من یه مشکلی دارم که فکر میکنم واسه خیلی از خانوما پیش اومده پس شاید بتونین کمکم کنین.
راستش من تابستون پارسال بعد از تموم شدن درسم رفتم تو یه شرکتی سر کار.صاحب شرکت پسر یکی از افراد نظامی با منصب بالا بود که پدرم میشناختش واسه همین اجازه داد برم سرکار.2-3ماه اونجا بودم.هر روز یه اتفاق میفتاد.مشتریا میومدن پیشنهاد میدادن.یه روزبه خاطر من اونجا دعوا میشد.خلاصه حتی یه بار سر این موضوع با صاحب شرکت هم بحثم شد ولی در کل با هم خوب بودیم و بهم خیلی کمک کرد تو کار.یه روز دیگه یکی از مشتریا می خواست به زور منو بغل کنه و ب ب و س ه و منم به زور خودمو از تو دستاش در اوردم و حسابی کفری شدم و ناراحت.چون خونمون جابه جا شد و سر همین مسئله اخر دیگه اون شرکت نرفتم.بعدش خود صاحب شرکت شروع کرد به اظهار علاقه و دوستی و رابطه و منم جوابشو ندادم . فقط بهش گفتم نامزد کردم و میخوام عروسی کنم دیگه به من اس نده.
یه مدت بعدش رفتم تو یه شرکت دیگه که همه کارکنانش دختر بودن و فقط صاحب شرکت پسر بود که میگفتن نامزد داره و نامزدش هم همینجاس.هنوز 2-3 روزنرفته بودم که پسره هی منو صدا میکرد تو اتاقش و مثلا کار رو برام توضیح میداد.اون دختره هم که شریکش بود و اغلب تو شرکت بود دعوا میکرد که باید اینو اخراج کنی.تا اینکه پسره شروع کرد به ابرازعلاقه و گفت من و این دختره فقط شریکیم و خودش الکی به همه میگی ما نامزدیم و ...منم چون کلا ازپسره خوشم نمیومد گفتم نه.ولی پسره ول کن نبود.حسابی عصبیم کرده.ازطرفی بارها پیش میومد مشتریا(شرکت ما زیاد رفت و امد نداشت اما همون چندتا مشتری) میومدن سراغ من و باز همون برنامه ها.دیگه تموم دخترای شرکت فهمیده بودن بعضیاشون حسابی باهام بد شدن.بگذریم.بارها میخواستم دیگه نرم سر کار اما هر دفعه پسره زنگ میزد خونمون و التماس و درخواست.دفعه اخر که قطعی شد دیگه نمیرم چکم که پیشش بود رو برد بذاره اجرا.از اونورم بعضی دخترا برام پاپوش میدوختن(که همشونم اخراج شدن)نمیتونم مفصل بگم اما اعصابی از من خورد شد وبا بدبختی چکمو پس گرفتم
چند ماهی کلا قید کار کردن رو زدم.تا اینکه رفتم تو یه شرکتی که باز کارمنداش دختر بودن و صاحبش یه پسر که کلی هم تحقیق کردیم و همه ازش تعریف میکردن که خیلی سالم و خوبه.اما چند روز بعدش اونم ابرازعلاقه و ...دیگه اونجا نرفتم
دیگه هم سر کار نرفتم.حالا خیلی ناراحتم.من نه تو اداره دولتی و نه خصوصی اشنا ندارم که برم سر کار.ظاهرمم خوب و موجهه.اهل بگو بخند هم نیستم.نمیدونم چرا هر دفعه اینجوری میشه.الان دیگه واقعا میترسم برم سر کار.اخه هر چیزی جایی داره این اتفاقات وقتی جاهای دیگه است انقد ازارم نمیده و برام مهم نیست.اما کار برای کاره
الان نمیدونم واقعا چه کنم.نرم سر کار؟برم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)