روانشناسیه.هم هیجاناتمه.من کمک می خوام.نمی دونم تو این دوره و زمونه افرادی مثل من پیدا می شه.من گم شدم.من واقعا خودمو نمی شناسم.من نمی دونم تو این دنیای بی رحم والبته بی ارزش اخلاق و رفتارم خوبه یا عقب افتادست؟.شاید تا ازدواج نمی کردم به مشکلاتم پی نمی بردم.
    من یه دختر کم توقع.نسبتا درونگرا.یه جورائی هم ترسو.
    علایقم حتی با وجود اینکه توشون موفق نبودم:مسائل مذهبی.درس.ورزش.همیشه دوست داشتم همسر آیندم یه پسر ساده و مذهبی باشه و سکوی پرتابم باشه.هیچ موقع پسرائی که تیپ می زدن 4 ساعت جلو آینه بودن توجهمو جلب نمی کرد.هیچ وقت شوهره پولدار نمی خواستم.من مثل دختر خاله ها و دختر دائی ها و...تو مجلس دقت نمی کردم فلانی با چه لباس و چه طلائی اومده.من دلم نمی یومد پول بابامو حیف و میل کنم.باور کنید وسائل مورد نیازمو هم به زور مامانم می خریدم.مامانم می گفت مثلا یکی یه دونه ای
    ولی الان نمی دونم چرا اینجا وایسادم.چرا همه چی بر عکس شده؟
    من الان تو مجالس دقت می کنم اون چی پوشیده.چه طلائی انداخته.و...ازین کارم بدم می یاد.حالا می خوام علت یابی کنم.عقد و عروسی من ساده ترین شکل ممکن صورت گرفت.منظورم فقط مادی نیست.مادر شوهرم همه هویتمو از من گرفت.اون از بی زبونی من سو استفاده کرد.حلقه نامزدی رو خودش خرید اورد بدون اینکه منو ببره.من خرید عروسی نداشتم.همه لباس ها قبلا خریداری شده بود.سرویس طلا خریداری شده بود.النگو خریداری شده بود.حتی با وجود اینکه پارچه ای که دادن بدوزه از مد افتاده بود زبونم لال شد و حتی به نامزدم هم چیزی نگفتم.وقتی اون لباسای از مد افتاده رو تو مجالس می پوشیدم واقع از خجالت می مردم.هیچ مجلسی لذت نبردم.
    ازون موقع بود که من شدم عقده ای.حسرت خوردم.من حتی نذاشتم مادرم اعتراض کنه.من اینی نبودم که الان هستم.من وقتی به حلقم نگاه می کنم حس بد و بی عرضگی بهم دست میده.می دونید از کی این حسم شدید شد.بعد ازدواج برای اولین بار حرف دلمو به مادر شوهرم زدم.یه بار از مغازه لباس اورد تا من بردارم منم گفتم چون خواهرتون ازین داره دوست ندارم.اما چه کنایه ای که به من نزد.ازون روز به خودم لعنت می فرستم که چرا بد عادتشون کردم.به نظرتون من هویتمو از دست دادم؟من حتی جرات نکردم بعد ازدواج برم الگوهامو عوض کنم.من تبدیل شدم به ترسو.من هر چند وقت یه بار یاد گذشته می یوفتم و خون به دل همسرم می کنم.من اینجا تاپیک ایجاد کردم چون روانم مشکل داره.بیشترین آسیبو به خودم می زنم چون همش خودخوری می کنم که چرا گذاشتم با من چنین کاری کنن.من دوست دارم همون افکار دوران مجردی رو داشته باشم.من این رایحه ی این دنیائی و مادی رو دوست ندارم.

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    سلام

    از قضا به نظر من تو همینی هستی که الان نشان می دهی نه آن چیزی که قبلا بوده ای . از مادر شوهر و خانواده ی شوهرت تشکر کن . آن ها باعث شدند که نقابی که به چهره داشتی کنار برود .

    آن روز ها( قبل از ازدواج ) آن گونه توجه می گرفتی و خاص بودنت را نشان می دادی امروز اینگونه .

    به هر حال بنا بر همان یکی یک دانه بودن توجهات خاص و ویژه از طرف خانواده خودت به سمت تو سرریز می شده و لزومی نداشته که برایش دست و پا بزنی

  3. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 17 آذر 90)

  4. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    نه خانم آنی واقعا اینطور نیست.باور کنید من همیشه به کم راضی بودمو هستم ولی اونا با من کاری کردن که هر چی اعتماد به نفس بود از دست دادم.حق انتخابو ازم گرفتن و از همه بیشتر این آزارم می ده.وگرنه بعد عروسی بارها همسرم گفت تو هر چی بخوای واست فراهم می کنم ولی بازم دلم راضی نشد به تلافی گذشته بی خودی پولشو حیف و میل کنم.من ازین که عروسیم ساده بود ناراحت نیستم اتفاقا آنچنان هم ساده نبود من از بی زبونی خودم رنج می برم.از اینکه که ارزش واسم قائل نشدند.اون موقع با خودم گفتم احترامشونو حفظ کن ولی وقتی دیدم اصلا قدر احترامو ندونستن از خودم بدم اومد.الان مشکل من از رنجیه که دارم میکشم.خواهشا راهی رو به من پیشنهاد بدین که دست از این افکار بردارم.
    امیدوارم دعوام نکنید.الان که عروس جدید وارد خانواده شده وقتی می بینم چه طور راحت نظر مخالفشو اعلام می کنه حسرت می خورم.از اینکه اونو واسه انتخاب همراه کنن ناراحت نیستم همون طور که گفتم از خودم ناراحتم چون اگه من هم مخالفتمو اعلام می کردم ....
    خیلی سخته آدم از دست خودش عصبانی باشه.خیل عذاب آوره.خواهشا نگین قبلا نقاب داشتم.الان هم من تمایل دارم برم کنار افرادی بشینم که با وجود سادگی ظاهر حرفاشون به دل می شینه.نه افرادی که تو تجملات غرق شدن.می خوام این مشکلم واسه همیشه حل بشه.شاید بگین تو که اینقدر از گذشتت رنج می بری پس امضات دروغه؟.من این متنو انتخاب کردم تا روی خودم هم اثر بذاره

  5. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (پنجشنبه 17 آذر 90)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    عزیزم اگر نظرت را عنوان نکردی مسئولش خودت هستی نه دیگران . پس ببین که چرا نگفتی ؟چه امتیازی فکر کردی به دست میاوری و اگر عنوان می کردی چه چیزهایی را از دست می دادی ؟!

    اگر این بخش را پیدا کنی مشکلت حل میشه و نکته ی بعدی نگاهت را از گذشته بردار . خودت را مقام مقایسه با دیگران نبر . آن ها -آن ها هستند و تو -تو .

    خودت را همین گونه که هستی بپذیر . اگر بپذیری دیگر جایی برای حسرت خوردن باقی نمی ماند .

    اینکه دیگران را مقصر در از دست دادن اعتماد به نفست بدانی درست نیست . دیگران هیچ قدرتی برای ایجاد چنین شگفتی هایی ندارند بلکه خودت این اجازه را به دیگران می دهی که صاحب توانایی های افسانه ای بشوند .پس باز خودت .

    اگر واقعا باورت به کم توقعی است چرا باید شکسته شود ؟! باورها نمی شکنند اگر از ستون های محکم برخوردار باشند . پس باور نیست . وسیله ای است برای کسب نوازش و توجه و چون ابزاری است در نتیجه یک جایی که به خودت آمدی از این ابزار خوشحال نمی شوی چرا که نتیجه ی مورد نظرت را احساس می کنی که نگرفتی .

    خواست تو برای مجالست با ساده زیستان و همان هایی که فکر می کنی حرفی برای گفتن دارند دقیقا نیاز اصلی توست . این را می خواهی ٰ چون در درون خودت این بعد را کم داری . نه تو همه ی ما وقتی دنبال چیزی رفتیم این نقطه دقیقا جای کمبود ماست نه نقطه قوت درونی ما .

  7. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 19 آذر 90)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    سلام رایحه عشق
    به نظر من تو هویت خودت رو گم نکردی
    این که دوست داشتی حلقه ازدواجت به سلیقه خودت باشه حق تو بوده و این اصلا به هیچ وجه نشون دهنده مادی بودنت نیست
    تو کاملا حق داری
    دوست نداشته باشی لباست شبیه لباس خواهر مادر شوهرت باشه

    تو هنوز هم یه دختر قانع و کم توقعی و به مادیات بها نمی دی ولی وضعیت تفاوت کرده دیگه یه دختر مجرد نیستی که هیچی برات مهم نباشه
    عروس یه خانواده ای و دوست داری تو مجالس در خور شخصیت خودت و ارزش خودت زیبا و آراسته باشی و اینکه نگاه می کنی کی چی پوشیده هم به دلیل همین تغییر شرایطت هست!
    با حرفای آنی موافقم تو خودت خواستی از یه سری حقوقت بگذری و الان از اون رفتارت پشیمونی ولی مسببش خودت بودی!
    کارگاه رفتار جرات مند رو دیدی؟
    اینا رفتارهایی که تو داشتی دقیقا رفتار های منفعلانه بوده !این که سرویست رو خودت انتخاب نکنی یه رفتار کاملا منفعلانه بوده و ربطی به سطح توقعت نداره
    فکر نکن تو بد شدی تو داری یاد می گیری رفتار جرات مندانه داشته باشی
    دقیقا به خاطر رفتارهای منفعلانه گذشته ات خودت رو سرزنش می کنی و فکر می کنی در حقت اجهاف شده
    حال اینکه خودت خواستی این برخورد رو بکنی و تنها خودت مقصری و به قول آقای baby تو با رفتار منفعلانه خودت خوب بودی و بهای سنگینی هم برای این خوب بودن پرداخت کردی ....
    به گذشته فکر نکن از این به بعد سعی کن از حق خودت و حق انتخاب خودت دفاع کنی ...
    گذشته گذشته و با یاد اوری اون جز اینکه به قول خودت خون به جیگر شوهرت کنی هیچ اتفاقی نمی افته
    نه حلقه تو تغییر می کنه و نه سرویست نه چیز دیگه!حتی با این رفتار خودت رو بی احترام می کنی و ارزش کارهای گذشته ات رو پایین می اری
    به نظر من
    سعی کن کاملا گذشته رو فراموش کنی و سعی کن از این به بعد جرات مند باشی همون باش که بودی به مادیات اهمیت نده ولی به خودت سلایقت و علایقت اهمیت بده ....




  9. 8 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (شنبه 19 آذر 90)

  10. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    انی عزیز آره من از یه چیزائی گذشتم واقعا اون موقع به خاطر احترام بود می گی می خواستم چیزی بهدست بیارم.شاید آره.ولی وقتی دیدم ندونستن ،دیدم این دنیا دنیای سواستفادست،و نه تنها از احترامت تشکر نمی کنن بلکه ازش سواستفاده می کنن تا بالاخره ظریتت پر شه.من شاید با این کار خواستم عزیز شم ولی چون نشدم و دیدم انتظار دارن تا آخر عمر به خواستشون چشم بگم دیگه تحملم تموم شد.اون مسائل چون مادی بود بی خیال شدم ولی دیگه نمی تونم تحمل کنم راجع به هر چیزی کوتاه بیام اون موقع بود که لب به اعتراض گشودم و اونا هم مهر نافرمانی بهم زدند و من از همه رفتارهای گذشتم پشیمون شدم همین و بس
    نازنین جان آره دقیقا منم منظورم همون حقه.شاید در زمان پدر و مادرم چنین حقی نبود ولی من واسه اون موقع نبودم. باور کن من الان دعا نمی کنم خدا کنه با اون عروس هم چنین رفتاری شه اتفاقا خوشحالم اون دیگه در آینده مثل من از خودش حرصش نمی گیره.نازنین جان باور کن اگه بگم بیشتر لباسم شبیه لباس خواهرش بود که مثلا از ثوریه خریده بودن اونم چی به نیت خودش که با خواهرش ست باشه اما بعدا به هر دلیل خودش نپوشیده بود گذاشته بود چمدون من.تازه یه پارچه هم تو یکی از مسافرتها خریده بود جفت مادرش.می فهمید وقتی لباست جفت یه زن 60 ساله باشه.فقط رنگ مال اون طوسی بود مال من قهوه ای.که به نظرم مال مادرش جوون پسند تر بود.من هیچ اعتراضی نکردم. فقط بعد عروسی که اون اعتراضو کردم چند روز بعد که سوغاتی اومد بود واسم دختر خواهر سه سالش گفت اینو به من بپوشونین که مادر شوهرم با طعنه گفت زهرا اگه به تو بپوشونم دیگه عروس خاله نمی پوشه می گه زهرا پوشیده بود.از مد افتاده.
    آره من مقصرم و هیچ کسو مقصر نمی دونم.ممنون نازنین حرفات به دلم نشست.یه جورائی فهمیدی منظورم چیه و درکم کردی

  11. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (شنبه 19 آذر 90)

  12. #7
    روانشناس تربیتی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 تیر 95 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    404

    تشکرشده 451 در 101 پست

    Rep Power
    27
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    [align=justify]سلام رایحه عشق

    من فکر میکنم مساله از مثلث رفتار شما، نوع انتظارات شما، و نحوه برخورد اطرافیانتون تشکیل شده و به هم خوردن ترکیب این سه ضلع(پس از ازدواجتون) موجب این وضعیت شده

    قبلا شما خیلی آروم بودین و به قول خودتون کم توقع و کم حرف(رفتار شما)، انتظارات شما از اطرافیان که خانواده شما بودند هم شاید این بوده که اونها هم شما رو بپذیرن و باهاتون برخوردی بااحترام داشته باشند(انتظارات)، و نحوه برخورد خانواده شما هم همونجوری بوده و مطابق با انتظارات شما؛ بنابراین شما در اون شرایط احساس آرامش می کردین. همه چیز خوب بوده. رفتار شما همونجوری که خودتون دوستش داشتین، و واکنش اطرافیانتون هم مطابق با انتظارات شما بوده و مشکلی وجود نداشته

    اما پس از ازدواج ظاهرا یکی از اضلاع این مثلث، یعنی نحوه برخورد اطرافیانتون با شما(و یا شاید برداشت شما از رفتار آنها)، دچار تغییراتی شده و این موجب یه سری تعارضات شده. اگر خانواده همسرتون هم مانند خانواده خودتون باهاتون برخورد میکردند این مسائل هم احتمالا به وجود نمیومد. حال با توجه به این شرایط شما چهار راه داشتید: یکی تغییر رفتار خودتون و دیگری تغییر انتظاراتتون و سومی درون ریزی این مشکلات در خودتون و چهارمی برون ریزی اون به بیرون

    فکر میکنم شما در مواقعی مشکلات رو توی خودتون ریختید و بعضا هم اونها را مستقیما برون ریزی کردین به خانواده همسر(این مسائل هم پیش میاد و غیرطبیعی نیست. مخصوصا شاید با ورود عروس جدید تشدید شده)

    باتوجه که توصیفی که از خودتون داشتید، شما یک خانم صبور و باگذشت هستید و توقع بیجا یا زیادی هم از اطرافیانتون ندارید. به نظر من مساله به روشهای بهتری قابل حله انشاالله

    شما صبوری و گذشت و قناعت خودتون رو حفظ کنید و در خوب بودن این صفات کمترین تردیدی به خودتون راه ندید؛ اما حق خودتون رو بشناسید و اطرافیانتون رو بیشتر بشناسید تا رفتار مناسبتری بتونید باهم داشته باشید(هم شما و هم اونها، چون نوع رفتار شما تا حدود زیادی تعیین کننده نوع برخورد اونها با شما خواهد بود)

    چند پیشنهاد اینجا میگذارم برای رفتار احترام آمیز و جلب همین نوع رفتار در دیگران. البته باید توجه داشته باشید که تغییر زمانبره و تغییر نوع نگاه هم همینطور. اگر دیدید اوایل تغییری ایجاد نشد دلسرد نشید و ادامه بدید:

    1. وقتی تو خانواده همسرتون هستید و دارن در مورد مساله باهم صحبت میکنن، شما هم اظهار نظر کنید و نظر مستقل خودتون(نه لزوما مخالف) رو اعلام کنید. مثلا اگه دارن در مورد یه لباس خاص یا یه غذایی نظر میدن شما هم بگید من از این مدل خوشم میاد، یا مثلا این به نظر من جوون پسندتره. این کار باعث میشه اونها متوجه بشن که شما هم علایق و سلایقی دارید که میتونه متفاوت از اونها باشه

    2. احترام اونها رو حفظ کنید، حتی وقتی با اونها مخالفید. مثلا وقتی همسرتون با شما میخواد چیزی بخره، جلوی مادرشوهرتون به همسرتون بگید که نظر مادرتم بگیر در این مورد

    3. خواسته هاتون رو به شکل غیرمستقیم بیان کنید. مثلا وقتی با خواهرشوهرتون صحبت میکنید، بگید نظر من در مورد فلان مساله اینه. نظر شما چیه؟(اینجوری متوجه نظرات شما و ابراز وجود صحیح شما میشن)

    4. همون رفتاری که دوست دارید با شما انجام بدن رو باخودشون انجام بدید. مثلا چند روز قبل از روز مادر با مادرشوهرتون صحبت کنید و ببینید چی دوست دارن وروز مادر سعی کنید همونو براشون تهیه کنید. اونوقت اونها هم احتمالا اینگونه برخورد خواهند کرد

    5. مسائل گذشته رو فراموش کنید و بزرگوارانه ازشون بگذرید.


    [/align]

  13. 8 کاربر از پست مفید mohsenazizi تشکرکرده اند .

    mohsenazizi (پنجشنبه 17 آذر 90)

  14. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    426
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    عزیزم این جواب به پست خودت است

    یادت باشه که تو در هر لحظه و هر ثانیه از زندگی ات قادری روشی جدید را انتخاب و پیگیری و.....کنی . تو حق داری تغییر کنی اما نرم . آهسته . به مرور . اما این تغییر را وقتی نیاز دیدی که باید اتفاق بیفتد خوب بیفتد . چه اشکالی دارد ؟!‌

    مهم این است که تو از عملکرد خودت راضی نیستی . خوب تغییر بده . قیاس کردن به واقع درست نیست . اینکه خانواده ی تو چه بودند و چه می کردند و خانواده ی همسرت چه بودند و ........... و یا مثال تو و جاریت .

    در نهایت پذیرش واحترام و اهمیت و توجه به خود و دیگران و بسیار مسئولانه از هر دو جایگاه روشهای جدید را امتحان کن این حق توست . انسان ها اینگونه بزرگ می شوند . تجربه می کنند . راه پریدن و پرواز کردن را یاد می گیرند .

    این درک تازه مبارکت باشه و امیدوارم در همه ی ابعاد احساسی و فکری و عملی موفق باشی

  15. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 19 آذر 90)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    سلام رایحه عشق عزیز

    تو خودت را گم نکرده ای بلکه ارزشهایی را که به آن اعتقاد داری در تعارض با ارزش های مورد قبول

    اکثریت جامعه می بینی و دچار نوعی تعارض شده ای ... یک نکته دیگر هم اینست که شما باید

    همواره نظر خود واقعیت را با احترام و حفظ حرمت ها بیان کنی و به موقع مخالفت خود را ابراز کنی

    چون احترام و نوع رفتار هر کس با شما بستگی مستقیم با رفتار شما دارد...من هم در سنین 20

    تا 22 سالگی دچار همین تعارضات تفکراتم با جامعه و همسالانم بودم ولی مهم ثبات رای تو و

    عقیده توست و چون تو می خواستی دائم مورد قبول هم خانواده خودت و هم خانواده همسرت

    باشی آنجور که واقعا خودت می خواستی زندگی نکرده ای و خودت اعتماد به نفست را از بین

    برده ای...برای مثال برای من سادگی و مطالعه و اهل تفکر بودن یک ارزش است و برای دختر

    دائی من رقصیدن و آرایش کردن و دنبال مد بودن...ارزش های من در تعارض با ارزش های

    بسیاری از افراد است اما این باعث نمی شود من به دنبال ارزش های آنان بروم و پا بر روی

    خواسته های خودم بگذارم که دیگران من را بپذیرند...تو هم خودت باش!!!

    اگر رایحه سادگی را دوست دارد پس هرگز پشیمانی از ساده زیستی معنی ندارد!

    هرکه می خواهد خوشش بیاید و هر که می خواهد بدش بیاید. مهم این است که تو سادگی

    را دوست داری و باید به موقع نظرت را ابراز کنی تا افسوس نخوری که کاش چنین و چنان

    می کردم.... از همین حالا شروع کن! همانجور زندگی کن که خودت دوست داری و دائم به

    نظرات دیگران بها نده که رایحه امل است یا چنین و چنان!

    مهم این است که تو خودت باشی...الان برای خودت غریبه هستی چون مثل خود واقعی ات

    زندگی نمی کنی و برای دیگران زندگی می کنی..برای خودت زندگی کن و خودت باش تا

    خودت را پیدا کنی!


  17. 4 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (شنبه 19 آذر 90)

  18. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: من هویتمو گم کردم

    نقل قول نوشته اصلی توسط رایحه عشق

    نازنین جان آره دقیقا منم منظورم همون حقه.شاید در زمان پدر و مادرم چنین حقی نبود ولی من واسه اون موقع نبودم. باور کن من الان دعا نمی کنم خدا کنه با اون عروس هم چنین رفتاری شه اتفاقا خوشحالم اون دیگه در آینده مثل من از خودش حرصش نمی گیره.نازنین جان باور کن اگه بگم بیشتر لباسم شبیه لباس خواهرش بود که مثلا از ثوریه خریده بودن اونم چی به نیت خودش که با خواهرش ست باشه اما بعدا به هر دلیل خودش نپوشیده بود گذاشته بود چمدون من.تازه یه پارچه هم تو یکی از مسافرتها خریده بود جفت مادرش.می فهمید وقتی لباست جفت یه زن 60 ساله باشه.فقط رنگ مال اون طوسی بود مال من قهوه ای.که به نظرم مال مادرش جوون پسند تر بود.من هیچ اعتراضی نکردم. فقط بعد عروسی که اون اعتراضو کردم چند روز بعد که سوغاتی اومد بود واسم دختر خواهر سه سالش گفت اینو به من بپوشونین که مادر شوهرم با طعنه گفت زهرا اگه به تو بپوشونم دیگه عروس خاله نمی پوشه می گه زهرا پوشیده بود.از مد افتاده.
    آره من مقصرم و هیچ کسو مقصر نمی دونم.ممنون نازنین حرفات به دلم نشست.یه جورائی فهمیدی منظورم چیه و درکم کردی
    سلام دوباره عزیزم
    خیلی خوشحال شدم که تونستم کمکی کنم
    راستش رایحه دقیقا می دونم چی میگی اون ها الان چون اون رفتار قبلی رو همیشه ازت دیدن و به اون عادت کردن هر حرفی بزنی که از حق خودت دفاع کنی یا اظهار نظر کنی ،اینجوری برداشت می کنن که تو عوض شدی یا زبون دراوردی (به اصطلاح)
    این چیزهایی هم که میگی واقعا چیزای قابل اهمیتی نیست اصلا تو مجبور نیستی اون لباسی که از رنگش خوشت نیومده استفاده کنی
    سعی کن این چیزای بی اهمیت رو برای خودت بزرگ نکنی و همون ایده ال ها و ذهنیتی که در مورد بی ارزش بودن مادیات داشتی به دیگران هم بفهمونی
    بهتره با همسرت صحبت کنی در بین صحبت های روزانه بگی این از خصوصیات اخلاقی توست و اون رو متوجه کنی
    اینرو یادت باشه وقتی ادم چیزی رو بالاتر از سطح استاندارد ارائه می ده در حقیقت داره سطح استاندارد رو بالاتر می بره و هیچ کس متوجه نمیشه که کار شما بالاتر از سطح استاندارد بوده
    امیدوارم متوجه منظورم شده باشی
    یعنی رفتار تو برای خانواده همسرت دقیقا شده سطح استاندارد ومتوجه این موضوع نیستن
    که تو به خاطر نوع نگرشت و ارزشهات از خیلی چیزها چشم پوشی کردی
    اهمیتی هم نداره اونها رو متوجه این موضوع کنی ...
    فقط سعی کن از این به بعد به صورت محترمانه ابراز عقیده کنی تا دیگه بهت فشار نیاد .

  19. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (پنجشنبه 17 آذر 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ریزش مو و اعتیاد پدرم و بیزاری از هویتم - چه کنم؟
    توسط Yellow.king در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 66
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 95, 21:31

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.